حاتم اصم، عارف و زاهد مشهور خراسان در قرن سوم هجرى بود . در زهد و حکمت، سخنان دل انگیزى دارد، و مردم را به قرائت قرآن، بسیار تشویق مىکرد . حاتم، خواندن قرآن و حکایت پارسایان را در تزکیه نفس بسیار مؤثر مىدانست .
نقل است که چون به بغداد آمد ، خلیفه را خبر کردند که زاهد خراسان آمده است . او را طلب کرد و چون حاتم از در درآمد، خلیفه را گفت: اى زاهد! خلیفه گفت: من، زاهد نیستم که همه دنیا، زیر فرمان من است . زاهد تویى که به اندک قناعت مىکنى و چیزى از دنیا براى خود جمع نکردهاى . حاتم گفت: نه؛ زاهد تویى که به کمترین چیز و بىارزشترین متاع که دنیا باشد، قناعت کردهاى . مگر قرآن نفرموده است که متاع دنیا اندک است و تو بیش از این اندک براى خود گرد نیاوردهاى. (قل متاع الدنیا قلیل-سوره نساء آیه77) نصیب من از نعمتهاى خدا، بسى بیش از آن است که تو دارى. پس زاهد تویی؟
(برگرفته از: گزیده تذکرة الاولیاء محمد استعلامی،ص202-201 وشرح تعرف،ج1،ص53.
لوئیز ردن، زنی بود با لباس های کهنه و مندرس. و نگاهی مغموم. وارد خوار و بار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خوارو بار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
جان لانگ هاوس، صاحب مغازه، با بی اعتنایی، محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند.زن نیازمند، در حالی که اصرار می کرد گفت : آقا شما را به خدا. به محض اینکه بتوانم پولتان را می آورم.جان گفت نسیه نمی دهد.
مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود، وگفتگوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت: ببین خانم چه می خواهد، خرید این خانم با من
خوار وبار فروش با اکراه گفت: لازم نیست ، خودم می دهم.لیست خریدت کو؟
لوئیز گفت : اینجاست
جان گفت: لیست ات را بگذار داخل ترازو به اندازه وزنش هر چه خواستی ببر
لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد . از کیفش تکه کاغذی درآورد، و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت.همه با تعجب دیدند کفه ترازو پایین رفت.خواروبارفروش باورش نشد. مشتری از سر رضایت خندید
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه دیگر ترازو کرد. کفه ترازو برابر نشد، آن قدر چیز گذاشت که کفه ها برابرشدند.در این وقت، خواروبارفروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته شده است کاغذ، لیست خرید نبود، دعای زن بود که نوشته بود: ای خدای عزیزم ، تو از نیاز من با خبری، خودت آن را برآورده کن.مغازه دار با بهت جنس ها را به لوئیز داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد.لوئیز خداحافظی کرد و رفت.مشتری یک اسکناس پنجاه دلاری به مغازه دار داد و گفت : تا آخرین پنی اش می ارزید.فقط اوست که می داند وزن دعای خالص و پاک چقدر است.
"دعا بهترین هدیه رایگانی است که می توان به هر کس داد، و پاداش بسیار برد"
از کتاب لبخند خدا
از زمانهای دور ،آدمی به بهانه کسب روزی ویا خدمت به گردآوری پول و اندوختن
زرو سیم پرداخته که البته بعدِهاقدرت به آن اضافه شد و شد (زرو زور)و آنرا سخت
دوست می داشته است.و جای تعجب دارد که هر اندازه در طلب این معشوق? دل انگیز
رفته به همان اندازه عطش و طمعش زیادتر شده وبه قول سقراط: مال و ثروت و فدرت
همچون آب شور است که هر اندازه انسان آنرا بیشتر می خورد عطشش بیشتر می شود!
به هر حال بسیاری از گرفتاریهای آدمی نتیجه همین ( زر و زور ) پرستی است. هرچند که
عده بسیاری برای تهیه معاش و گذران زندگی خود می کوشند ولی عده نه چندان کمی هم
هستند که گرفتار پول پرستی شده اند و حاضرند در برابر آن از همه فضایل اخلاقی و مکارم
انسانی بگذرند. تب پول و مال اندوزی و زندگی تجملاتی و رقابتی در جامعه چنان شدید شده
که خود مردم نمدانند در چه گرداب خانمان سوزی گرفتار شده اند.البته در زمانهای نه چندان
دور گروهی که بیش از همه در منع مردم از این کار ناپسند تلاش کرده اند ، مسئولین، عارفان،
روشنفکران و روحانیان بودند که البته اینان نیز خود گوی سبقت را از مردم ربوده اند. اینان که
اعتقاد داشتند اصل ، آدم شدن و تهذیب نفس است و برای به کمال رسیدن برای مردم موعظه
می کردند و مال دنیا را مُردار می پنداشتند اما به یک باره عده ای از هم اینان امروزه در این
کشور رفتاری دگر دارند.از خیاط و بقال و بزاز و عطار و بازرگان و پزشک و نویسنده و وکیل
و نماینده مجلس و استاد و مفسر و واعظ و استاد دانشگاه و روزنامه نگار و نو اندیش و
روشنفکر و نو اندیش و دگر اندیش ووووو..... همه یاد هندوستان کرده اند و به دنبال زر و زور
می باشند. خلاصه اینکه دولت باید به موازات تدبیر و اداره امور خارجی و داخلی مملکت
چاره ای بیندیشد که این روحیه در مرحله اول در وزیران و نمایندگان و بعد در مردم تعدیل شود
تا اجتماع اندکی بیشتر به حال اعتدال و سلامت باز آید.
خدایا من نیز همانند مردم عزیز کشورم به پای صندوق رای رفته و انجام تکلیف نمودم، اما از تو می خواهم که اینان همانند منتخبین گذشته
اسیر ( زَر و زور )نگردند و برای مردم به حق و برقراری عدالت خدمت نمایند.آمین.
چندی است از گوشه و کنار نغمه هایی دلخراش از بعضی (وسواس الخناس) بگوش میرسد که
قلب مومنین را جریه دار کرده است.و خناس جسارت را از حد گذرانیده پس از جسارت به معصومین(ع)
این روزها از جسارت به نبی محترم اکرم(ص) مضایقه نکرده و با گستاخی تمام علناً پیامبر را فردی
عامی و نا آگاه و هم سنگ افراد جاهلی خوانده و قرآن این کلام الهی را محصول بشر دانسته است.
و به انکار مهمترین ریشه های مسلم وقطعی اسلام و بمسخره گرفتن مقدسات مذهبی برآمده
است. و اما او بداند آن کسی را که خود را مریدش می دانی ، به حکم هم او کافری.
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گوید حق نگفت آن کافر است
معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وزکسی کاتش زده ست اندر هوس
این همه آوازها از شَه بُوَد
گرچه از حلقوم عبدالله بود
از آتش فراقت ،دیگر نمانده طاقت
جز دیدن جمالت،هیچ آرزو ندارد
بی اشک حسرت تو ، هرگز مباد چشمی
این اشک گر نباشد ، کس آبرو ندارد
راه وصال بستی ، با دیگران نشستی
رو کن به هر که خواهی ، گل پشت و رو ندارد.
مهم ترین شعار امام حسین(ع) ، شعار عزت بود.فرمودند که آدم های فرومایه و
پست می خواهند عزت ما را بگیرند و ما را دچار ذلّت کنند:
آن انسان بی ریشه و بی اصل،من را بین دو کار مخیر کرده،بین اینکه کشته شوم
(با عزت) و (زنده بمانم ) با ذلّت،دور است از ما پذیرش ذلّت.
منظور حضرت این است که آنها خواستند ما تابع خواسته ها و هوس های آنها
باشیم و در مقابل خواسته های باطل آنان تسلیم شویم.
حضرت اینها را مظاهر ذلت می دانند و با آنها بیعت نمی کنند زیرا که بیعت با
چنین گروهی مساوی با ذلّت است.
از نظر امام حسین (ع) زمانی عزت محقق است که جامعه ارزش های خود را
لکه دار نبیند و بتواند،بدون مانع، آرمانهای بلند و والای خودش را ادامه دهد.
همچنین جامعه بتواند ارزشهای خود را نمودار سازد و ناگزیر نباشد که زیر فشار
دیگران از اهداف و غایات مدّنظر خود،دست بردارد.
بنابراین از دیدگاه امام حسین (ع)،عزت آن است که انسان آزاد باشد تا بتواند
آرمان های بلند خود را نمایان ساخته وبه آنها جامه ی عمل بپوشاند و موانعی
را هم که سر راه این آرمان ها قرار دارد ، به سر پنجه ی تدبیر از سر راه بردارد
و توان رفع این موانع را هم داشته باشد و دیگران را هم در این مسیر با شکوه
راهنمایی کند.
(گرفته شده از سخنان حجةالاسلام و المسلمین غلامرضا مصباحی)
ای شما ایکه بر روی جنازه های شهیدانمان کاخها ساختید.
ای شما ایکه فرزندانتان خود را قیم و صاحب مردم می دانند.
ای شما ایکه کشورهای اروپائی حیات خلوت تان شده است.
ای شما ایکه همچون اختاپوس بر اقتصاد کشورمان سایه انداخته اید.
ای شما ایکه صحنه های انقلاب محکی بود برای شناخت بهتر شما.
ای کسانی که در مکانهایی قرار گرفته اید و رنگ قداست به خود گرفته اید.
( همانند طلحه و زبیر )
ای کسانی که مال اندوز و ستمکار شده اید و از مترفین و زراندوزان حمایت می کنید.
ای کسانی که همه اش دم از دین می زنید،ریش می گذارید اما ریشه ندارید.
ای کسانی که در حرفهایتان از عقیل و علی و خانه گلی فاطمه دم می زنید اما خانه
خودتان کاخهایی است محرومان با دیدنشان افسرده شده و در غمی عظیم فرو میروند.
ای مردم ، ای پیروان ولایت ، هوشیار باشید آنها در همه جا هستند
پس بر ما واجب است آنها را بشناسیم و بدانید که آنها تشنگان قدرتند نه شیفتگان خدمت
و برای رسیدن به آن به هر حیله ای دست می زنند اما شیوه زندگیشان ، شیوه رفتارشان
سفرهایشان، زنانشان،فرزندانشان و.........همه می توانند ملاکی برای شناسایی آنهایی
باشند که در آزمایش الهی موفق بیرون نیامده اند.
پس ای دوستان به تکلیف عمل کنید و هرگز به کسانی که به دروغ رنگ قداست به خود
داده اند اعتماد نکنید و در هیچ انتخاباتی به یارانشان رای ندهید.
آنها باید بدانند که ما ملتی مسلمان و زنده و هوشیار و پیروی ولایت فقیه هستیم.
و به فرموده امام راحلمان خمینی کبیر(ره):
ملاک وضعیت فعلی افراد است نه آنچه که در قبل بوده اند.
جامعه فرهیخته جامعه ای است که در آن آزادی بیان باشد.آزادی بیان اساس کار فرهیختگی و فرهیختگان است.ابولعلا ی معیری جلوی امام صادق(ع) می نشست و خدا را با برهانش رد می کرد.بعضاً به امام بدوبیراه هم می گفت، امام فقط گوش می داد و در آخر با برهان و منطق جواب ابوالعلی را می داد.ما در اسلام تا این حد آزادی بیان داشته ایم. حالا بعضیها قصد دارند این نعمت را از مردم سلب کنند؟تنهاترین آفت آزادی بیان و قلم و مطبوعات دروغ است.و الا نقد از همه ارکان کشور آزاداست و نه تنها در دین اسلام زشت شمرده نشده بلکه در جای جای احادیث ما هم برآن صحه گذاشته اند.فقط آدمهای مستکبر هستند که از نقد خوششان نمی آید.
کسی که باکی ندارد که اموالش از چه راهی به دست آمده است،خداوند هم
باکی ندارد وی را از کدام دربِ جهنم وارد کند.
با تقوایان همیشه مواظب اموال و نوع بدست آمدنشان هستند.با تقوایان
می شنوند صداهایی را که دیگران نمی شنوند و می بینند چیزهایی را که
دیگران نمبینند.