جشن ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه (س)
در روایت آمده که اولین کسی که به خواستگاری حضرت صدیقه کبری (س) اومد ، ابابکر بود . ابابکر خواستگاری کرد و پیغمبر فرمودند : “ نه ” نفرمودند : دخترم راضی نیست . یا به فلان دلیل . فقط فرمودند : “ خواستگار حضرت صدیقه کبری(س) خیلی از شما بالاتر هست . ” بعد فرمودند : “ منظورم از خواستگار اون کسی نیست که میاد و می خواد با حضرت فاطمه (س) ازدواج کنه . منظورم اون کسی است که میاد و فاطمه زهرا (س) رو برای کس دیگه ای خواستگاری می کنه . ” کسانی که به خواستگاری اومده بودند برای ابابکر ، گفتند : یعنی ما بریم و کس دیگه ای رو به خواستگاری بفرستیم ؟ پیغمبر فرمودند : “ نه ، منتظرم تا خداوند که این کوثر رو به من عنایت کرده ، خودش هم برای این کوثر ، دامادی انتخاب کنه و حضرت فاطمه زهرا (س) رو برای اون خواستگاری کنه . ”
دومین نفری که به خواستگاری حضرت فاطمه زهرا (س) اومد ، عمربن خطاب بود . خب ، اون هم همون جواب قبلی رو گرفت و اصرار زیادی هم که کرد ، فایده ای نداشت . که البته اینها به دلیل مصالح سیاسی هم بود ، که به خواستگاری می اومدند . چون اونها می خواستن شخص اول بعد از پیغمبر باشند و فکر می کردند اون قرب لازم رو که باید داشته باشند ندارند و لذا گفتند : شاید بهترین راه این باشه که به خواستگاری حضرت فاطمه زهرا (س) بریم .
یه روز پیغمبرآقا امیرالمؤمنین را صدا زدند و فرمودند : “ علی جان ! چیزی می خوای به من بگی ؟ ”
آقا امیرالمؤمنین سرخ شدن . حجب و حیای امیرالمؤمنین کل چهره شون رو برافروخته کرد . پیغمبراکرم(ص) فرمودند که : “ علی جان ! خدا ، ( خودِ خدا ) به جای تو فاطمه مرا برای تو خواستگاری کرده است ! ” و گویا تو هم به این امر مایلی . یعنی خواستگاری فاطمه (س) وحی بوده ، چون خودِ خدا خواستگاری کرده است . امیرالمؤمنین سکوت کردند . پیغمبر فرمودند : “ خب ، این علامت رضایت است . شرم و حیا مانع شد که علی در این رابطه در حضور پیغمبر حرفی بزند . بعد پیغمبر فرمودند : “ فلان روز بیا و قراری گذاشتن . ”( همین قراری که ما می ذاریم ، مثلاً مجلس بله برون . ) بعد در اون موقع اومدن و صحبت شد . پیغمبر فرمودند که : “ من باید از دخترم فاطمه (س) هم سؤال کنم . ” راجع به مهریه و غیره سؤال شد . آقا امیرالمؤمنین فرمودند : “ هر چه فاطمه (س) بخواهد ، آیا با فلان مبلغ حاضر است ؟ ” پیغمبر فرمودند : “ دخترم ! حاضری با این مهریه به عقد علی در بیایی ؟ ” حالا ، به همون مقدار مهرسنه ای که می گن چهارده مثقال نقره بود که با پول الان حدوداً می شه صد هزار تومن . حضرت زهرا (س) فرمودند : “ من به علی که راضی ام . اما مهر برای من کافی نیست . ” فرمودند : چه کنیم ؟ مبلغ رو ده برابر کنیم ؟ مجدداً فرمودند : “ نه . به علی که راضی ام اما این مهر برای من کافی نیست . ” هر چقدر مبلغ رو بالاتر بردن ، حضرت زهرا (س) فرمودند : “ من اصلاً اشکالم تو مبلغ مهر نیست . ” فرمودند : خب ، خودت بگو . چه چیزی رو به عنوان مهر می خوای ؟ حضرت زهرا (س) فرمودند : “ من دو تا مهریه می خوام . ” حالا که خدا خواستگاری کرده ، خودش مهر من رو بده
بعد فرمودند : “ یکی اینکه در روز قیامت من اجازه داشته باشم به محبان خودم ، به شیعیان خودم ، یعنی اونایی که من رو دوست دارن ، کمک کنم و نجاتشون بدم . ( ببینید ! در اول عاشقانه ترین ازدواج بشریت از ازل تا ابد این می شه مهر فاطمه (س) ) چقدر این دید ، الهی و ملکوتی و مهربان هست که می فرماید : “ مهرم رو نجات گناهکارهای امتم قرار می دهم . ”خداوند وحی فرمود که : “ راضیم ” فاطمه (س) داره درخواست می کنه ، پس راضیم ! پیغمبراکرم فرمودند : “ مهر دوم شما چیه ؟ ” حضرت عرض کردند : “ می خواهم که آبهای عالم را مهر من قرار بدهند . ” که پیغمبراکرم اینجا این اختیار رو دادن . پس آبهای عالم مهر فاطمه (س) است . خب ، این آبهای عالم به اصطلاح ، یه حالت ظاهری داره که دریاها و دریاچه ها و رودها رو شامل می شه . که این حالت ظاهری آب هست و بعضاً در روضه ها ، ازش استفاده می کنن که آب فراتی که مهر فاطمه (س) بود بر روی ابی عبدالله بسته شد . اما جنبه باطنی این آب چیه ؟ این “ ماء ” ، این آبی که می گن ، اون آبی هست که در قرآن می فرماید : “ و من الماء کل شیء حی ” یعنی خدایا ! یک تبلور و جلوه ای در من و نام من قرار بده که نام من مانند آب ، همه گنهکاران و همه انسانها رو زنده کنه .
لذا ، نام صدیقه کبری (س) که میاد ، اصلاً دلها می لرزه . امام صادق می فرمایند : همه مردم وقتی مشکلی دارن به ما 12 نفر اهل بیت رجوع می کنن و وقتی ما مشکلی داریم به مادرمون فاطمه زهرا (س) رجوع می کنیم .
بعد بحث جهیزیه شد که فاطمه زهرا (س) جهیزیه شون رو نشون دادن . ( حالا اگه بخوام امشب دقیقاً نحوه ازدواج حضرت زهرا (س) را براتون بگم ، شاید اینجا ( از نظر اشک ) بشه شب شهادت حضرت زهرا (س) . ) برای اینکه این ازدواج خیلی عجیبه ! حالا ، اشک هم که فقط اشک درد نیست ، بعضی وقتها اشک مهر هم هست ، اشک شوق هم هست ! خانم (س) فرمودند : “ من اینها رو دارم . ” بعد نگاه کردن ، دیدن خیلی ساده است . یه دستاس هست ( دستاس هم همون آسیابهای دستی است که یه مشت گندم می ریزن و خورد می کنن . ) سه ، چهار تا کاسه گلی ، چند تا قاشق گلی و یه زیر انداز ( همون کساء معروف ! ) یعنی این زیرانداز هم فرش ، هم رختخواب و هم کفپوش خونه فاطمه (س) بود . و یه رو انداز ، نه یه دونه پتو . یعنی با زبان امروز ، یه پارچه ، یه ملحفه . حضرت زهرا (س) فرمودند : “ این جهیزیه منه ، علی به اینها راضی هست ؟ ” آقا خندیدند و فرمودند : “ فاطمه (س) که بیاد تو خونه من ، دیگه دنیا و آخرت وارد خونه من شده ، من کِی دیگه به اینها نگاه می کنم ؟ ” ( آخه ، فاطمه (س) می خواد بیاد تو خونه من ! ) ـ پس امام علی فرمودند : “ بله من راضی هستم . ”
بعد پیامبر(ص) سؤال فرمودند : “ علی جان ! حالا ، تو چی داری ؟ ” امام علی(ع) عرض کردند : “ آقا ! من از مال دنیا فقط یه سپر و یه زره دارم . هیچی دیگه ندارم . ” ( ببینید ! علی(ع) با اون همه عظمت از مال دنیا فقط همین ها را داره ! ) که البته بعد از قضیه ازدواج دیگه حضرت علی اونها رو هم نداشت . چون که در اونجا پیغمبر(ص) فرمودند : “ وقتی کسی فاطمه (س) رو داره نه سپر می خواد و نه زره . ” این دو تا رو هم بفروش و خرج عروسی و خونه گرفتن و وسایل خرید برای زندگی کن . در یکی از روایت اومده که پول زره و سپر 30 درهم شد . ( اصل زندگی سعادتمند عشق و تفاهم است ) بالاترین جلوه عشق در عشق بین علی و فاطمه (س) است . چون در تاریخ ، این تنها ازدواجی است که هر دو طرف معصومند . و تنها معصومه تاریخ حضرت فاطمه (س) است . خب با این اوضاع و احوال کارها درست شد . حالا می خوان خطبه بخونن . الله اکبر ! جبرئیل امین نازل شد . عرض کرد : “ یا رسول الله ! من اومدم از علی(ع) و فاطمه (س) وکالت بگیرم . خود خدا در عرش قرار هست که خطبه رو جاری کند . ( خود خدا ! ) خداوند خودش خطبه رو در عرش جاری کرد و صیغه رو خوند . و اونجا در عرش این پیوند بسته شد . همه ملائکه ( به سبک خودشون ، نه مثل ما ) تمام عرش را زینت کردن . عده زیادی از ملائکه ، بخاطر این پیوند ، سجده شکر کردن و اونجا چقدر پای کوبی و خوشحالی بود . یعنی این روز ، اینقدر مهمه که با ازدواج این دو معصوم ، خداوند بعنوان همون هدیه ای که مهمونها به عروس و داماد می دن یک در به درهای رحمت خودش اضافه کرد . فقط به خاطر ازدواج علی(ع) و فاطمه (س) . امشب اینجوریه ، لذا ما امشب یه عروسی عادی نیومدیم . امشب به جشنی اومدیم که یکی از علما و اساتید ما ، می فرمودند :
“ هر کس در شادی امشب شرکت کنه ، گویا ده بار حج واجب انجام داده . ” و خب می دونید که بعد از انجام حج واجب هم آدم مثل اینکه دوباره متولد شده و گناهی هم نداره . امشب اینطوریه . این وضعیت فاطمه (س) است . این وضعیت این ازدواج است .
زندگی علی(ع) و فاطمه (س) می خواد شروع بشه حالا دیگه با هم محرم شدن . ( ببینید ! این نکته چقدر لطیفه ) حضرت علی(ع) با پیغمبر (ص)پسر عمو بودن ، قوم و خویش بودن ، علی به خانه پیامبر(ص) رفت و آمد داشت ، علی اینقدر محرم بود که شب لیله المبیت در بستر پیغمبر(ص) خوابید . با این اوضاع و احوال می بینیم که این اتفاق می افته . پیغمبر (ص)رو کرد به علی و فرمود : “ یه قدم دیگه مونده . ” اون چیه ؟! ـ در شرایط خواستگاری و ازدواج اینه که روی همسر را باید ببینند دیگه . پیغمبر(ص) روی حضرت رو کنار زدند و فرموند : “ علی جان ! این فاطمه من است . ” یعنی علی(ع) تا اون لحظه فاطمه (س) را ندیده بود . در تاریخ می نویسند علی(ع) شروع کرد به لرزیدن . بعداً در تاریخ امام علی اینجوری نقل می شه که آقا فرمودند : “ وقتی فاطمه (س) رو دیدم از همه دنیا با همه زیبایی هایش سیر شدم . ” هر چه زیبایی هست ، تو وجود فاطمه (س) هست .
امام صادق می فرمایند : “ چهره مادر ما ، فاطمه (س) به گونه ای است که تمامی حورالعین به او رشک و حسد می ورزند . ”امیرالمؤمنین(ع) فرموند : “ تا چشمم به چهره فاطمه زهرا (س) به اون همه زیبایی صورت با نورانیت عجیب سیرت همراه شده بود افتاد از همه دنیا سیر شدم . ” همین جا این جمله رو فرمودند :
برو به کار خود ای دون که در دیار علی به عالمی نفروشند مویی از زهـــرا
متاسفانه در خیلی از سازمانها،ادارات و نهادهای اجتماعی اعمال مدیریت بوسیله مدیریت سایه انجام می شود.
مدیریت سایه در واقع گونه ای از مدیریت است که البته خط دهنده و یا در مواقعی دستور دهنده واقعی افرادی می باشند که دیده نمی شوند.
صاحبان قدرت سیاسی و یا اقتصادی، بعضی از این مدیران سازمانها و نهدها را در حکم و فرمان خود در می آورند و از طریق آنان دستورات وامیال خود را به صورت زیبنده ای اعمال می کنند.
در مدیریت سایه مدیر سازمان در ظاهر مدیر سازمان است در صورتی که مدیران واقعی کسان دیگرند که هیچ گونه مسئولیت تعریف شده ای را در آن سازمانها ندارند.و از پشت پرده به راحتی دستورات خود را صادر میکنند. و از آنجایی که مدیران نیز وام دار آنها می باشند به جای پیش برد مصالح و اهداف سازمان ، کلیه منابع و امکانات سازمان را در جهت تحقق اهداف و منافع صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی که کمتر کسی آنها را می شناسد بکار می گیرد.
در این سازمانها دیگر چیزی بنام تکریم ارباب رجوع و تکریم کارمندان زیر مجموعه مفهومی ندارد. وهمه چیز در قالب شعارهای فریبنده می باشد و بس.
برای مثال: شعار مدیریت مشارکتی سر می دهند، اما در عمل افراد به مانند ماشینی می مانند در دست گردانندگان قدرت اصلی پشت پرده . و جو سازمانی ، فرهنگ نیرنگ و فریب است. شعارهای خوب داده می شود اما عملیات ضد شعار های سر داده شده می باشد.
دستاوردهای مدیریت سایه:
پخمه گزینی و چاپلوسی پروری.
تضاد بین شعارها و عملکرد.
مبهم بودن اهداف سازمان و بی برنامگی.
ترویج فرهنگ چاپلوسی.
تسلط فرهنگ بی اعتمادی و غیبت و نیرنگ.
مجرمیت دانایی( فهمیدن و دانستن جرم است )
فرار اندیشه ها از سازمان.
پنهان کاری.
کاهش رضایت شغلی در بین کارمندان.
کاهش بهره وری.
مدیر سازمانهایی که از طریق مدیریت سایه اداره می شوند از پاسخ دهی به دیگران خود را مبرا میدانند و دل خوش به قدرتهای پشت پرده ای هستند که آنها را کنترل و هدایت می کنند و اگر در شرایطی تحت فشار افکار عمومی قرار بگیرند، مدیران رده های پایین سازمان را قربانی می کنند.
در مدیریت سایه کلیه کارکنان دشمنانی تلقی می شوند که اگر شرایطی برای آنها بوجود آید درصدد احقاق حق تضیع شده خود برخواهند آمد. روی این اصل مدیریت سایه همیشه در صدد چشم و گوش گذاری است که البته با پیشرفت تکنولوژی از دوربینها مدار بسته نیز کنترل کلیه فعل و انفعالت کارمندان خود را زیر زره بین دارد.
از آنجا که امام جواد نخستین امامى بود که در خرد سالى به منصب امامت رسید ، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایى داشته است که برخىاز آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان انگیز و جالب بوده است. علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملا ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) ازینرو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مىکردند.
از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانى مىکرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادى و معنوى حکومتى، براى استوارى و تثبیتخط فکرى آنان و ضربه زدن به گروههاى دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلى بهره بردارى مىکرد. مىدانیم که خط فکرى اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیر بشرى افراط مىنمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مىکردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید مىکرد مىپذیرفتند و بقیه را رد و انکار مىکردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیدهاى را مطرح مىکردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکستبدهند!
ولى در همه این بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هر گونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مىبرد و امامتخود و نیز اصل امامت را تثبیت مىنمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامتحضرت هادى (که او نیز در سنین کودکى به امامت رسید) این موضوع مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تاثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد.
مناظره با یحیى بن اکثم
وقتى «مامون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامهاى براى حضرت جواد-علیه السلام-فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مامون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «ام الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. (3) مامون این سکوت را نشانه رضایتحضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزى به مامون گفتند: این چه برنامهاى است؟ اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافتبه عباسیان رسیده باز مىخواهى خلافت را به آل على برگردانى؟ ! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهاى چند ساله بین ما را فراموش کردهاى؟ ! مامون پرسید: حرف شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهاى ندارد.
مامون گفت: شما این خاندان را نمىشناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان، «یحیى بن اکثم» را (به دلیل شهرت علمى وى) انتخاب کردند و مامون جلسهاى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیى رو به مامون کرد و گفت: اجازه مىدهى سؤالى از این جوان بنمایم؟
مامون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیى از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مىخواهى بپرس.
یحیى گفت: درباره شخصى که محرم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مىگویید؟
امام جواد-علیه السلام-فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته استیا در حرم؟ عالم به حکم حرمتشکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خودپشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟ !
یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طورى که حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
مامون گفت: خداى را بر این نعمتسپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمىپذیرفتید دانستید؟ !
چه چیزی موجب رویگردانی مردم از موعظه های الهی می شود؟
اگر به قرآن مراجعه و آیه اول سوره انبیاء را بخوانید متوجه خواهید شد.
اول این سوره با یک هشدار نیرومند به عموم مردم آغاز می شود،هشداری تکان دهنده و بیدار کننده.
می گوید: حساب مردم به آنها نزدیک شده ، در حالی که در غفلتند و روی گردانند.
عمل آنها نشان می دهد که این غفلت و بی خبری سراسر وجودشان را گرفته است، وگرنه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکی حساب ، آنهم از حسابگری فوق العاده دقیق ، داشته باشد واین چنین همه مسائل را سرسری بگیرد و آلوده هر گناه باشد؟
کلمه( اقترب) که اول اولین آیه این سوره آمده ، تاکید بیشتری از قرب دارد ، و اشاره به این است که این حساب بسیار نزدیک شده.
و تعبیر به ناس گرچه ظاهراً عموم مردم را شامل می شود و دلیل بر آن است که همگی در غفلتند ولی بدون شک همیشه موقعی که سخن از توده مردم گفته می شود استثناهایی وجود دارد ، و در اینجا گروه بیدار دلی را که همیشه در فکر حسابند و برای آن آماده می شوند باید از این حکم مستثنی دانست.
نکته قابل توجه و جالب این جا است که می گوید حساب به مردم نزدیک شده ، نه مردم به حساب ، گوئی حساب با سرعت به استقبال مردم می دود!
بسیجی یعنی یک دنیا عشق
بسیجی یعنی یار غار رهبر
بسیجی یعنی به دنبال ولایت
بسیجی یعنی بردباری
بسیجی یعنی ایمان
بسیجی یعنی انتظار
بسیجی یعنی راستی
بسیجی یعنی صداقت
بسیجی یعنی خوب زیستن
بسیجی یعنی خوب مردن(شهادت)
بسیجی یعنی ایثار
بسیجی یعنی پیام
بسیجی یعنی سخت کوشی
بسیجی یعنی موفقیت
بسیجی یعنی آرامش
بسیجی یعنی حرف دل رهبر
بسیجی یعنی وقار
بسیجی یعنی گوش به فرمان رهبر
بسیجی یعنی عزت و شرف
بسیجی یعنی دریادل
بسیجی یعنی همه شما عزیزان
تو اعجازی
هر ثانیه ای از زندگی ما لحظه ای بدیع وبی نظیر از جهان هستی است.لحظه ای که هرگز تکرار نخواهد شد.وما به بچه هایمان چه می آموزیم؟می آموزیم که دو دو تا می شود چارتا. و این که پایتخت فرانسه پاریس است.
پس چه وقت به آنان خواهیم آموخت که چیستند و کیستند؟
باید به هریک از آنها بگوئیم:
آیا می دانی که تو چیستی و کیستی؟
تو یک اعجازی.
بی همتایی...
در طی تمامی سالهایی که سپری شده هیچ بچه دیگری شبیه تو به دنیا نیامده است...
پاهای تو ، بازوان تو ، انگشتان زبرو زرنگ تو و تمامی حرکات و سکنات تو بی همتا و بی نظیرند...
شاید تو مولانا ، ابو علی سینا و یا چمران دیگری باشی.تو قابلیت شدن هرچیزی را داری، تو اعجازی و وقتی هم که بزرگ شدی آیا می توانی به کسی که همانند خود تو اعجاز دیگری است،صدمه ای برسانی؟
تو باید تلاش کنی...همه باید تلاش کنیم تا جهانی در خور و شایسته کودکان آن بسازیم.
باراک حسین و رَم اسرائیل و شهریار ماکیاول...
باراک اوباما یک نام میانه دارد-حسین- که از آن استفاده نمی کند. دلیلش هم روشن است آن نام ریشه و سابقه ی مسلمانی او را به یاد می آورد. رم امانوئل که توسط اوباما به عنوان رئیس اداره ی کاخ سفید انتخاب شده است، او نیز یک نام میانه دارد: اسرائیل!
هر چه اوباما می کوشد نام میانه اش را پنهان کند، نام میانه رم مثل شتر بر بالای مناره آشکار است.
چرا اوباما در نخستین انتخاب چنین نشانه ای را به آمریکا و اسرائیل و مسلمانان و همه جهان نشان داد؟ چه ضرورتی داشت که او موقعیت کلیدی مدیریت کاخ سفید را به یک یهودی صهیونیست واگذار کند؟
پدر رم در بیت المقدس متولد شده است. او از اعضای گروه تروریستی " ایرگون" بوده است. نام" رم اسرائیل" به خوبی نشانه گرایش و ارمان اوست. نکته قابل توجه این بود؛ پس از انتصاب رم( که دوستانش او را؛ به دلیل تندی وتیزی اش رمبو می نامند) پدرش در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی معاریو گفت:" او می تواند بر رئیس جمهور تاثیر بگذارد و رئیس جمهور از اسرائیل حمایت کند. او که عرب نیست! به کاخ سفید برای تمییز کردن کف زمین که نرفته است!"
می بینید چه تحقیر و کینه ای در همین عبارت موج می زند.
بی سبب نبود که روزنامه " ها ارتص" تیتر زد که:" آدم ما در کاخ سفید!"
انتخاب رم اسراییل امانوئل کاملا با محاسبه و سنجیده صورت گرفته است. در 20 سپتامبر سال 2005 نشست معنی داری در واشنگتن بر گزار شد. نشست در مورد کمک به بیمارانی بود که صرع دارند. قرار بود افراد به این منظور جمع شوند و کمک کنند. از سوی دیگر این نشست در باره رم امانوئل هم بود تا به اصطلاح او را وسط بگذارند و با نکته و طنز مسخره اش کنند. آمریکایی ها از اصطلاح" سرخ کردن" در این مورد استفاده میکنند. نکاتی که هیلاری کلیتون و اوباما در باره رم در آن جلسه گفتند، گرچه به زبان طنز و تمسخر بود اما حقایقی را در بر داشت. هیلاری اشاره کرد که رم در کاخ سفید دوست داشت به کلینتون زبان عبری یاد بدهد! و برای آموختن استفاده از سلاح یوزی به اسراییل می رفت.
نکته های اوباما فراتر بود. البته همان صحبت اوباما به تنهایی گواه است که ما با چه هوش سرشار و پر جرقهای روبرو هستیم نکته محوری سخن اوباما این بود:
" شاید بسیاری ندانند، رم سال ها تمرین کرده تا رقص باله بیاموزد. او به خوبی یاد گرفته که شهریار ماکیاول را با باله برقصد! بجهد، چرخ بزند و با سرانگشت پاها جوری حرکت کند که کسی سر در نمی آورد می خواهد به چپ برود و یا به راست!
ببینید اصلا می شد تصور کرد که یک نفر با یک اسم عوضی مثل او- رم امانوئل- نماینده کنگره بشود!"
او نه تنها به ده فرمان تورات باور دارد؛ بلکه با آن ها زندگی می کند. تورات می گوید:" کسی را به قتل مرسان" رم خودش یک هدف است. تورات می گوید:" طمع نداشته باش" حقیقتا این دستور برای رم ضرورت دارد."
اوباما و رم امانوئل
پس از ان اوباما دقیقا به خانواده رم و پدرش اشاره می کند. پیداست آن ها را از نزدیک و به دقت می شناسد. به عبارت دیگر می خواهم بگویم انتخاب رم به عنوان یک یهودی صهیونیست کاملا سنجیده صورت گرفته است. اوباما یکی از مواضع مهمش در نقد بوش، انتقاد از اشغال عراق بوده است. رم از اشغال عراق حمایت کرد.
حتی فراتر از آن، زمانی که کلینتون بر دولت اسراییل فشار می آورد تا حقوق فلسطینی ها را آن هم اندکی بپذیرند، ماجرای مونیکا لوینسکی پیش آمد. یکی از کارگردانان پشت صحنه آن ماجرا رم امانوئل بود. در آغاز لوینسکی را به عنوان همکار افتخاری و بدون پرداخت حقوق به کاخ سفید آوردند و مدتی بعد کارمند کاخ سفید شد. سخن بر سر این بود که اسراییل مکالمات تلفنی کلینتون را شنود می کرد...
هنوز هم برخی باور دارند که رم برای موساد کار می کند. با توجه به تمامی این نکات و البته بسیاری از نکته ها و اطلاعاتی که در اختیار ما نیست، چرا اوباما در نخستین انتخاب همکار درجه اول خود رم را برگزیده است؟
پاسخ روشن است. اسراییل آن چنان در مغز استخوان دولت و حکومت امریکا نفوذ کرده است، وقتی جمهوری خواهان و نئوکان ها حاکم شدند، شاهد حضور بسیار پررنگ یهودیان صهیونیست در دولت بوش بودیم. اوباما هم که با شعار تغییر آمده است. در نخستین انتصاب رم امانوئل را بر گزیده است.
آن نکته ای که اوباما در باره رابطه رقص باله و سیاست و شهریار ماکیاول گفت؛ بیش از این که در مورد رم امانوئل صادق باشد؛ در باره ی خود اوباما مصداق دارد.
بینننده سرشار از شگفتی از رقص بالرینی ست که نمی داند می خواهد به کدام سو برود. به قول فردوسی: چپ آوازه افکند و از راست شد!
رم امانوئل در باره رابطه آمریکا و اسراییل تعبیر مهمی دارد. نمی گوید رابطه استراتزیک است و یا آمریکا و اسراییل متحدند. می گوید رابطه آمریکا و اسراییل" رابطه حیاتی" است. مثل مغز و قلب انسان که با هم رابطه حیاتی دارند و دوام هر یک بدون دیگری در بدن یک انسان متصور نیست. مگر زندگی نباتی.
پیداست در دولت اوباما ما با قرائت تازه ای از شهریار ماکیاول روبرو هستیم. این بار اداره اوباما در یک رقص باله شهریار را نمایش می دهند.
قسم به خال سیاهت،که جز تو یار ندارم
به پیش هیچ کسی جز تو من قرار ندارم
قسم به چشم خُمارت که در تمام دو عالم
نگار من توئی و جز تو من نگار ندارم
قسم به قامت سروت،که ورشکسته ام اکنون
به پیش هیچ کسی جز تو اعتبار ندارم
قسم به زلف کمندت،که مست روی تو هستم
به وقت یاد تو من از خود اختیار ندارم
قسم به خاک قدومت،که خاک پای تو باشم
جز این بدرگه حق دیگر افتخار ندارم
قسم به قلب رئوفت که ریزه خوار تو هستم
به غیر بندگی درگه تو کار ندارم
قسم به شوق وصالت تویی بهار وجودم
به بوستان دلم بی تو من بهار ندارم
در فضاى عالم امکان عجب غوغاستى |
کز زمین تا آسمان بزم طرب برپاستى |
هر کجا پا مى نهى ، باشد گلستان از سرور |
نغمه هاى بلبلان تا گنبد خضراستى |
نجمى از نجمه ، درخشان گشت کز نو رخش |
مهر و ماه آسمان را روشنى افزاستى |
از زمین تا آسمان بنگر صفوف قدسیان |
تهنیت گو بر نبىّ سلطان اَو اَدنى ستى |
حلم او چون مجتبى و در شجاعت چون حسین (ع ) |
وز عبادت حضرت سجّاد(ع ) را همتاستى |
یادگار حضرت باقر (ع ) بود او از علوم |
صادق آسا صادق الوعد، آن شه والاستى |
کاظم الغیط است مانند پدر موسى و نیز |
در لب جان بخش آن شه ، معجز عیسى ستى |
ماءمن بیچارگان و یاور درماندگان |
وز عنایت شیعیان را ناجى فرداستى |