نمیدونم تروریسم از این واضح تر هم در دنیا هست،منظورم همین تهدید دولتی است
که توسط رئیس جمهور آمریکا(شیطان بزرگ)از یک تریبون رسمی که همه مردم دنیا می
شنوند با وقاهت تمام اعلام می شود.
آقای اوباما براستی که تو چقدر احمقی،توئی که دولت و کشورت را ضد ترور و تروریسم
می دانی و در همین رابطه فیلمهای بیشماری ساخته ای و در فیلمهای تان پلیس ضد
تروریست کشورت با تروریست ها میجنگد و آنها را از بین می برد پس چرا افسار تو را
نمیگیرد که زنجیر پاره کرده و کشور عزیز ایران اسلامی ما را تهدید به حمله اتمی
میکنی؟
زهی خیال باطل در سر داری و نمیدانی که اینجا مرز شیرانی است که 8سال در مقابل
کل استکبار جهان به سرکردگی خود تو (شیطان بزرگ) جنگیدند و حماسه هایی آفریدند که
بارها سران نظامی دنیا را به شگفتی وا داشت.و حالا تو با این پیشینه قویِ تاریخی،
ایران اسلامی را تهدید به حمله اتمی می کنی.رئیس کشور آمریکا(شیطان بزرگ) این را
بدان که ایران،افعانستان و یا عراق نیست که تهدید ش کنی،کافی است دست از پا خطا
کنی تا ببینی ایران مکان نا امنی است یا آمریکا.
آقای اوباما مردم ما مثالی دارند که به درد تو می خورد و آن این است که می
گویند: تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. البته همه می دانند که تو بوئی
از مردانگی نبرده ای با این حال شاید بدرد ت بخورد.شاید.
روزگار قریبی است
عده ای چنان در چنبره گاهاً چاپلوسانه گیر افتاده اند که هر حرفی خارج از
تعارف و تمجید را حتی اگر دفاع از حقیقت هم باشد، بد اخلاقی می نامند.
و از طرفی هم عده ای چنان ژست دینی به خود گرفته اند، اما متاسفانه در عمل
طوری دیگر رفتار می کنند.
و اما عده ای دیگر نیز هستند که بی شرمانه و با وقاهت تمام سعی می کنند با ادا
اطوار اونور آبی، ظاهر غیر دینی برای خود درست کنند و متاسفانه به آن هم افتخار می
کنند.
چرا وقتی عده زیادی از هموطن های ما مستضعف هستند و نون شب محتاج، با ز در
تلویزیون ما پختن غذاهای آنچنانی را در آشپزخانه های آنچنانی و در ظرفهای آنچنانی
به نمایش می گذارد؟
آخه کارگری با حقوق تومان،
با این مخارج سنگین و دوتا بچه چی بخوره و چی به پوشه ،حالا مسافرت، و سائل و مسائل
تفریحی بماند.
-آیا این رفتارها از منظر اخلاقی،اخلاقی است؟
آیا این رفتارها از منظر دینی،دینی است؟
آیا دروغ گفتن برای رسیدن به مطاع ناچیز و زود گذر دنیای پسندیده است؟
آیا رفتار دینی داشتن بد و ناپسند است؟
آیا ژست اروپایی داشتن و از خود بیگانه شدن از نظر جامعه شناسی و دینی پسندیده
است؟
آیا دفاع از حقیقت بد اخلاقی است؟
آیا ضد دین صحبت کردن افتخار است؟
آیا نداشتن تجمّلات در زندگی نشانه تحجّر است؟
آیا آنهائی که می گویند عدالت،عدالت، تحمل عدالت را دارند؟
آیا آنهائی که می خواهند برای ما عدالت را پیاده کنند، عدالت را می شناسند؟
آیاآنهائی که خواستار عدالت در زمان حکومت علی(ع) بودند تحمل عدالت او را
داشتند؟
آیا میشه یه روزی عدالت بیاد؟
دکتر علی شریعتی
دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است
دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است.
دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند ، وقتی که نیستند هستند
شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد
بعضی ها می گویند:مگر نه اینکه انقلاب ما یک انقلاب اسلامی است و خدا خودش حافظ این انقلاب می باشد و بارها هم رهبر انقلاب فرموده اند که این انقلاب را خدا حفظ کرده و می کند. بی شک چنین است و غیر از این چیزی دیگری نمیتواند باشد. اما وظیفه ما چیست؟مگر نشنیده اید که خداوند کارهایش را با اسباب ش انجام میدهد و مگر نشنیده اید که خداوند از روحش در ما انسانها دمیده است خب دمیدن همان روح مسئولیتی را برای ما آورده است تا ما به نوعی وسیله ای شویم برای نگهبانی و حفظ انقلاب.بنابر این ما تا آخرین قطره خون خود از انقلاب اسلامی کشور عزیزمان ایران دفاع کرده و همچنین با شرکت در راه پیمایی روز 22بهمن به امپریالیزم جهانی اعلام می کنیم که ما ملتی زنده و استواری هستیم و با تمام قدرت در جلوی زور گویی ها و بی عدالتی آنها ایستاده ایم.
یا حسین
همه انسانها در سه وقت غارت زده می شوند.
اول- غارت زدگی هنگام مرگ است.نخستین مرتبه غارت ساعت مرگ است که غارت مال است؛ حتی پیراهن بدنت را در می آورند نه با بازکردن دکمه ها بلکه با قیچی یا چاقو لخت و عریان ت می کنند و اگر کسی هم مالی از خود بجا گذاشته باشد آن مال دو نوع مصرف می گردد.
یکی اینکه وارث آن مال را در راه خیر صرف کند، مرد بیچاره حسرت می خورد. خدایا ! مال را من با هزار زحمت جمع کردم؛ از حلال و حرام بگذریم، اندوختم و از خود بجا گذاشتم دیگری بهره ا ش را می برد. در صورتی که این مالی بود که خودم بهترین بهره ها را می توانستم از آن ببرم.
و اما اگر وارث، آن مال را در راه شرَ و گناه صرف کند، حسرت ش دو چندان می شود که سبب معصیت و گناه دیگری نیز شده است. پس مالی که انسان بدست می آورد جز مقداری کفن چیز دیگری نصیب او نمیگردد.
دوم- غارت زدگی جسم در گور است. که نخستین غارت از چشم انسان است که جانوران زمین چشم را می خورند آن چشمی که سلطان بدن است و خیلی دوستش داریم و مواظب هستیم که کوچکترین آسیب ی به او نرسد، خصوصاَ چشمی که از صبح تا غروب به چشم چرانی و دنبال ناموس مردم بوده و بعد هم دیگر اعضاء و جوارح بدن و بعد هم استخوان و اسکلت که خاک می شود.پس وای به حال جسمی که تقوی پیشه خود نکرده بوده.
سوم- غارت زدگی اعمال است.این غارت زدگی از همه آنها که ذکر شد مهمتر است برای اینکه انسان در عالم برزخ و قیامت مدیون اعمالی است که در دنیا انجام داده است.
حرف نزدنهای من
همیشه خدا دوست داشتم حرفمُ بزنم- حرفِ دِلَمُ
اما انگاری نمیشه
انگار که همیشه تاریخ یک عده ای از اول ورودشان به دنیا تا دم مرگ نباید حرفشونُ بزنند
حداقل برا من که اینطوری بوده یعنی همیشه موانعی،باید و نبایدی برام بوده که نتونم حرفمُ بزنم
درست یا غلط هرچی که بود جلوی حرف زدنمُ می گرفت
برا همینم حسرت این حرف زدنها و نزدنها تو دلم مونده
یه دفعه رشته افکارم با سئوال عروسم بریده شد که می پرسید مامان کجاست ؟
تا اومدم جواب بِدم خودش (عروسم) گفت رفته اداره ؟
گفتم آره
داشتم پیاز خرد می کردم – عجب پیاز تندیه
آخه حاج خانوم (همسرم) گفته بود که برا ظهر بچه ها غذا درست کن من هم همین طورکه غذا را بار می گذاشتم تو عالم خودمم بودم
بگذریم- تو نوجوانی که اصلاً دیده نمی شدم چه برسد به اینکه بخوام حرف بزنم
به قول بزرگترها بچه ها ( نوجوانها) حق اظهار نظر و حرف زدن نداشتن
من فقط باید گوش می کردم
اما بعد از اون دوران و مشکلاتی که وجود داشت با تمام حرف نزدنهام رسیدم به جوانی
دوباره رشته افکارم بریده شد این بار صدای نوه گلم بود که با کمک عروسم تاتی کنان اومده بود نزدیکم- یکم باهاش بازی کردم – برا خودم هم خوب بود- انرژی گرفتم – اسمش علیرضاست- خیلی دوسش دارم.
خب چی می گفتم –اره – اما جوانی – درس را رها کردم- خواستم یه جورایی فرار کنم یعنی اینکه برم یه جایی که بتونم حرفمُ بزنم- اما از بد اقبالی ، یا هرچی که می خواهید اسمش را بگذارید وارد نظام(ارتش) شدم-دوباره رشته افکارم از صدای بلند لباسشویی که یه بند کم و زیاد می شد،پاره شد.مثلاً رفتم ماشین لباسشویی تمام اتوماتیک فرنگی خریدم ، موقعی که روشن یه صدای وحشت ناکی داره که نپرس،صداش عین صدای هواپیماست.
چی میگفتم- 16 سالم بود که وارد ارتش شدم-اونجا هم که(ارتش) اینقدر آدم را می ترسونندکه نگو و نپرس- خود به خود آدم خفه می شه- و باز هم همون آش و کاسه- یعن حرفام تو دلم موند.
هنوز یه سال و اندی از ورودم به ارتش نشده بود که انقلاب شد- فضا تغییر کرده بود حتی تو ارتش – حالا دیگه یه کم – نه-کمتر از یه کم تونستم کمی از حرفامُ بزنم- البته بعدش- نه قبلش با کتاب آشنا شدم- دنیایی دیگر- با آدمایی آشنا شدم که حرفهای جدید وتازه ای می زدند
جنگ شد- باز تا اومدم حرف بزنم – دوباره رشته افکارم. ..- پسرم بود که می گفت بابا بچه یا همون نوه ام (علی رضا) را بگیرم تا لباسهای شسته شده را رو بند پهن کنه – گفتم خودم انجام می دم.
آره می گفتم که جنگ شد و شعارهاش – حرف می زدم اما کنترل شده تا دشمن سوء استفاده نکنه – البته مسئولین هم برای اینکه ما حرف نزنیم همه اش به من و امثال من وعده سر خرمن می دادند.البته باز هم عده ای بودند که من و مارو به شکلهای مختلف می ترسوندند که مرافب حرف زدنمون باشیم- درسته که جنگ بود و بحث وظیفه شرعی و قانونی، قبول اما بازهم این نباید باعث حرف نزدنم شود که شد- خلاصه جنگ با تمام شعار هاش و وعده هاش تمام شد.
دوباره حرف زدن برایم محدود و محدودتر شده بود- چرا که دیگه حالا همسر و دو فرزند داشتم و یه عالمه گرفتاری و حالا هم بعد از سالها دو فرزندم بزرگ شدندو رفتن سر زندگی من هم بازنشسته شدم و با یه دنیا حرف نزده و دستم از زمین و زمان کوتاه و....
ای خواصی که شعار روشنفکری در سر دارید و فرت وفرت بیانیه می دهید،ای خواصی که فارغ التحصیل دانشگاه و حوزه هستید، نگذارید شیطان بازی تان دهد.چرا با خوردن میوه ممنوعه از طرف شیطان، خود را از خوردن میوه مجاز باز می دارید؟شما ئی که ادعای روشنفکری و ملا بودن دارید و خود را مسئول خود آگاهی مردم می دانید لاکن خودتان نیاز به این دارید که نگاه دگری به خود داشته باشید.چرا شما ندانسته ابزار دست شیطان های زمینی می شوید؟ و اجازه می دهید تا نقشهای شیاطین و شیطان صفتان توسط شما در جامعه ایفا گردد.ای خواص تا به کی می خواهید گول نعل وارونه شیطان را بخورید؟!
چرا بعضی از این آدم(نماها)در مجلس عزای حسین(ع) شرکت می کنند،گریه می کنند،تجلیل می کنند اما با این حال به سادگی ابزار دست ظلم می شوند؟!یا به شعائر دینی معتقد و متعصب هستند اما در همان حال،با سخن و قلمش، جامعه را به انحراف و انحطات می کشاند.
یا به علی(ع) معتقد است،علی مردی که به قیمت از دست دادن همه چیزش در دنیا،به باطل آری نگفت. اما اینان با ادعای دوستداری اهل بیت با حرکت و عملشان در برابر هر زر و زور و مقامی و حتی جنایتی آری می گویند.
علی(ع) که با حال رکوع در برابر خدا به خلق می بخشد اما اینان با رکوع در برابر هر کس و ناکسی از خلق می گیرند.
راستی این تضاد و ناهماهنگی در رفتار و اندیشه را چگونه می توان حس کرد.
در پستی که از خالد مشعل
انتقاد کرده بودم تنی چند از دوستان انتقاد نموده بودند بنابراین اینجانب برآن شدم تا موضوع را
بیشتر روشن کنم.
1-انتقاد من برای این
نیست که از ملت مظلوم فلسطین و یا هر ملت دیگری که مورد ظلم و جور قرار میگیرد
مخصوصاً اگر مسلمان باشد حمایت نکنیم.کما اینکه امام خمینی(ره) از یاسر عرفات
انتقاد کرد اما دفاع و حمایت از فلسطین همچنان ادامه دارد و تا رسیدن به آزادی
مردم فلسطین همچنان حمایتهای خودمان را به عنوان یک تکلیف شرعی ادامه خواهیم داد.
2-اگر دوستان تاریخ
اسلام را بار دیگر مرور نمایند خواهند دید که وضعیت رقت بار بنی هاشم در شعب،چگونه
بود.شدت عمل(قریش) به حدی بود که ذره ای از صبر و بردباری مسلمانان نکاست.
3-مگر ما نخوانده و
نشنیدیم که دشمنان امام حسین(ع) حتی به کودک او که تشنه بود رحم نکردند.بعد انتظار
داریم که به فلسطینیان رحم کنند وبه کمک اینان بشتابند.این خیال باطلی بیش نیست
زیرا کشور سعودی (وهابی) نگاه می کند به اینکه منافعش در کجاست و اگر هم دم از
عربیت میزند چیزی نیست جز گول زدن ملت عرب و بس.
4-آیا استقامت ملت
خودمان در هشت سال دفاع مقدس را بیاد دارید که چگونه در تحریم همه جانبه در مقابل
کشورهای قدرتمند غرب،آمریکا،روسیه و حتی همین عربهای پاپتی که به عراق کمک مالی و
نظامی میکردند ایستاد و ذره ای باج نداد.
5- مومنان نبایستی برای
رسیدن به هدف خود از هر وسیله ای استفاده کنند.(هدف وسیله را توجیه نمیکند).
6رمز موفقیت هر امتی در
گرو دو چیز است .اول،ایمان به هدف.دوم،استقامت و کوشش در طریق نیل به آن.
سلام
دوباره اومدم
چیه! دنبال چی می گردی؟
چیزی گم کردی؟
یا نه گُم کرده ای داری!
فهمیدم،دنبال چیزی می گردی ولی نمی دونی چی!
اینکه مشکله همه است!
دنبال چیزی می گردی که دلیل همه چیز باشه
چیزی که بشه با اون آروم و راحت بود
و حتماً چیزی که همه دنیا توی اون جا بگیره!
پس معطل نشو
دیر میشه ها،بگرد تا پیدا کنی
همه جا رو گشتم و به حرف همه گوش دادم ولی…
تا اینکه تو جزیرة العرب یه نشونی ازش پیدا کردم
رفتم دنبالش
فکر می کنی چی شد
خب معلومه اونجا،اونجا کسی را دیدم که آرامش دنیارو داشت
اسمش رو پرسیدم
گفت:محمد بنده خدا
دلم هورٌی ریخت پائین
گفتم: این آرامش از کجا اومده؟
گفت:میخواهی پیدا ش کنی؟
گفتم خوب معلومه
گفت باید تو وجود خودت دنبالش بگردی!
گفتم آخه چطوری؟
یک کتاب بهم داد
روی کتاب نوشته بود(قرآن)
گفتم خب حالا!؟
گفت این کتاب کمکت میکنه و راه رو نشونت میده.
پرسیدم:راه؟راه کجارو؟
گفت راه رسیدن به خودتُ
بعد لبخندی زد.لبخندی که کل جهان رو میشد در اون
دید.
کتاب رو باز کردم اولین جمله اش همه چیز رو نشونم
داد(بسم الله الرٌحمن الرٌحیم)
به نام خداوند بخشنده مهربان.
اونوقت آروم گرفتم.