به من میگفتند حسن 106 و حسن خمپاره. چون با این دوتا خوب کار میکردم.» حالا حسن خمپاره دست میکند توی کیسه حمام و خم میشود جلو روی عصا و روی زانویی که مفصل درست و حسابی ندارد تا به مشتری اش نشان دهد که جنس کیسه مرغوب است و خوب چرک را وامیتاباند.
«حسن خمپاره» دیگر خمپارهانداز نیست. او حالا کنار پیادهرو خیابان مختاری نزدیک راهآهن لیف و کیسه حمام میفروشد. محمدحسن استاد معمار جانبازی که جای سالم در بدنش ندارد ، تا همین چند روز پیش سر پل امیر بهادر کنار یک داروخانه قدیمی بساط اسباب بازی پهن میکرد. بیست روز است که خانهاش را عوض کرده آمده چهار راه مختاری پایین تر از خیابان مولوی. توی بساطش دیگرعروسک های باربی و خرسهای پاندا و تفنگ های ساچمهای ندارد.
تا همین بیست روز پیش سربازهای تفنگ به دوش را ردیف میکرد جلوی بساطش. پیادهها جلو، سوارهها عقب.
می گفت آرایششان دفاعی است سربازهایی که همه ستارهدارند و ستارههایشان توی نور غروب تابستانی می درخشد اما محمدحسن سرباز قدیمی در این دنیا یک ستاره هم ندارد. یک گاری دستی دارد و یک عصا و یک کارت از بنیاد جانبازان.
«به من میگفتند حسن 106 و حسن خمپاره. چون با این دوتا خوب کار میکردم.» حالا حسن خمپاره دست میکند توی کیسه حمام وخم میشود جلو روی عصا و روی زانویی که مفصل درست و حسابی ندارد تا به مشتری اش نشان دهد که جنس کیسه مرغوب است و خوب چرک را وامیتاباند. او نشسته و ما ایستاده: «این مشتری ها نمیخرند. فقط سوال میکنند. اگر این قاب عکس پنج هزار تومنی را بگویم پانصد تومان هم نمیخرند. میپرسند که پرسیده باشند.»
محمد حسن میگوید و توی گفتههایش تنها یک بار نمیتواند جلوی گریهاش را بگیرد. نفسهایش که به سختی پایین رفته به سختی بالا می کشد ونگاهش را به دوردستها بست میزند. دنبال یک چیزی توی گذشتهها میگردد. از یک کانال حرف میزند. گنگ ومبهم . انگار خاطرهای را به زحمت از کنج ذهنش بیرون میکشد: « والفجر مقدماتی عراقی ها یک کانال درست کردند از مین و آ ب و سیم خاردار. خیلی از بچهها توی کانال ماندند. دوستم هفده تا تیر خورد. حتما باورنمیکنی. لابد باور نمی کنید حق دارید مگه آدم میتواند باور کند که بچهها از گرسنگی توی اون کانال بند پوتین میخوردند. حالا هم برای دوا و درمان از این اتاق به آن اتاق بایدالتماس کنند.»
محمد حسن بیست روز پیش به درخواست صاحبخانه اسباب کشی کرده و آمده چهار راه مختاری. «به زحمت خانه پیدا کردم. خانهها و اجاره ها خیلی بالا رفته. هر وقت کسی میآید تلویزیون و میگوید اجارهها کم میشود همین فردایش حتما اجارهها افزایش پیدا میکنه. از حساب و کتابش سر در نمی آورم.»
قبلا اسباب بازی بیشتر توی بساطت بود، زدی تو کار صدف و لیف حمام؟
پهن کردن بساط دردسرهای خودش را دارد . باید مواظب باشی چیزی که میفروشی مغازههای اطراف نداشته باشند که مانع کسب آنها نشوی وگرنه دو روزه باید وسایلت را جمع کنی و بروی. آن موقع ها هم با داروخانهای که کنارش بساط پهن میکردم چند بار دچار مشکل شدم.
چند ماه سابقه جبهه داری؟
39 ماه. توی جبهههای جنوب و شمال جنگیدم.میشود بیشتر از سه سال.
کدام قسمت های بدنت بیشتر مشکل دارد؟
لگنم منهدم شده،مفصل مصنوعی گذاشتند.مفصل زانو ندارم. دستم سرم و چونهام . یه مقداری شیمیایی وموجی هم شدم.
اعصابت با چه چیزهایی تحریک میشود؟
سرو صداها ی بلند، بوق ماشین ها. اگه یکباره صدایم کنند .چیز های ناراحت کننده. صدا و گریه بچهها.
چطوری پس خیابان شلوغ را تحمل میکنی؟
مجبورم. مجبورم.از سر ناچاری.
وضعیت کاسبیات چطوره؟
اگه جنسهایم جور باشه و مثل الانی که شما آمدید کم و کسری نداشته باشه بالاخره در آمدی دارم.از بیکار بودن بهتره.اسباب بازی ،کیف پول و قاب عکس می فروشم.
انگار صدف هم داری ؟
این صدفها را دوستم از خلیج فارس آورده . گفت بذار توی بساطت و بفروش. مردم هم دوست دارند برای توی گلدون وتوی آکواریوم استفاده میکنند.
آخرش می خوای چکار کنی؟
قبلا یه بار رفتم روبهروی صدا و سیما خوابیدم روی روزنامهای که کف خیابون پهن کرده بودم.با مسئولم صحبت کردند و گفت که قول میدهم وام بلاعوض بدهیم. وقتی رفتم اونجا گفتند که ما همچین قولی ندادهایم.وضعیتم که از این بدتر نمیشه حاضرم هر بلایی سرم بیاید اما زن و بچهام تو آسایش باشند.
مشکل اساسی برای درمانتان چیه؟
میگویند شما برو فیزیو تراپی بعدا بیار ما پولش را میدهیم .بعد درمان یک میلیون تومانی را 150 هزار تومان میدهند.
الان من به درصدم اعتراض کردم . فکر کنید با این بدن درب و داغون درصدم را 25 درصد اعلام کردهاند. بعد دکتر فرستادند تا بررسی کند. خود دکتره تعجب کرده بود . گفتند باید بروی از بیمارستانهایی که در آنها بستری شدهای نامه بیاوری. من توی بیمارستان کرمانشاه،اهواز ، مشهد، اندیمشک و خیلی جاهای دیگر بودهام. من که تارفتن به بنیاد جانبازان با این وضعیت پاهام جون به سر میشم چطوری باید برم شهر به شهر بگردم و نامه بیارم . رفتن به این شهرها هزینه دارد. حداقل باید یه شب یه جایی بخوابم. من اوضاع پاهام مناسب نیست نمی توانم از دستشویی عادی استفاده کنم. باید یک جای مناسب باشم. این وظیفه من نیست که درصدم را تعیین کنم. وظیفه نهادهای مسئوله والا کشورهای دیگر این کارو با بازماندههای جنگشون نمیکنند . برای آنها امکانات خوبی فراهم میکنند. من توی تعیین درصد جانبازیام هم مشکل دارم.ما هشت سال ، نه که هشت روز و هشت هفته و هشت ماه، ما هشت سال توی جبهه روبهروی قدرتهای بزرگ جنگیدیم .در برابر آمریکا و انگلیس و آلمان و ....همه به خاطر خدا. بی هیچ چشمداشتی. چون خدا گفته که باید از سرزمینت دفاع کنی. باید از ناموست دفاع کنی اما حالا به مراقبت احتیاج نداریم. نه چیز اضافهتری.
مسئولیتت توی جبهه چی بود؟
کارهای توی جبههام همه خدایی بود. و الا من یه جوان هفده ساله بودم. که تازه توی پارکینگ، ماشین بابای خدا بیامرزم را بر میداشتم و چند متر میبردم جلو و چند متر میآوردم عقب اما وقتی رفتم جبهه با چند روز تمرین شدم یه راننده تمام عیار.
در عملیات والفجر مقدماتی رمل ها جلوی راه را گرفته بودند و ماشینهای سنگین نمیتوانستند رد بشوند و تانک ها توی آنها صفحه کلاج میسوزاندند اما بسیجیها با یک عالمه تجهیزات و سلاح توی رمل ها میدویدند.چند جور اسم داشتم .گاهی که راننده یک لندرور عراقی بودم به من میگفتند حسن 106. گاهی هم حسن خمپاره. با دو روز آموزش خودم، مسئول آموزش بقیه شده بودم.
مردم چطوری برخورد میکنند. کسی متوجه میشود شما جانباز جنگی؟
سالها از جنگ گذشته. مردم یه جورهایی جنگ را فراموش کردند، یعنی نسل عوض شده. جوانها هم که اصلا جنگ یادشون نمییاد.
فرق مردم امروز و دیروز چیه؟
ان موقع ها وقتی از جنگ بر می گشتیم، تاکسی های دم راهآهن به ما التماس میکردند که مجانی سوار ما شینشان بشیم. سر سوارکردنمان دعوا میشد. حالا اگر بروی توی ادارهای بگویی جانبازی تحویلت نمیگیرند. یه جوری تبلیغ شده که انگار ما حق بقیه را داریم میخوریم اما وضعیت ما این است که میبینید . اگر مجبور نمیشدم، کنار خیابان چکار میکردم. مجبورم ،مجبورم چون یخچال خونهما خالیه باید پرش کنم.
قبلا چه کاری داشتی؟
کارم آنتیک فروشی بود . باورکنید که یکی از بهترین آنتیک فروشهای تهران بودم. می آمدند دنبالم تا بروم برایشان دکور آنتیک فروشی بزنم . کار و بارم سکه بود. مجروح که شدم کار و بارم از رونق افتاد . این کار پول اساسی می خواست که من نداشتم.
قرآن همه اش آموزش است ، یکی از آموزه های قرآن دشمن شناسی است. دشمن شناسی بحثی بسیار مهم است که به انسان می آموزد راه چگونگی شناخت دوست از دشمن و همچنین راه مقابله با دشمن را ، البته شناخت دشمن راه های بسیاری دارد ، که می توان آنها را از طریق رفتار ها ، گفتارها و کردارهایشان شناخت و البته بعضی ها هم از چشم انسان مخفی و در اختفاء می باشند. که این دومی از همه خطرش بیشتر است. شیطا ن یکی از دشمنان پنهان از چشم آدمی است. و البته انسانهای دیگری هم هستند که دشمن جان و دین مردم هستند و همانند شیطان از دید مردم مخفی می باشند. قرآن یکی از این دشمنان را دوستان حسود نام می برد. دوستان حسود کسانی هستند که به جهت شناخت به وضعیت و توان قدرت آدمی عمل میکنند و بسیار خطر ناک هستند. دوستان حسود به دو گروه تقسیم می شوند:
1- 1- عده ای که دشمنی شان تنها در دل و درون خود آنان است که با خود خوری و زیان رساندن به روح و روان خود آسیب وارد می سازند.
2- 2- عده ای که عقده حسادتشان از درون آنها پا را فراتر نهاده و از باطن شان بیرون زده و به شکلی عملی خود را نشان می دهند.
این جا چاره ای جز پناه بردن به خدا و خواندن سوره فلق و استعاذه به خدا باقی نمی ماند. زیرا اینجا تنها خداست که می تواند به فریاد آدمی برسد. از این روست که سوره استعاذه برای دفع ضرر و زیان چنین دشمنان دوست نما ضروری است و دست کم یک بار در روز آن را باید خواند. دشمنان دیگری هم هستند که شناخت آنها برای دفع شر و آزارشان ضروری است. از این جهت است که قرآن بر لزوم شناسایی دشمنان و آماده سازی برای مقابله با آنان دستور داده و در آیه 44 و 45 سوره نساء بیان می کند که برای تضمین مصونیت از انحراف و گمراهی به دست دشمنان لازم است که آنان را بشناسیم. زیرا بسیاری از ضرر و زیانهایی که انسان متحمل می شود از ناحیه دشمنانی است که نمی شناسد و آنها را به عنوان دوست پنداشته در صورتی که شناخت کافی از آنها نداشته و به راه های نفوذشان توجه نکرده است.بنابراین انسان عاقل کسی است که دوست و دشمن خود را بشناسد.با نگاهی اجمالی به کشورها ، مردمان و جوامع مختلف می توان دوست و دشمن را از هم باز شناخت.
سال روز صدور حکم امام خمینی(ره) در خصوص سلمان رشدی
بسمه تعالی
(انا لله و انا الیه راجعون)
به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رساند مولف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن ، محکوم به اعدام می باشند.از مسلمانا غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند،سریعا آن ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هرکس در این راه کشته شود شهید است.ان شالله.
ظمناً اگر کسی دسترسی به مولف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد،او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی25/11/1367
....تا به حال خیلی ها سعی داشتند تا قرآن را از بین ببرند اما به لطف خدای متعال ممکن نشده است و اونهایی که در این کار شیطانی تلاش می کردند فقط باعث نابودی خودشان شدند و حالا دوباره این حرکت شوم تاریخی در جایی دیگر از این کره خاکی (ایالات متحده شیطان بزرگ)به وسیله چندتن اراذل و اوباش آمریکایی و جیره خوار صهیونیسم تکرار شده است که اینجانب معتقدم همین کار ابلهانه باعث سوختن و نابودی خود آنها می شود.انشاالله.
عدنان الدلیمی منفور ترین خلبانان تاریخ
عدنان الدلیمی – یکی از منفور ترین خلبانان تاریخ
وقتی جنگ شروع شد این ژنرال هنوز سروان بود . یکی از اولین ماموریت های او بمباران یک بیمارستان پر از مجروح در اهواز بود . بیمارستانی که حتی بیماران غیر نظامی نیز در آن بستری بودند. در همان روز ها هم بود که به همراه یک اسکادران بازار روز اهواز را بمباران کرد و به یک قطار مسافربری نیز حمله برد.هنوز صحنه های دلخراش جنایات او در بمباران بیمارستان – بمباران بازار پر از مردم غیر نظامی و ... هنوز در اذهان مردم زنده است .
کمی بیشتر با این ... آشنا شوید
عدنان الدلیمی در سال 1954 (1333)در شهر عانه از توابع استان الانبار عراق متولد شد . و پس ار پایان تحصیلات در دوره متوسطه وارد نیروی هوایی عراق شد و پس از سه سال از دانشکده نیروی هوایی فارغ التحصیل شد . درباره خصوصیات اخلاقی این ... این را بدانید که در ایام جوانی دارای کلکسیونی از زنان بود که معشوقه های او به حساب می آمدند . خانه این خلبان عشرتکده ای بود که دامن بسیاری از زنان و دختران جوان در آن آلوده شد به طوری که گزارشات بسیاری از او به مرکز پلیس می رسید که همه به خاطر دوستی او با رییس پلیس بایگانی می شد .
او در سال 64 پس از بمباران جزیره خارک که طبق اطلاعیه نظامی عراق ادعا شده بود طی آن چند کشتی غرق شده و به تاسیسات و اسکله های جزیره آسیب وارد شده موفق به دریافت مدال شجاعت و نشان قادسیه شد . او در همان سال 64 هم با همراهی یک اسکادران موفق به بمباران تهران شد .
پروازهای این خلیان و بمباران مناطق مسکونی آبادان اهواز دزفول بستان مهران تهران و دیگر شهرهای ایران از به اصلاح افتخارات او می باشد و او همیشه به آنها می نازید . او حتی در مراسم اعطالی مدال شجاعت به صدام گفت :
سرورم من خانه های ایرانیان را به آتش کشیدم.
و صدام با لبخندی به او گفت : آفرین بر تو . تو یکی از شیرام قادسیه هستی که برای خود و عشیره ات مجد و افتخار آفریدی .
اما شهرت این خلبان ... بیشتر به دلیل کشتار تاریخی مردم بیگناه و بی دفاع شهر حلبچه می باشد . او فرماندهی اسکادرانی را بر عهده داشت که با فرو ریختن بمب های شیمیایی خود شهری را در کمتر از چند دقیقه ...
عدنان در تاریخ 1/7/1988 در مصاحبه ای با مجلیه الف-با عراق گفت :
به ما درباره بمباران شهرها دستورهایی داده شده بود . در آن روز من مسئول پایگاه هوایی الناصریه بودم . اخبار واصله حکایت از آن داشت که نیروهای ایرانی شهر حلبچه را اشغال کرده اند . پس از یک پرواز شناسایی متوجه شدیم که نیروهای ایرانی به عمق خاک ما نفوذ کرده اند . به اطلاع فرماندهی رساندیم که در این شرائط بمباران فایده ای ندارد . از توپخانه خواسته شد تا این ماموریت را انجام دهد ولی گلوله باران آنها هم فایده ای نداشت . در آن هنگام ژنرال حمید شعبان فرمانده نیروی هوایی عراق در تماسی به عدنان می گوید باید یک حمله شیمیایی به منطقه انجام دهید . ساعت 2 بعد از ظهر جنگنده ها تیک اف کردند و نیم ساعت بعد حلبچه در انبوه گازهای کشنده از نفس افتاده بود.
خلبان عدنان به یکی از دوستانش گفته بود که وقتی عکس های بمباران حلبچه را به حمید شعبان فرمانده نیروی هوایی عراق نشان دادیم تصور کردیم به خاطر کشته شدن هم وطنانش افسرده می شود ولی او خنده بر لبانش نشست و نزدیک بود از خوشحالی کنترل خود را از دست بدهد .
بعد از مدتی عدنان وسایر خلبانان شرکت کننده در آن عملیات با صدام ملاقات کردند . صدام به آنان گفته بود : مهم این است که شما درس فراموش ناشدنی به دشمن دادید.
پس از آن عملیات جنایتکارانه عدنان به عنوان مشاور فرمانده نیروی هوایی منصوب شد و پس از مدتی با دختر فرمانده نیروی هوای ازدواج کرد .
وی همچنین طی عملیات مرصاد (تلاش ناموفق منافقین به کشورمان پس از پایان جنگ) ماموریت ایجاد پوشش هوایی را برای منافقین برعهده داشت .
حالا در کنار نام سرهنگ آمریکایی پل وار فیلد تیبس که همه هنرش سبز کردن قارچ اتمی بر فراز هیروشیما بود نام سرتیپ عدنان الدلیمی را هم به خاطر بسپارید.
دارم فکر میکنم از کجا شروع کنم از بانک با اون سودی که در قبال وامها میگیرند یا از تعاونی اعتباری هایی که مثل قارچ سر راه مردم برای سرکیسه کردن آنها روئیده اند ویا از گرانی و فقر و نداری و از بی غیرتی مردها وزنانی که دستی دستی دارند جامعه شون را خراب می کنند از بی تفاوتی نیروی انتظامی در مسائل اجتماعی .
همین امروز دیدم که تو محلمون یک زانتیا بایک راننده ویک سرنشین به دنبال خانمی بودند که هرچند بد حجاب بود اما با تلفن صحبت می کرد ومحلی به آنها نمی گذاشت و بعد دیدم راننده زانتیا با وقحات تمام از ماشین پیاده شد و در پیاده رو به دنبال ناموس مردم که بیا سوار شو ،آخه آدم میتونه روشو اونور کنه که من ندیدم ، هیچی دور زدم با پرایدم رفتم تو شکم راننده زانتیا شانس آورد بهش نخورد م ،پارک کردم و باهاش درگیر شدم که رفیقشو صدا زد اما او فقط جدا می کرد اما دریغ از یک نفر که بیاد ازم دفاع کنه الا یکی از همسایه های سن وسال دار بلوکمون که اون اطراف بود بقیه فقط از کنار مارد می شدند ویا از پنجره هاشون نگاه میکردند نمی دونم مسئولین تو چه فکری هستن ، آقای احمد نژاد فقط بلده مشائی رو حمایت کنه و یه جورایی هم دهنکجی به امت حزب الله و غیره .آقایان انرژی هسته ای حق ما هست وباید برای اون و دیگر امور تلاش کنیم اما آقایان این را هم مد نظر داشته باشید که دارید از علوم انسانی و معنویات غافل و دور می شوید. حالا خود دانید.
به آنکه اعتراض می کند که چرا دانشجویان دست می زنند و صلوات نمی فرستند می گویم:صلوات نفرستادن جوانان گناه توست چرا که خود می دانی صلوات را به چه صورت در آورده ای و برایش چه مصرفهایی درست کرده ای.یکی اینکه تا شخصیت گنده ای وارد مجلس شده صلوات فرستادی ، مصرف دیگرش حرکت تابوت وجنازه است در میان زندگان ، مصارف دیگرش هو کردن یک سخنران ، پایین کشیدن یک منبری و مسخره کردن کسی ، این هاست مصارفی که تو برای صلوات ساخته ای. تو هرگز به دست بوسیدن اعتراض نکردی ، حالا به دست زدن اعتراض می کنی؟
هیچ کس دوست ندارد بازیچه این و آن باشد. اما گاهی بازیگران آن قدر مهارت دارن که انسان حس نمی کند بازیچه قرار گرفته است و صیادان گاهی آن قدر زرنگ اند که شکار،فکر نمی کند به دام افتاده،بلکه خیال می کند صیادان را بازی داده است!
داستان نگاه و چهره و خودنمائی و خود آرائی برای دیگران هم از اینگونه است.در این ماجرا،چه کسی صیاد است و چه کسی صید؟آن که چهره و اندام و زیبایی های خود را در معرض تماشا و بهره برداری جنسی عمومی می گذارد،اگر لحظه ای فکر کند که چه به دست می آورد و چه از دست می دهد شاید هرگز حاضر به چنین کاری نباشد.
بعضی از « نگاه »ها ویروس «گناه» منتشر می کند.
بعضی از «چهره»ها حشره «مزاحمت» جمع می کند.
بعض از «چشم»ها در پی هوس های شیطانی است.
بعضی از اظهار علاقه ها،دام فریب و تور شکار است.
بعضی از عاشقان سینه چاک،صیادانی اند که هنرمندانه نقش بازی می کنند و وقتی به کام دل رسیدند طعمه و شکار خود را بی آبرو کرده، و رها می سازند و دنبال شکار دیگر می روند.
خوشا آنان که نگهبان مزرعه نجابت و پاسدار حریم حیا و عفافند و با پوشش صحیح و کامل و با متانت و وقار خویش هم محیط را برای خودشان ایمن می سازند هم وسیله به گناه افتادن دیگران نمی شوند.وقتی کسی خود را از نگاه نامحرمان می پوشاند مثل آن است که جلوی پنجره اتاقش توری زرده تا حشرات مزاحم و موذی وارد نشوند.حجاب ،قلعه و دژی است برای نگهبانی از «گوهر عفاف»دزدان ،از دیوار کوتاه بد حجابی و بی حجابی راحت تر به حریم کرامت دختران و زنان دستبرد می زنند.اما زنان پوشیده و متین از این گونه تعرض ها مصون ترند و دیرتر در معرض دام گستری شیادان قرار می گیرند. حجاب زینت است.آن را بر خوبی ها و زیبایی های خود بیفزایی آنگاه خواهید دید که عریانی وخود نمائی و هوس انگیزی ،برای کسی شخصیت نمی آورد. رعایت پوشش. یک هنر است والا ترک حجاب و عفاف از هر کس بر می آید چون هنر نیست.حیف است انسان خود را به یک لبخند و چشمک و وعده بفروشد و به این راحتی و ارزانی بازیچه شود...
نمیدونم تروریسم از این واضح تر هم در دنیا هست،منظورم همین تهدید دولتی است
که توسط رئیس جمهور آمریکا(شیطان بزرگ)از یک تریبون رسمی که همه مردم دنیا می
شنوند با وقاهت تمام اعلام می شود.
آقای اوباما براستی که تو چقدر احمقی،توئی که دولت و کشورت را ضد ترور و تروریسم
می دانی و در همین رابطه فیلمهای بیشماری ساخته ای و در فیلمهای تان پلیس ضد
تروریست کشورت با تروریست ها میجنگد و آنها را از بین می برد پس چرا افسار تو را
نمیگیرد که زنجیر پاره کرده و کشور عزیز ایران اسلامی ما را تهدید به حمله اتمی
میکنی؟
زهی خیال باطل در سر داری و نمیدانی که اینجا مرز شیرانی است که 8سال در مقابل
کل استکبار جهان به سرکردگی خود تو (شیطان بزرگ) جنگیدند و حماسه هایی آفریدند که
بارها سران نظامی دنیا را به شگفتی وا داشت.و حالا تو با این پیشینه قویِ تاریخی،
ایران اسلامی را تهدید به حمله اتمی می کنی.رئیس کشور آمریکا(شیطان بزرگ) این را
بدان که ایران،افعانستان و یا عراق نیست که تهدید ش کنی،کافی است دست از پا خطا
کنی تا ببینی ایران مکان نا امنی است یا آمریکا.
آقای اوباما مردم ما مثالی دارند که به درد تو می خورد و آن این است که می
گویند: تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. البته همه می دانند که تو بوئی
از مردانگی نبرده ای با این حال شاید بدرد ت بخورد.شاید.
روزگار قریبی است
عده ای چنان در چنبره گاهاً چاپلوسانه گیر افتاده اند که هر حرفی خارج از
تعارف و تمجید را حتی اگر دفاع از حقیقت هم باشد، بد اخلاقی می نامند.
و از طرفی هم عده ای چنان ژست دینی به خود گرفته اند، اما متاسفانه در عمل
طوری دیگر رفتار می کنند.
و اما عده ای دیگر نیز هستند که بی شرمانه و با وقاهت تمام سعی می کنند با ادا
اطوار اونور آبی، ظاهر غیر دینی برای خود درست کنند و متاسفانه به آن هم افتخار می
کنند.
چرا وقتی عده زیادی از هموطن های ما مستضعف هستند و نون شب محتاج، با ز در
تلویزیون ما پختن غذاهای آنچنانی را در آشپزخانه های آنچنانی و در ظرفهای آنچنانی
به نمایش می گذارد؟
آخه کارگری با حقوق تومان،
با این مخارج سنگین و دوتا بچه چی بخوره و چی به پوشه ،حالا مسافرت، و سائل و مسائل
تفریحی بماند.
-آیا این رفتارها از منظر اخلاقی،اخلاقی است؟
آیا این رفتارها از منظر دینی،دینی است؟
آیا دروغ گفتن برای رسیدن به مطاع ناچیز و زود گذر دنیای پسندیده است؟
آیا رفتار دینی داشتن بد و ناپسند است؟
آیا ژست اروپایی داشتن و از خود بیگانه شدن از نظر جامعه شناسی و دینی پسندیده
است؟
آیا دفاع از حقیقت بد اخلاقی است؟
آیا ضد دین صحبت کردن افتخار است؟
آیا نداشتن تجمّلات در زندگی نشانه تحجّر است؟
آیا آنهائی که می گویند عدالت،عدالت، تحمل عدالت را دارند؟
آیا آنهائی که می خواهند برای ما عدالت را پیاده کنند، عدالت را می شناسند؟
آیاآنهائی که خواستار عدالت در زمان حکومت علی(ع) بودند تحمل عدالت او را
داشتند؟
آیا میشه یه روزی عدالت بیاد؟