سخنرانی طوفانی امام خمینی :
…علماى دین باور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند قیام بزرگ اسلامىمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایههاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و سادهلوحان بیسواد، عدهاى کمر همت بستهاند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدسنماها از میدان به در مىرفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمىتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مىدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراهکننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمىشد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مىشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. ولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشوراى 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مىنمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدس مآبى و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مىسوخت و مىدرید. در آن زمان روزى نبود که حادثهاى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلاه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مىدادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مىگریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مىخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهاى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازى خورده و عدهاى وابسته که چهرهشان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مىنمودند.
آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیر المؤمنین- علیه السلام- که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم. ولى طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبى و دین فروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شدهاند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمىدادند، پشتیبان کسانى شدند که تا براندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز «1» با هماهنگى چپیها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که مىتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولى دست برنداشتند و از کودتاى نوژه «2» سر در آوردند، باز خدا رسوایشان
ساخت. دستهاى دیگر از روحانىنماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا مىدانستند و سر به آستانه دربار مىساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدسنماهاى بیشعور مىگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مىگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان- ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا مىدانستند، امروز از اینکه در گوشهاى خلاف شرعى که هر گز خواست مسئولین نیست رخ مىدهد، فریاد «وا اسلاما» سر مىدهند! دیروز «حجتیهاى» ها «1» مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابىتر از انقلابیون شدهاند! «ولایتى» هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریختهاند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مىخورند! راستى اتهام امریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِلیّت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مىشود؟ از آدمهاى لا مذهب یا از مقدسنماهاى متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزههاست، و برخورد واقعى هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.
از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجراى حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژهاى به دست دشمنان کار آسانى نیست.
با اینکه در کشور ما در اجراى عدالت بین روحانى و غیر آن امتیازى نیست، ولى وقتى با متخلفى از روحانیت خوش سابقه یا بدسابقه برخورد شرعى و قانونى و جدى مىشود، فوراً باندها فریاد مىزنند که چه نشستهاید، جمهورى اسلامى مىخواهد آبروى روحانیت را ببرد. اگر احیاناً کسى مستحق عفو بوده و بخشیده شود، تبلیغ مىکنند که نظام به روحانیت امتیاز بیجا مىدهد.
صحیفه امام-جلد 21-صفحه729
سی و پنج سال پیش (سال 1358) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید.
یکی از این قوانین،اصل هشتم در مجلس خبرگان قانون اساسی با پنجاه رای موافق وسه رای مخالف و دو رای ممتنع به تصویب رسید اما در طول هشت دوره چهار ساله مجلس شورای اسلامی هیچ کدام از گروهها و جناهها حاضر نشدند ( شرایط ، حدود و کیفیت ) آن را به تصویب برسانند.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، اصل هشتم :« در جمهوری اسلامی ایران ، دعوت به خیر ، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه ایست همگانی و متقابل برای مردم نسبت به یکدیگر ، شرایط و حدود و کیفیت آنرا قانون معین می کند. والمومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض ، یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» . اکنون در استانه سی سالگی انقلاب ، این اصل هنوز هم یکی از آن چند اصل مغفول قانون اساسی است که هیچ قانون عادی برای آن وضع نشده است.
بسیاری از اصول قانون اساسی ما ، اصولی هستند که می توانیم عین آنها یا مشابه شان را در قوانین اساسی کشورهای دیگر هم پیدا کنیم. اما بعضی شان زائیده تفکر انقلاب اسلامی اند و شاخص تمایز ما از دیگر نظامها ، مثل اصل « ولایت فقیه » ، « حمایت از مستضعفان جهان ( بند 16م از اصل سوم ) » و... .
در میان اصولِ « به قانون در نیامده » یا « به قانون در آمده اما عمل نشده »ی قانون اساسی ، از هر کدام از این دودسته ، اصولی می بینیم؛ و یکی از مهمترین این اصول ویژه ی جمهوری اسلامی ، همین اصل هشتم است.
« ویژه » بودن این اصول ، هم کار قانون گذاری را سخت تر میکند- چرا که باید برای شان راه های ناپیموده را رفت- و هم مهمتر – چرا که باید تحقق بخش آرمان های بلندمان و سند کار آمدی نظام ویژه مان باشند. و همین مهمتر بودن، کافی است تا « سخت تر» بودن را مانع کار تقنین و اجرا ندانیم و بوسیله آن ، بهانه ای برای تاخیر نتراشیم.
روایتی از معصوم علیه السلام است با این مضمون که " الدنیا راس کل خطیئه" دنیاطلبی سر منشاء همه لغزش ها است. این تعبیر خود برای توصیف فساد فرهنگی در هر دو وجه آن – فساد در محتوا و جسم فرهنگ- کافی است. دنیا طلبی اگر وارد بدنه و جسم نهادها و دستگاه های فرهنگی گردد، نتیجه اولیه و کوتاه مدت آن عملکرد فشل دستگاه و نتیجه بلند مدت آن تغییر محتوای تولیدی فرهنگی به تناسب سمت و سویی است که بدنه در آن جهت حرکت می کند. به عبارت بهتر این امکان وجود ندارد که بدنه یک نهاد فرهنگی به سمت دنیاطلبی و مظاهر آن گرایش پیدا کنند و حاصل فعالیت آن در جهت عکس باشد، چه، از کوزه همان برون تراود که در اوست.
حال باید به متن اتفاق بر گردیم. گفتیم جریان فساد فرهنگی در جامعه ایران پس از انقلاب دیرپا تر و موثر تر از فساد اقتصادی بوده است. در حقیقت این طور اشاره شد که اساسا همه انواع فساد ها از فسادهای اقتصادی گرفته تا سیاسی، اجتماعی و اخلاقی همه به نوعی مولود و نتیجه فساد در فرهنگ هستند.
این که یک مسوول در کشور دست به زد و بند، ویژه خواری و ... بزند ناشی از فرهنگی است که در جامعه جریان پیدا کرده ، اگر دقیق تر نگاه کنیم همیشه فرهنگ مصرفی و زیاده خواهی منجر به تولید بیشتر نخواهد شد – که در مورد تولید بیشتر و ذاتی بودن ارزش آن باید بیش از این تامل کرد- بلکه در حواشی خود فزون طلبی هایی را با خود دارد که گاه از خط قرمز های قانونی عبور می کند. بالاخره طمع داشتن هر چه بیشتر می کوشد که از حصار زمان نیز بگریزد و تا آن جا پیش می رود که فاصله میان آرزو و کامیابی را به حداقل برساند. از سوی دیگر وجود چنین تمایلاتی با همه گیر شدن خود به عنوان هنجار اجتماعی تبدیل شده و در فرهنگ اجتماعی تاثیر گذار شده و جایی برای خود دست و پا می کند. یک تعامل دو سویه رفتار فاسد و ساز و کار فرهنگی متناسب با آن برقرار می شود. از سویی رفاه طلبی و تجمل گرایی به فرهنگ غالب تبدیل می شوند و به عنوان ارزش تبلیغ و ترویج می شوند و از سوی دیگر تلاش لجام گسیخته برای دستیابی به آنها اولویت های دیگر فرهنگی را محو کرده و از صحنه خارج می کند.
این تعبیر امام – رحمه الله علیه – که تاکید می کنند، مبارزه با رفاه طلبی جور در نمی آید، ناظر بر همین مساله است؛ تضاد میان این دو اولویت باعث کنار رفتن یکی در صورت بروز دیگری می شود. حال اگر فساد رفتاری و فساد در انگیزه ها در خود دستگاههای فرهنگی اتفاق بیفتد سرعت غلبه فرهنگ جدید چندین برابر خواهد شد و به همین نسبت جامعه آمادگی لازم را برای پذیرش انواع دیگر فساد پیدا می کند.
امروزه برخی با توجه به جذابیت های ظاهری حرف هایی چون «آدم باید دلش پاک باشه، هر کاری خواستی بکن» و مانند آن سعی در همه گیر کردن چنین تفکراتی به خصوص در میان نسل جوان دارند و حال آن که اصلاً حرف های قابل دفاع نیستند«آدم باید دلش پاک باشه، هر کاری خواستی بکن» نقض کننده یکدیگرند.
حرف هایی چون «آدم باید دلش پاک باشه، هر کاری خواستی بکن» همدیگر را نقض می کنند و به اصطلاح «پارادوکسیکال» هست. کسی که بخواهد آدم درست و حسابی و دل پاکی باشد، دیگر نمی تواند هر جور که دلش می خواهد زندگی کند، به دلیل اینکه درست و حسابی بودن لوازم خاصی را می طلبد و محدودیت ها، قید و بندها و شرط و شروطی را لازم دارد که در صورت ملزم شدن به آن خواسته ها و تمینات انسان نباید خارج از این محدوده باشد.
اعمال انسان تجلی نیت های اوست
یقیناً اعمال انسان برآیند و تجلی نیت های او و درون اوست. کسی که هر چه که دلش بخواهد و هر آنچه که هوای نفسش آن را طلب کند انجام دهد و به دنبال کارها و افعال شیطانی باشد ، دیگر نمی تواند بگوید: که درون من و دل من پاک است و آدم درستی ام. این درون است که برون را می سازد و برون است که درون را جلا می بخشد. لذا نیت و دل و درون انسان رابطه مستقیمی با اعمال و رفتارش دارد و از همدیگر تأثیر و تأثر دارند.
معنای صحیح «درست و دل پاک بودن»
ابتدا بهتر است تا تعریف صحیحی از «درست و دل پاک بودن» ارائه دهیم. انسان وقتی انسان درستی است که به دنبال اعمال صالح باشد و وقتی عمل صالح انجام می دهد که درونش پاک باشد و ایمان و اعتقاد و درستی داشته باشد.
از نظر احکام اخروی و سعادت و رستگاری انسان که باید گفت: اعتقاد قلبی و اقرار زبانی کافی نبوده و عمل صالح نیز لازم است. از این رو در آیات قرآن پیوسته ایمان با عمل صالح همراه آمده است. چنان که می فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[1] یعنی غیر از مردمان، با ایمان که دارای عمل صالح هستند و از حق پیروی کرده و یک دیگر را با پافشاری در حق سفارش می کند همه مردم زیانکارند.
اگر محبت ما راستین بود؛ حتماً اهل اطاعت او می شدیم، چرا که هر دوستداری، مطیع محبوب خویش است. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: هر کس دستورات خدا را عظیم شمارد، پاسخ به فرمان او می دهد
بالاتر از این قرآن کریم بر عمل بسی تأکید کرده و می فرماید: «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى»[2]:و نمی داند این که برای آدمی جز آنچه به سعی و عمل خود انجام داد ثواب و جزائی نخواهد بود و البته انسان پاداش سعی و عمل خود را بزودی خواهد دید. [3]
و در یک کلام انسان دل پاک و درست، انسانی است که محبت خداوند را در دل دارد.
هر دوستداری، مطیع محبوب خویش است
آیا درست است که مخالف امر خدا عمل کنیم و اظهار به محبت او داشته باشیم؟ این از محالات و کارهای نوظهور است! امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «ما احب الله من عصاه» [4]: کسی که خدا را نافرمانی می کند، او را دوست ندارد.
اگر محبت ما راستین بود؛ حتماً اهل اطاعت او می شدیم، چرا که هر دوستداری، مطیع محبوب خویش است. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: هر کس دستورات خدا را عظیم شمارد، پاسخ به فرمان او می دهد. [5[
قرآن کریم می فرماید: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ ...» [6:[ ای پیامبر بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من (فرستاده او) پیروی کنید تا دوستتان بدارد.
از نظر احکام اخروی و سعادت و رستگاری انسان که باید گفت: اعتقاد قلبی و اقرار زبانی کافی نبوده و عمل صالح نیز لازم است. از این رو در آیات قرآن پیوسته ایمان با عمل صالح همراه آمده است. چنان که می فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» یعنی غیر از مردمان، با ایمان که دارای عمل صالح هستند و از حق پیروی کرده و یک دیگر را با پافشاری در حق سفارش می کند همه مردم زیانکارند
همچنین امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: اگر می خواهی از آفریدگار خود فرمان برداری نکنی، از روزی او مخور و اگر دشمن او را دوست می داری، از مملکت او بیرون شو. بر فرض که خداوند برای معصیت خود بیم هم نمی داد؛ واجب و شایسته بود که برای شکر نعمتش، معصیت نشود. عقل شمشیر برنده است؛ خواهش نفست را با عقل خویش بکش. [7[
مروج چنین نظریه هایی چه کسانی هستند؟
چنین افکار و اندیشه هایی خطر بزرگی برای اخلاق بشری است و عاملی است برای ترویج فساد و بی بند و باری. دلایل عمده ترویج دهندگان این نظریه ها به قرار زیر است:
1-تا در قید و بند احکام دینی و شریعت نباشند و به قول خودشان بتوانند هر کاری که خواستند انجام دهند و هر جوری که خواستند زندگی کنند؛
2-برای این که وجدان و درون خود را قانع کنند؛
3-چون خود هلاک شده اند به دنبال هلاک کردن دیگران هم هستند تا در این میان تنها نمانند.
روش برخورد با افراد مروج لاابالی گری
در رابطه با روش برخورد با این افراد که مروج چنین افکاری هستند یا به دنبال چنین اندیشه هایی می روند از آنجایی که آنها دوستان دینی ما هستند در مرحله اول باید با نرمی و ملایمت و ملاطفت؛ دست آنها را بگیریم و از گرداب چنین افکار و اندیشه های باطل و ناصواب نجاتشان بدهیم انشاء الله.
پی نوشت ها:
1-سوره مبارکه عصر، آیه 3.
2-.سوره مبارکه نجم، آیه 40 ـ 39
3-فرق و مذاهب کلامی،ربانی گلپایگانی، ص 277.
4-معانی الاخبار شیخ صدوق.
5-مواعظ امامان علیهم السلام (ترجمه بحارالانوار)، ص 84.
6-سوره مبارکه آل عمران، آیه 31.
7-روضه الواعظین، ترجمه مهدوی دامغانی، ص 664؛ بر گرفته از کتاب « لحظه ای درنگ» به نگارش مریم ادیب.
...نمیدونم چطوری و چگونه بگم به هر حال امروز موفق شدم در وب سایت مدافعان حرم ثبت نام کنم راستش در این موقع ها شیطان خیلی آدمو وسوسه می کنه که اقدامی نکنی و با هزار جور فکر و خیال میخواد که تورو منصرف کنه ولی آخرش ثبت نام کردم تا دل شیطان بیشتر بسوزه خلاصه اینکه امروز خیلی خوشحالم امیدوارم که بشه اونجوری که دوست دارم بشه و...
ما تا ظهور ایستاده ایم
اللهم عجل لولیک الفرج
چشما ش مجروح شد و منتقلش کردند تهران
محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟
می تونم دوباره با این چشمم گریه کنم؟
دکتر پرسید : برا چی این سئوال رو می پرسی پسر جون؟
محسن گفت: چشمی که برا امام حسین گریه نکنه بدرد من نمی خوره.
خاطره ای از زندگی روحانی شهید محسن درودی
منبع ماهنامه فکه شماره 126صفحه 107
در این نوشتار به بازخوانی فرمایشات و نظرات امام راحل و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران درباره آمریکا و رابطه ایران با آمریکا میپردازیم.
آنهایی که خواب امریکا را میبینند خدا بیدارشان کند.
و من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی ما را بیدار کند و افراد ملت ما را بیدار کند. آنهایی که در خواب هستند، آنهایی که باز هم خواب میبینند، آنهایی که خواب امریکا را میبینند خدا بیدارشان کند ...
شما میگویید که ما با یک کسی که خرد کرده است مسلمین را و به اسلام هیچ اعتقاد ندارد و هر روز زورش برسد اسلام را زیرپا میمالد و منهدم میکند، ما با او بنشینیم و دست دوستی بدهیم و بعد هم بگوییم که «سَلَّمَکُمُ اللّه»! این چه منطقی است؟ منطق اسلام این است؟! شما اسلام شناسها این را منطق اسلام میدانید؟! خداوند اصلاحتان کند ان شاءاللّه. من امیدوارم .
ای کشورهای بیطرف! شما را به شهادت میطلبیم که امریکا قصد نابودی ما را دارد
آری اسلام ایران غیر از اسلام آنان است که از مهرههای امریکا چون سادات و بگین پشتیبانی میکنند و در مقابل فرمان خدای متعال با دشمنان اسلام دست دوستی میدهند و برای تفرقه بین مسلمین، از هیچ افترا و کوششی دریغ نمیکنند ...
آمریکا که در هر فسادی دست دارد ـ و همزمان با هجوم همه جانب?اسرائیل جانی، به مسلمین در فلسطین و لبنان عزیز، و همزمان با طرح جنایتکاران? اسرائیل برای انتقال پایتخت خود به بیت المقدس، و گسترش جنایات و کشتار وحشیان? مسلمانان آواره از وطن خویش، و در وقتی که مسلمانان بیشتر از هر زمان احتیاج به وحدت کلمه دارند، سادات، این نوکر خیانتکار امریکا و دوست و برادر بگین و شاه مخلوع معدوم، و صدام، آن خادم سرسپرد? امریکا، دست به تفرقهافکنی مسلمانان زدهاند، از هیچ جنایتی در این راه که ارباب جنایتکارشان امر نموده است، فروگذار نمیکنند.
امریکا با حملههای پیاپی به ایران و فرستادن جاسوسان برای شکست دادن انقلاب اسلامی ما و توطئه با سادات برای ایجاد اختلاف و تبلیغات سوء و پخش اکاذیب و افترا به متصدیان حکومت اسلامی از طریق عراق، از آن قماش است. مسلمین باید به خیانت این سرسپردگان امریکا به اسلام و مسلمین توجه داشته باشند.
امریکا دشمن شمار? یک مردم محروم و مستضعف جهان است. امریکا برای سیطر? سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی خویش بر جهان زیر سلطه، از هیچ جنایتی خودداری نمینماید.
امریکا مردم مظلوم جهان را با تبلیغات وسیعش که به وسیل? صهیونیسم بینالملل سازماندهی میگردد، استثمار مینماید. امریکا با ایادی مرموز و خیانتکارش، چنان خون مردم بیپناه را میمکد که گویی در جهان هیچ کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند.
باید بدانند که ایران کشوری است که رسماً با امریکا میجنگد، و شهدای ما، این جوانان و دلاوران ارتش و سپاه از ایران و اسلام عزیز در مقابل امریکا دفاع میکنند.
پس ذکر این مسئله ضروری است که درگیریهای غرب کشور عزیز ما درگیریهایی است از جانب امریکا که گروههای از خدا بیخبر وابسته، هر روز ما را با آن مواجه کردهاند ، و این به محتوای انقلاب اسلامی ما مربوط میشود که بر پای? استقلال واقعی بنا گشته است.
چه اگر ما با امریکا و یا سایر ابرقدرتها و قدرتها کنار آمده بودیم، گرفتار این مصایب نبودیم؛ ولی مردم ما دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند تن به خواری و ذلت دهند و مرگ سرخ را به زندگی ننگین ترجیح میدهند.
ما برای کشته شدن حاضریم و با خدای خویش عهد نمودهایم که دنبالهرویِ امام خود سیدالشهدا باشیم. ای مسلمانانی که در کنار خان? خدا به دعا نشستهاید، به ایستادگان در مقابل امریکا و سایر ابرقدرتها دعا کنید و بدانید که ما با عراق جنگی نداریم و مردم عراق پشتیبان انقلاب اسلامی ما هستند، ما با امریکا در ستیزیم.
و امروز دست امریکا از آستین دولت عراق بیرون آمده است و به امید خدا این ستیز تا استقلال واقعی ادامه دارد که بارها گفتهام ما مرد جنگیم و تسلیم برای مسلمان معنا ندارد. ای کشورهای بیطرف! شما را به شهادت میطلبیم که امریکا قصد نابودی ما را دارد.
کمی به خود آیید و ما را در هدفمان کمک کنید. ما به شرق و غرب و به شوروی وامریکا پشت کردهایم تا خود، کشور خود را اداره کنیم. آیا حق است تا این چنین مورد هجوم شرق و غرب واقع شویم؟ با اوضاع فعلی جهان این یک استثنای تاریخی است که با مرگ و شهادت و شکست ما، مطمئناً هدف ما شکست نمیخورد.
ما در جنگ با امریکا و تفالههای امریکا هستیم/ امریکا برای شما هیچ فایدهای ندارد
نباید ما فراموش کنیم که در جنگ با امریکا هستیم. ما در جنگ با امریکا و تفالههای امریکا[هستیم]، این تفالههایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الآن هم هستند.
بی جهت نیست که در آن نطقهای با اجتماع زیاد روز عاشورا سوت میزنند و کف میزنند. امام مظلوم ما به شهادت رسیده، روز شهادت امام مظلوم ما، پای نطق و سخنرانی یک نفر آدمی که با آنها دوست است کف میزنند و سوت میکشند و امریکا را از یاد میبرند.
خط این بود که اصلاً امریکا منسی بشود. یک دسته شوروی را طرح میکردند تا امریکا منسی بشود، یک دسته «اللّه اکبر» را کنار میگذاشتند، سوت میزدند و کف میزدند آن هم روز عاشورا. خط این بود که این قضی? مرگ بر امریکا منسی بشود.
حالا هم من به این آقایانی که اهل سدادند، اهل صلاحند، منتها اعوجاج فکری دارند،[میگویم که]امریکا برای شما هیچ فایدهای ندارد، دیگر گذشت آنوقت. امروز آنی که برای شما برای دینتان برای دنیاتان فایده دارند این ملتاند، این ملت پابرهنه است.
آن ملت سرمایهدار هم به درد شما نمیخوردند، آنها همه برای خودشان میکشند، شماها را میخواهند آلت دست قرار بدهند.
درِ همه ممالک هم به روی ما بسته بشود، درِ رحمت خدا به روی ما باز است
ما از نظامی امریکا و از حصر اقتصادیاش هیچ باکی نداریم. و گمان نکنید که موفق بشود آن به اینکه یک دخالت نظامی بکند. و اجازه بدهد ملت امریکا و مجلس امریکا به اینکه دخالت نظامی بکند. برای اینکه میداند ملت امریکا که دخالت نظامی به ضرر ملت امریکاست و به ضرر دولت امریکا است. و از حصر اقتصادی هم ابداً خوفی نداشته باشید. برای اینکه ملتهای دیگر و دولتهای دیگر تابع امریکا نیستند.
درِ دنیا به روی ما بسته نخواهد شد. ما خدا را داریم. درِ دنیا به روی ما بسته بشود، در رحمت خدا به روی ما باز است. ما برای خدا میخواهیم اقدام کنیم. ما قیام کردیم برای خدای تبارک و تعالی. ما دیدیم که ظلم در این مملکت هست. ما دیدیم که چپاولگری در این مملکت هست. ما دیدیم که مستکبران، مستضعفان را دارند از بین میبرند. قیام کردیم. ما برای خدا قیام کردیم.
درِ همه ممالک هم به روی ما بسته بشود، درِ رحمت خدا به روی ما باز است. و ما اتکال به رحمت خدا و اتکال به قدرت خدا میکنیم. و شما قدرتمند باشید و به پیش بروید.
منبع اصلی: خبرگزاری دانشجو
دو سه روزی هست که از کربلا برگشتم واقعا لذت بردم ، بخصوص کاروانی که باهاشون بودم کاروان فرمانده هان بسیج ادارات بود و من هم لینک اونا شدم و رفتم چرا که همسرم هم جزء اونا بود و خلاصه اینکه در کاروان چند جای خالی پیدا شده بود لذا بعضی از بسیجی ها میتونستند که یک نفر همراه داشته باشند لذا من هم این طوری همراه اونا شدم ، بگذریم ، فکر کنم رفتن به عتبات براهمه خوب باشه اصلا یه جورایی آدم فرمت میشه و یا بهتر بگم ویرایش میشه برای ادامه زندگی، زیارت آقا امام رضا هم همین طوریه واقعا کیف کردم یا بهتر بگم حظ کردم ان شا الله قسمت وروزی همه بشه.
دوستی نقل میکرد که مهندس...همیشه مرا تشویق می کرد که باید یک کار دولتی بگیری تا به اصطلاح معروف « آب باریکه » یی همواره بیاید، و در کنار آن به فعالیتهای دیگر بپردازی و دلیلش گذشته از تجارب فراوان این بود که می گفت در ایران سخن منسوب به جعفر برمکی ، هنوزهم درست است که « قلیلُ دائمُ خَیرُ من کثیر منقَطع » یعنی اندک پایدار از بسیار ناپایدار بهتر است. و من آن زمان این عقیده را نمی پذیرفتم و می گفتم « دیر نشده است،هرگاه بخواهم کار دولتی بگیرم می توانم » ولی او می گفت « نه ، این کار همیشه ممکن نیست» وانگهی به تعبیر غزالی « اسپی را که در چهل سالگی رسم علوفه نهند برای میدان قیامت خوب باشد!» همینطور معتقد بودکه در ایران،شخص باید روابط خوبی با بزرگان و دست اندر کاران داشته باشد، زیرا این کشور،« کشور روابط است نه ضوابط» و در این مرز و بوم « یک عنایت قاضی از هزار گواه بهتر است » و مگسی را که بزرگان پرواز بدهند شاهین می شود و چنین کسی که مورد عنایت است « حسن یوسف ، دم عیسی ید بیضا دارد ، و آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.»
متن زیر یادداشت توقیف شده وحید جلیلی در ماهنام? سوره(دور? چهارم) می باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
از کمترین چیزهایی که در مورد فرهنگ انقلاب اسلامی می توان ادعا کرد این است که یک "فرهنگ انقلابی" است.
شاخص های فرهنگ انقلابی چیست؟ و مدیریت بخشهای مختلف فرهنگی کشور چقدر تجلیگاه این شاخص ها هستند؟ و اگر نیستند، چرا و چگونه مدیریت فرهنگ انقلاب را به دست گرفته اند؟
آیا اراده و منافع عناصر یا جریان هایی اقتضا می کند که «فرهنگ انقلاب» از «فرهنگ انقلابی» فاصله بگیرد و این ترکیبِ وصفی به یک ترکیب "اضافی"! تبدیل شود؟
همه ی دوستانی که در یکی دو دهه ی گذشته از توفیق اجباری هم صحبتی با مدیران یقه سفید عرصه ی فرهنگ در جمهوری اسلامی برخوردار بوده اند با کلماتی نظیر کار علمی، کار کارشناسی، برنامه ریزی استراتژیک، چشم انداز، پرهیز از شعارزدگی و ... آشنایند و البته نتایج درخشان این ادبیات و گفتمان رایج در بسیاری مدیریت های ریز و درشت فرهنگی را نیز بالعیان به نظاره نشسته اند.
روزی در محضر یکی از همین مدیران معظم که فصل مشبعی در لزوم طرد افراطی ها، کار کارشناسی و علمی و ترویج مباحث تئوریک داد سخن داده بود، عرضه داشتم برای آن که بدانید ما نیز اهل تأملات دقیق فلسفی و نازک اندیشی های ظریف نظری هستیم پرسشی پیش می نهم تا به عنوان یک چالش تئوریک بنیانی مورد توجه قرار گیرد:
"آیا مدیران پرشیاسوارِ جردن نشین مایل یا قادر به تحقق اهداف انقلاب مستضعفان و آرمان های اسلام پابرهنگان هستند؟"
آیا چنین پرسشی یک شعار افراطی است یا یک سؤال تئوریک؟
تناقض در اینجاست که این دوستان باهمین شعارهای افراطی و غیرعلمی و غیرکارشناسی و صدها هزار خونی که به پایش ریخته شده است روی کار آمده و مناصب خدمت را به چنگ و دندان گرفته اند و حالا یادشان افتاده که چقدر عباراتی مثل "اسلام پابرهنگان" و "گرسنگان مغضوب قدرت و پول" افراطی، شعاری، غیرعلمی، غیرکارشناسی، سطحی و ... است.
این مدیران سوار بر اتومبیل های آخرین مدل در خیابان های جمهوری اسلامی و در حالی که گرسنگان پاپتی انگشت به دهان، برهنگی شان را از بدیهی ترین ارزش های مدیریتی انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی نظاره می کنند از این جلسه به آن جلسه می روند و از لزوم کار عمقی، مقابله با افراطی گری، برنامه ریزی استراتژیک و ... داد سخن می دهند.
باید سال ها و سال ها با این جماعت دمخور بوده باشید تا پس ازبارها و بارها دورخوردن، شگردهایشان را در مهار فرهنگ انقلابی انقلاب اسلامی و تبدیل انرژی متراکم در پیام آرمانی انقلاب به سوخت اسب های بی بخار عالم سیاست و قدرت دریابید.
وقتی که پای صحبت این حضرات می نشینی با آن چنان ظرافت زمختی محتوای انقلاب را از پوستش جدا می کنند و آن چنان تفسیر روزآمد، مدرن، خوش قیافه و دلچسبی از انقلابی بودن ارائه می کنند که دست آخر انقلابی بودن بر هر چیزی دلالت می کند، جز انقلابی بودن!
از نگاه اینان نه جنگ فقر و غنایی وجود دارد نه امام خمینی منادی اسلام پابرهنگان است، نه انقلاب اسلامی حاصلِ فداکاری مستضعفان و نه نظام جمهوری اسلامی عهده دار رفع اختلاف طبقاتی و مبارزه با سرمایه داری و تکاثر.
و تا دلتان بخواهد برای آن که ادبیات «خشن»، «غیرعلمی»، «شعاری» و «افراطی» امام خمینی که به بهترین وجه در پیام ایشان به هنرمندان(31/6/67) جلوه کرده است تلطیف و تعدیل شود "کلمه ها و ترکیب های" تازه ابداع کرده اند:
انقلاب اسلامی پاسخی است به مدرنیته و جمهوری اسلامی، نظامی است برآمده از آزادی خواهی یا معنویت جویی و امام خمینی(ره) یکی از نخبگان و فرهیختگان تفکرشیعی است که مهم ترین شاخصه اش مبارزه با استبداد یا غرب زدگی بوده است. او هم کسی است در ردیف بزرگوارانی همچون مرحوم علامه طباطبایی یا میرزای نائینی یا نراقی یا ... .
در نگاه اینان حرف های پنجاه و هفتی نشانه ی ارتجاع، کهنگی، به روز نبودن، شعارزدگی، افراطی گری، بی تجربگی و ... است و در همان حال حرف های پنجاه و ششی نشانه ی پختگی، اعتدال، معقولیت، کارشناسی و ... .
مهمترین خاطره ای که از انقلاب اسلامی دارند جابه جایی قدرت است و سوار شدن بر اسب مراد.از کمترین چیزهایی که در مورد فرهنگ انقلاب اسلامی می توان گفت این است که یک فرهنگ انقلابی است. شاخص های فرهنگ انقلابی چیست؟ و مدیریت های بخش های مختلف فرهنگی کشور چقدر تجلیگاه این شاخص ها هستند؟
در نگاه اینان، انقلاب را باید با قیافه ی حق به جانب و با انواع شگردهای مدیریتی و فلسفی و ... طوری تفسیر کرد که کوچک ترین روزن های برای تفسیر انقلابی انقلاب و اسلام باقی نماند. در نگاه بسیاری این حضرات، مدیریت فرهنگی یعنی "پهلبد به اضافه ی ته ریش".
استراتژی دقیق این مدیران در مواجهه با نیروهای فرهنگی انقلاب(که همان نیروهای انقلابی فرهنگ هستند) استراتژی خوف و رجا یا کج دار و مریز است.
برطبق این راهبرد، نیروهای انقلاب را باید بین شب و روز نگاه داشت. نه آن قدر قدرت بیابند و امیدوار شوند که بتوانند مستقلاً و بدون اتکا یا اجازه از باندهای سیاسی و اصحاب قدرت، تاثیری معتنابه بر توده ها بگذارند و نه آن قدر ناامید و خسته شوند که افسار پاره کنند و بر زمره ی زور و تزویر بشورند.
قیف مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی که گردان ها را به گروهان و گروهان ها را به دسته و دسته ها را به نفر تبدیل می کند(دیالوگ دردمندانه ی حاج کاظم را [در آژانس شیشه ای] یادتان هست؟) در طی سالیان به فرمول های پیچیده و گاه ساده ای دست یافته است که با آن آهن را هم خرد می کند؛ همان آهنی که "فیه بأس شدید و منافع للناس" است و ادامه ی "لیقوم الناس بالقسط" .
این مدیریت در جست و جوی نوعی انقلاب فرهنگی منهای فرهنگ انقلابی است و این تناقضی است که بسیاری از دستگاه های فرهنگی جمهوری اسلامی را به خود دچار کرده و هر روز فرصت ها و منابع بیشتری را ضایع می کند.
فرهنگ انقلابی هم هدف و هم مسیر انقلاب فرهنگی است و با انکار و طرد و لعن آن به زبان های مختلف اتفاقی بیش از آنچه تاکنون روی داده رخ نخواهد نمود.
فرهنگ انقلابی برخلاف تصویرهای دروغین و تفسیرهای سترون گری که از آن ارائه می شود تا منافع اهالی قدرت را تضمین و تأمین کند بسیار لطیف تر، مهربانانه تر، معقول تر، معتدل تر، معنوی تر، آسمانی تر و زمینی تر از همه ورژن های فرهنگ قلابی ماهیگیرانی است که بر ساحل سیاست، خزف قدرت صید می کنند.
فرهنگ انقلابی با تبسم و لبخند و آرامش نه تنها به نظاره ی فقر و فساد و تبعیض نمی نشیند؛ بلکه پرده از چهره ی کریه و خشن و جنایت بار چنین لبخندهایی کنار می زند.
فرهنگ انقلابی، آرامش در حضور ظلم و قرار دربرابر "کظه ی ظالم و سغب مظلوم" را نه نشانه ی فرهیختگی و اعتدال و عقل و علم و کارشناسی و ... که قرینه ای بر فساد و فسق می داند چرا که در قاموس فرهنگ انقلابی "اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا" و آگاهان و فرهیختگان بیقرارانند و هر چه فرهیخته تر بیقرارتر.]
در کدامیک از دستگاه های فکری و فرهنگی کشور، استراتژی "بیقراری در برابر کظه ی ظالم و سغب مظلوم" در دستور کار است؟
می گویند فرهنگ انقلابی فرهنگ سفارشی است و از سفارش و دستور و بخشنامه، فرهنگ در نمی آید و نگاه ابزاری به فرهنگ جواب نمی دهد.
آیا پمپاژ محصولات هالیوود و بالیوود و کن و سولقان و ... به جامعه ی ایرانی نیز از همین نگاه و رویکرد سرچشمه گرفته است؟
چگونه است که فرهنگ به هر ایدئولوژی و مرام و مدیر و مالک و باند و شرکت و گروه و غیره ای می تواند، سرویس بدهد و چون نوبت به مبنای انقلاب و نظام اسلامی یعنی اسلام انقلابی می رسد آسمان می تپد و ده ها نظریه ی دقیق آکادمیک در نقد فرهنگ سفارشی به میدان می آید؟
از سامسونگ و الجی تا کمیته ی امداد، تا کاخ سفید، تا وزارت نیرو، تا سازمان صنایع دستی، تا فمینیستها، تا انجمن حجتیه، تا لیبرالها، تا روابط عمومی مرکز فرش ایران، تا ستادمبارزه با مواد مخدر، تا نیروی انتظامی، تا یونیسف و فائو، تا ستاد اقامه ی نماز و .... همه و همه میتوانند از کارگردان های درجه ی یک سینما، تا داستان نویس های تازه کار شهرستانی، تا محققان و پژوهشگران مبرز حوزه و دانشگاه، تا گرافیست های آتلیه های پایتخت، تا خانم جلسه ای های همایش های زنانه، تا روزنامه نگارهای مدرن و سنتی و غیره و غیره را به خدمت بگیرند و سفارش بدهند و حاصل کار هم به قول خودشان، آثار ماندگار، درخشان، تحسین برانگیز، مؤثر، فرهنگساز و ... از کار دربیاید، اما سخن از پیام امام(ره) به هنرمندان که به میان می آید چهره ها درهم می رود و ابروها به منتهاالیه پیشانی نزدیک می شود و درددل های مدیریت فرهنگی آغاز می شود که "ای آقا! نیستید ببینید ما از دست یک مشت آدم سطحی نگر ِ ظاهربین با این نگاه های ابزاری شان به فرهنگ و هنر و ... چه می کشیم. نمیشناسند آقا! نمی دانند! فکر می کنند کار فرهنگی به همین آسانی است. پیچیدگی های مقوله ی فرهنگ را درک نمی کنند. لوازمش را نمی دانند. حالا حضرت امام یک چیزی فرموده اند، باید دید مقدمه اش چیست، مؤخره اش چیست، اصلاً مگر آرمان های امام در همه ی حوزه ها محقق شده که شما انتظار دارید توی این حوزه هم شده باشد؟ البته قبول دارم، باید کار کرد، کار جدی، قوی، وسیع، درمورد همین پیام امام ده تا سمینار هم گذاشته بشود کم است. این قدر این پیام جای کار دارد! باید تعاریف دربیاید، معانی مشخص بشود، بهروز بشود، نظرات مختلف مطرح بشود، جمع بندی بشود، در کمیسیون های تخصصی راهبردی بشود، کاربردی بشود.
آقا مقوله ی فرهنگ، پیچیده است، ظریف است، لطیف است؛ ببخشید یک لحظه، خانم منشی! شماره ی سامسونگ را بگیرید ببینید چک سوم را کی می دهند؟ فیلمشان نمی رسد ها! بله عرض می کردم. مقوله ی فرهنگ پیچیده است، ظریف است، نباید مثل کمونیست ها دنبال یک فرهنگ سفارشی مصنوعی ابزاری باشیم."
از کمترین چیزهایی که در مورد فرهنگ انقلاب اسلامی می توان گفت این است که یک فرهنگ انقلابی است. شاخص های فرهنگ انقلابی چیست؟
و مدیریت های بخش های مختلف فرهنگی کشور چقدر تجلی گاه این شاخص ها هستند؟ و اگر نیستند چرا و چگونه مدیریت فرهنگ انقلاب را به دست گرفته اند؟