حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است، وآن نیمه تمام گذاشتن حج! وبه سوی شهادت رفتن است.
حجی که همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند،این حج را نیمه تمام می گذارد-
وشهادت را انتخاب می کند،مراسم حج رابه پایان نمی برد،تا به همه حج گزاران تاریخ ، نماز گزاران تاریخ ،
مومنان به سنت ابراهیم، بیا موزد که اگر امامت نباشد ، اگر رهبری نباشد ، اگر هدف نباشد ، اگر حسین نباشد –
واگر ( یزید ) باشد، چرخیدن برگرد خانه خدا با خانه بت ، مساوی است. در آن لحظه که حسین حج را نیمه تمام-
گذاشت و آهنگ کربلا کرد ، کسانی که به طواف،همچنان در غیبت حسین،ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال ، برگرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند.
گرفته شده از مجموع آثار 6(حج) دکتر علی شریعتی.
حسین (ع) شاهد همه شهیدان ظلم در تاریخ ، وارث همه پیشوایان آزادی و برابری و حق طلبی از آدم تا خودش ، تا همیشه تاریخ ، رسول شهادت ، مظهر خون انقلاب و بلاخره ، زینب شاهد همه اسیران بی دفاع در نظام جلادان ، پیامبر پس از شهادت. مظهر پیام انقلاب!
برگرفته شده از کتاب ( تشیع سرخ ) دکتر علی شریعتی
تهاجم فرهنگی بنی امیه(معاویه و یزید) از زبان اندیشمندان غیر مسلمان
مسیو ماربین آلمانی می نویسد: حسین (ع) اول شخص سیاستمداری بود که تا امروز احدی چنین سیاست مؤثری اختیار ننموده است......
بنی امیه از موقعیت استفاده کرده و برای آینده خود جایگاه محکم و استواری بوجود آوردند و بنابرعادت دیرین خود که دشمن بنی هاشم بودند کمتر خلوص عقیدت و نیت پاک به اسلام ابراز می داشتند و در با طن ننگ می داشتند که پیرو دین اسلام باشند.
امام حسین (ع) دید بنی امیه که قدرت مطلقه داشتند ودستورات اسلام را پایمال می کردند نزدیک است یکباره –
پایه های استوار و مستحکم اسلام را در هم ریزد و اگر بیش از این مسامحه کند نام و نشانی از اسلام و مسلمانان باقی نخواهد ماند. این بود که تصمیم گرفت در برابرحکومت جور و ظلم قد علم کندوبرای پایدارداشتن پرچم اسلام، پرچمی که با فداکاری و از خود گذشتگیهای جدش و با ایثار خون پاک صدها مسلمان غیرتمند برافراشته شده بود،جان ومال و خانواده و دوستان خود را فدا نماید.
حتی در آخرین دقایق زندگی، طفل شیر خوار خود را قربانی حق وحقانیت نمود و با این عمل اندیشه فلاسفه بزرگان عالم را متحیرساخت که چگونه دراین دم آخربا آنهمه مصائب جانکاه وافکار متراکم و عطش و کثرت جراحات باز هم از مقصد خود دست بر نداشت و یا اینکه می دانست بنی امیه ستمگر بر فرزندان صغیرش رحم نخواهد کرد و محض بزرگ نمودن مصائب خود او را هم بر سر دست گرفت و به ظاهر تمنای آب برای طفلش نمود، ولی با تیرجواب شنید،گویا حسین ( ع ) از این حرکت قصدش این بود که جهانیان بدانند عداوت بنی امیه با بنی هاشم تا چه حد است.و مردم گمان نبرند که یزید برای دفاع ازخود ناچاربراین اقدامات سبعانه دست زده،زیرا کشتن طفل شیرخواره در چنین حالی با آن وضع دهشتناک جز عداوت سبعانه که منافی با قواعد هر دین ومذهبی است چیزی دیگری نبود و همین نکته می تواند پرده از روی قبایح اعمال و نیات فاسد و عقاید بنی امیه بردارد و بر جهانیان،خاصه مسلمانان ظاهر شود که بنی امیه نه تنها بر خلاف احکام اسلام حرکت می کردند بلکه از روی عصبیت جاهلانه می خواستند که از بنی هاشم خاصه بازماندگان محمد ( ص )حتی یک طفل شیرخواره باقی نماند.
گاندی می گوید: من زندگانی امام حسین (ع) شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام وتوجه کافی به صفحات کربلا نموده ام وبرمن روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروزگردد بایستی از امام حسین (ع)پیروی کند.
چارلز دیکنس می گوید:اگر منظورامام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیای خود بود من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند پس عقل چنین حکم می نماید که فقط بخاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.
ادوارد براون می نویسد حتی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی درتحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.
به این ترتیب بر ما واضح ومبرهن شد که حتی اندیشمندان غیر مسلمان نیز بر این که امام حسین (ع) شهید تهاجم فرهنگی هستند اذعان دارند و ضمن آنکه آن سخن یاوه گویان را نیزدر جنگ طلب بودن امام نیز رد می نماید.
منبع: کتاب امام حسین علیه السلام- شهید تهاجم فرهنگی به نوشته غلامعلی پارسا.
ادامه پیشینه عزاداری در اسلام
ازعملکرد امام سجاد(ع) و سفارشهای ایشان وسایر ائمه دربارۀ گریه برای امام حسین (ع) ویارانش بر می آید که برگزاری مجالس عزاداری و گریه ازموثر ترین ابزاری بوده که می توانسته با توطئه های بنی امیه برای محوآثارمادی ومعنوی قیام کربلامقابله کند. ابوریحان بیرونی می نویسد:
( بنی امیه در این روزلباس نو پوشیدند و زیب و زیور کردند وسرمه به چشم خود کشیدند و این روز را عید گرفتند وعطرها استعمال کردند ومیهمانیها و ولیمه ها دادند وتا زمانی که ایشان بودند ، این رسم در توده مردم پایدار بود).
بدین سان شیعیان بنابر تو صیه و تأکید ائمه طاهرین برای بزرگداشت عاشورا و حفظ آثار آن در کربلا از هیچ کوششی فروگذار نکردند، بدان معنی که ایام عاشورا را در کربلا زیارت می کردند.
در ایام فترت پایان امویان و آغاز عباسیان بر تعداد زائران وعزاداران امام حسین(ع) و یارانش افزوده شد ،چنان که به سرعت کربلا به کانون مبارزه علیه ستمگران تبدیل شد؛این وضع برای متوکل خلیفه عباسی که ضد شیعه بود قابل تحمل نبود؛از این رو نه تنها دستور به ویرانی مشاهد و قبور شهدا داد( 336 ه ق)، بلکه به منظور محو آثار آن ، سرزمین کربلا را به آب بست وشخم زد وزراعت نمود ومردم را از زیارت منع کرد، اما ازآنجایی که نور خدا خاموش شدنی نیست،متوکل به سزای اعما ل خود رسید وکربلا مجدداً احیا شد و پناهگاهی برای عاشقان اهل بیت گردید که از اقصی نقاط به آنجا می رفتند. یا حسین.
نگاهی به پیشینه عزاداری در اسلام ( قبل از صفویه)
عزاداری برای شهدا در اسلام سابقه ای دیرین دارد واز اخبار بر می آیدکه پیامبر(ص)نیز آن را تاییدکردودر برگزاری آن همت می گماشت.
ابن هشام می نویسد بعد ازتمام شدن جنگ اُحد که رسول خدا(ص)به خانه خود می رفت ، عبورش به محله بنی عبدالاشهل و بنی ظفر افتاد و صدای زنان آنها که بر کشتگانشان گریه می کردند به گوش آن حضرت خورد و موجب شد که اشک بر صورت او نیز جاری گردد ودر پی آن بفرماید:
ولی کسی نیست که بر حمزه بگرید!
سعد بن معاذ و اسید بن حضیر( رؤسای قبیله بنی عبدالاشهل) پس از آگاهی از این موضوع، و زمانی که به خانه های خود باز گشتند، به زنان قبیله –شان دستور دادند لباس عزا بپوشند و به درمسجد بروند و در آنجا برای حمزه اقامه عزا وما تم کنند.
رسول خدا(ص)که صدای گریه آنها را شنید، از خانه خویش(که جنب مسجد بود) بیرون آمد ( از آنها سپاسگزاری کرد و)فرمود:به خانه های خود بازگردید، خدایتان رحمت کند که به خوبی مواسات خود را انجام دادید.
پیامبر در شهادت جعفر طیار نیز هم خود گریست وهم برای عزاداران که در خانه او گردآمده بودند طعام تهیه کرد.بنابر روایت ابن سعد،اندوه وافسردگی پیامبربرای شهدای جنگ موته چندان زیاد بود که اصحاب نیز به شدت اندوهگین و افسرده شدند.
هنگامی که پیامبر(ص)رحلت کردند، مردم مدینه ، از زن و مرد ، به گریه وندبه پرداختند و بنا بر قول عثمان بن عفان برخی از اصحاب چنان اندوهگین شدند که چیزی نمانده بود به وهم دچار آیند.وبنا بر قول عایشه زنان به عزاداری پرداختند و به سینه و صورت خود می زدند.
در شهادت علی(ع) فرزندان آن حضرت و مردم به شدت می گریستند و هنگامی که امام حسن (ع)به شهادت رسید،برادرش محمد حنفیه مرثیه و نوحه سرایی می کرد.
با شهادت امام حسین(ع)ویارانشان در محرم 61 ق عزاداری وارد مرحله ای جدید شد ودرگستره ای وسیع تر از جهان اسلام برگزار گردید، با این تفاوت که دیگر تنها گریه وندبه برای از دست دادن عزیز یا عزیزان نبود،بلکه از یک سو به ابزاری قاطع برای مبارزه با ستمگران و غا صبان تبدیل شد واز سوی دیگر تبیین کننده، حافظ وحامل اسلام راستین گردید. از این رو ائمه طاهرین در اقامه و اشاعه آن از هیچ کوششی دریغ نکردند، چنان که خانواده امام حسین(ع)همچون زینب وامّ کلثوم وامام سجاد(ع)برای شهدای کربلا به نوحه سرایی پرداختند، به طوری که کوفیان که در قتل امام حسین(ع)ویارانش نقشی مستقیم داشتند،در کوی و بازار عزاداری می کردند.
سید بن طاووس در این باره می نویسد: زنها گیسو پریشان کردند و خاک بر سر پا شیدند و چهرهای خویش را خرا شیدند و سیلی به صورت خود زدند وفریاد(وا ویلا)بلند نمودند. مردها گریستندو موهای محاسن خود را کندند. خیچ موقعی دیده نشده بود که مردم بیش ازآن روز گریه کرده باشند.
بنا بر روایت مقاتل ،زنان و مردان قبیله بنی اسد به هنگام دفن اجساد شهدا و بعد از آن نوحه سرایی وعزاداری می کردند و بنا بر روایتی اهل بیت امام حسین(ع) به عزاداری مشغول بودند. مردم مدینه هم به ویژه بنی هاشم همین که از شهادت امام حسین (ع)آگاه شدند به گریه و ندبه ای پرداختند که تا آن هنگام کسی ندیده و نشنیده بود.
امام سجاد (ع) که در دوران خفقان اموی به سر می برد،برای حفظ واقعهۀ خونبار کربلا وانتقال آن به نسلهای بعد از ابزار گریه بهره گرفت.
از امام صادق (ع) روایت شده است:
امام زین العابدین(ع) چهل سال در مصیبت پدرش گریه کرد،در حالی که روزها روزه دار و شبها به عبادت بیدار بود و چون وقت افطار می رسید ،خدمتگزارش آب وغذا در برابراو می نهاد ومی گفت ( آقا جان میل فرمایید).
آن حضرت می گفت:چگونه غذا بخوریم، در صورتی که فرزند رسول خدا(ص) گرسنه کشته شد؟ و چگونه آب بنوشیم در صورتی که فرزند رسول خدا ( ص) لب تشنه کشته شد؟ و پیو سته این سخن را می گفت و می گریست،تا آب و غذا با اشک چشمش مخلوط می شد. همواره بر این حال بود تا از دنیا رفت.
ادامه دارد..........................................................................................................................................
گفتگو با خدا
پرسیدم :بار الهی چه عملی از بندگانت بیش از همه تو را به تعجب وا می دارد؟
پاسخ آمد:
اینکه شما تمام کودکی خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر می برید و دوران پس از آن رادر حسرت بازگشت به کودکی می گذرانید!
اینکه شما سلامتی خود را فدای مال اندوزی می کنید و سپس تمام دارائی خود را صرف بازیابی سلامتی می نمایید!
اینکه شما به قدری نگران آینده اید که حال را فراموش می کنید در حالیکه نه حال دارید ونه آینده را !
اینکه شما طوری زندگی می کنید که گویی هرگز نخواهید مرد وچنان گورهای شما را گردو غبار فراموشی در بر
می گیرد که گویی هرگز زنده نبوده اید! سکوت کردم و اندیشیدم .
پرسیدم : چه بیاموزم؟
پاسخ آمد:
بیاموزید که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی کشد ولی برای التیام بخشیدن آن به سالها وقت نیازاست.
بیاموزید آنچه با ارزش ونفیس است داراییهای شما نیست، بلکه انسانهایی بوده که در زندگی شما هستند .
بیاموزید توانگر کسی نیست که بیشتر دارد ، بلکه آن است که خواسته های کمتری دارد .
و بیاموزید که دوستان واقعی شما کسانی هستند که با ضعف ها و نقص های شما آشنایند ولیکن شما را همانگونه که هستید دوست دارند.
زندگی مر فهین بی درد
مرفه های بی درد خوشحال می باشند که در عصری زندگی مکنند که ساختما نهایشان بلند تر شده و خیابانهای
شهرشان تبدیل به بزرگراه های عریض وطویل شده تا فرزندانشان در آن با ماشینهای گران قیمت وبنزین ارزان
سوبسید دار ، گاز داده وبا رفقای خود کورس بگذارند.اما نمی دانند که در مسائل اخلاقی دارند سیر نزولی را طی می کنند.
آنها تلاش دارند تا پول هایی را که ازگرده مردمان شهرشان با گران فروشی ، کم فروشی و دلالیهایی که هیچ گونه تاثیری -
در کالا نداشته و غیره بدست آورده اند راخرج کنند اما نمی دانند که چیز کمتری بدست می آورند. باتوجه به اینکه بیشتر-
خرید می کنند اما لذت کمتری می برند ویا لذتهای کوتاه وگذرا وباز بدنبال چیزی نو و خرجی دیگر تا ارضا شوند.
آنها کسانی هستند که زیاد می خورند ، اسراف می کنند، دیوانه واررانندگی می کنند ، زمان زیادی را پای ماهواره می گذرانند-
اما کمتر مطالعه وعبادت می کنند.
دارائیها یشان را از راه های مختلف وبا توجیهات نادرست که خود یکی از عاملهای گرانی می باشد ، انباشته می کنند واین-
خود فشاراقتصادی را برای قشر مستضعف بدنبال دارد.
اینان بیشتر یاد گرفته اند که چگونه زندگی کنند، اما چطور زندگی کردن را یاد نگرفته اند.آنها راه چگونه پول دار شدن و-
سرکیسه کردن و هزارویک کار دیگررا رفته اند ولی در پالایش روح خود غافلند.آنها به دنبال چیزی می گردند اما نمی دانند-
به درستی چه چیزی و فقط خود را گول می زنند.
آنها آدمهایی پر خور،چاق و دارای شخصیتی کوچک اما دارای سودهای کلان می باشند. با توجه به اینکه خوب پول در می آورند-
اما آسوده نیستند.
آنها .....................چه بگویم
و بازهم طنزآمریکایی
آمریکا توطئه ای است بزرگ برای خوشبخت کردن شما!!!!
آمریکا سگ گنده مهربانی است در اتاقی کوچک. هربار که دمش را می جنباند صندلی ای را واژگون میکند.
بعید نیست به آمریکا برگردم.....البته برای مردن،برای زندگی کردن هرگزهرگز.
امروزه در واقع همه چیزما با آمریکاییها مشترک است به جز زبان ما، فرهنگ ما،اخلاق ما،رفتار ما،دین ما،اندشه ما، لباس پوشیدن ما، فهم ما و........................
یک مسئول آمریکایی: اول باید آموزشش داد. شما چطور از بچه ای که هنوز به مدرسه خوبی نرفته توقع دارید تخس و شرور باشد؟
( در باره جورج بوش پسر) او مردی است خوش سلیقه ودارای عقلی سلیم، به عبارت دیگر آدمی است فاقد اخلاق،مرام انسانی ، شهامت و .........
نقش ترس مردم آمریکا در سیا ستهای کاخ سفید!
ترس ابعاد گسترده ای دارد.دومورد مهم آن در آمریکا ترس اقتصادی و ترس جانی است.
نمونه های زیادی است که مردم آمریکا وقتی می ترسند که سیاستی از سیاستهادولت بر اقتصاد آمریکا اثر منفی بزارد دراین موقع فشارهایی را به دولت وارد می کنند تا اون سیاست خاص راکنار بگذارد.
ولی بعضی مواقع ترس از مال قدرت کافی ندارد و در مقابل ترس از جان تسلیم میشه،این ترسها تا اندازه ای مفیدند ولی مثل همه چیزوقتی دیگه از حد بگذرند خطر ناک می شوند.
ترس مردم آمریکا از جان فرزندانشان در ویتنام باعث پایان جنگ شد ترسی که هنوز بعداز سه دهه تودل مردم آمریکا هست وحتی می تواند نتیجه انتخابات را هم عوض کند.
اما این ترس برای ما خوب است یا بد.
ترس مردم امریکااز ایران ویا هر کشور مسلمان ، بزرکترین خطر برای اون کشوره ، چرا ؟ چون می تواند جنگ طلب های کاخ سفید رو در متقاعد کردن مردم آمریکا کمک کند. ولی سیاست فعلی ایران توانسته این ترس را تا حدود زیادی از بین ببرد.بلوک شرق هم بارها از این ترس مردم آمریکا استفاده کرده که به عنوان بزرگترین نمونه اش از بحران موشکی کوبا نام برد.این بحران موشکی ترس مردم آمریکا از بمب اتمی رو بیدار کرد و درزمان خودش باعث کم شدن تنش میان شرق وغرب شد چون مردم آمریکا نمیتوانستند ریس جمهوری رو قبول کنند که جونشون رو به خطر بندازد.
مردم آمریکا میترسند چون آخرین جنگی که در خاک خودشون دیدن 2 قرن پیش بود.لذا سعی میکنند با فشار بر دولتهای خود وارد جنگ نشوند.ولی.........
دراین پست قصد دارم چند طنز سیاسی بنویسم.
بوش پسر: تقریباً همه نوابغ جنایتکارازدنیا رفته اند مانند: تیمور لنگ،هیتلر، صدام و.......!من هم که چندان حال و روز خوشی ندارم.
تشکربوش پسر از کشیش- بوش:به خاطر این همه شادی که به جهان دادهاید از شما تشکرمی کنم!
کشیش: من هم ازشما به خاطراین همه شادی که از جهان گرفته اید تشکر می کنم.
بوش پسر : پدرم که بسیار مدیون او هستم هیچگاه فرق بین خوب و بد را به من نگفت،فکر میکنم به همین دلیل امروز خودم را این قدرمدیون او می دانم!
پدر روحانی به بوش: تو اخلاق سرت نمی شود،مرد؟بوش: استطاعتش راندارم پدر روحانی.
بوش پسر به بوش پدر: پدر نگاهی به سرتا پای این کارنامه من بینداز، ببین می توانم صادر کننده این کارنامه را به خاطرتوهین تحت تعقیب قانونی قرار بدهم یانه!!