محبوب ترینِ بندگان نزد خداوند ـ تبارک وتعالی ـ، پرهیزگارانِ پنهان (ناشناخته) هستند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
یادداشتهای من
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دعا چیست؟

 

   دعا چیست؟دعا خواستن چیزی از خداونداست،نه چیزی که جانشین تفکر،علم،مسئولیت، رنج، کار وزحمت گردد،
   خیر بلکه خود دعا در طول و عرض این مسئولیتها و عوامل قرار داردبرای کسب آن چیزی که انسان به آن نیاز دارد.
   می خواهی و می گیری واین چیزی است که هم اسلام به آن معتقد است هم علم.
   بنابراین از خداوند چیزی خواسته می شود، خداوند هم به تو می دهد. اما شرایط دارد، آن کسی که چیزی 
   می خواهد و خواسته ای دارد باید شرایط این خواهش ازقبیل: اعمال، مسئولیتها، نوع خواستن، نوع خواسته ،
   وبه طور کلی وظایفی را که برای بدست آوردن آن لازم و ملزوم است را دارا بوده و انجام دهد و به قولی همه اینها
   باید فراهم باشند تا دعا مستجاب شود.آن چنان که در زندگی پیشوایان خود ما وجود دارد.
   به پیامبر(ص) ، به علی(ع) ویا حسین(ع) بنگرید که چگونه دعا می کردند.اینطور نبود که بروند و در گوشه ای
   بنشینند و فقط دعا کنند ، بلکه در کنار انجام وظایف سیاسی و اجتماعی خود دعا می کردند.
   اما الآن می بینیم که آدمهایی که ادعای مسلمانی دارند ومی بینند که چگونه بعضی از فامیلهای وابسته به آنها و
   یا همسایگان و یا حتی برادران و خواهران آنها در فقر بسر می برند و آنها سکوت کرده وککشان هم نمی گزد.
   اما می بینیم همین ها اگر یکی از رفقای چرب و چلی اش چند روزی دورو برش نیاید دلواپس می شود و یا اگر
   همین آدم ضربه ای به دم و دستگاه خودش بخورد فریادش به آسمان می رود، وبعد همین آدمی که به هم نوع خود
   بی تفاوت بود بیا وببین چگونه دست به دعا شده است که چی؟
   تو که در برابر هم نوعت، فامیلهای گرفتارت، همسایگانت، ومستضعفین بی تفاوت هستی وفقط به خودت، عیالت
   وبچه هایت فکر می کنی چه انتظاری داری؟ تو که همه اش در سکوت هستی، و حتی کنجکاو هم نمی شوی و
   یا کنجکاویت بر انگیخته نمی شود، دعای تو چه اثری دارد، که بگویی: خدایا به کرم خودت مارا.....ماراچی؟
   دعا قانون دارد، سنت دارد، راه وروش دارد. به درسهای صدر اسلام نگاه کنید.
   در جنگ خندق، پیامبر از یکی دو ماه قبل دستوراتی می دهد از قبیل جمع کردن خارهای اطراف مدینه، دروکردن
   مزارع پیش از موقع، چیدن میوه های کال، کندن نخل ها و بعدکندن خندق که خود پیامبر(ص) برای کندن خندق 
   خاک و سنگ می کشید و قبلاً نیز بودجه ای برای این کارها فراهم شده بود.
   پایگاه های نظامی،اقتصادی و غیره درست بود. تمام کارهایی را که مسلمین بایستی برای آماده شدن در جنگی 
   سخت تدارک ببینند دیده شده بود و در طول این عملیاتها و پایان آن نیز ( دعا ) می شود و اگر همانجا باز یکی از
   یاران پیامبر(ص) همانند جنگ ( احد ) یکی از وظایفشان را درست انجام نمی دادند. دعای خودپیامبر اثرنمی داشت
   کما اینکه در جنگ احد دیدیم. نه اینکه در جنگ احد خیانت کردند خیر دستور پیامبر را به درستی انجام ندادند که
   عاقبت کار را می دانیدچه شد. پس می بینیم که دعا بعنوان یک مکمل ویا یکی از عوامل برای رسیدن به هدف
   و خواسته ات می باشد.چیزی می خواهی ومیگیری ویا بهتر بگویم بتو میدهند. التماس دعا.


    



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( یکشنبه 85/12/6 :: ساعت 7:1 عصر )
»» بخوانیم وبیاموزیم

 

   منت از خلقی برای لقمه ای نان می کشیم       دیگری نان می دهد ما ناز اینان می کشیم

   چون توکل نیست کار ما بدست مردم است        خواجه ما را منتظر ما ناز دربان می کشیم

                                           ***********************
   حضرت علی(ع):
   التماس به خدا شجاعت است، اگربرآورده شود حاجت است واگر برآورده نشودحکمت است.
   التماس به خلق خدا شرمندگی است، اگر برآورده شود منت است و اگربرآورده نشود ذلت است.
                                           ***********************
   ما در این انبارگندم می کنیم        گندم جمع شده را گم می کنیم
   می نیاندیشیم آخرمابه هوش       کین خلل درگندم است ازمکرموش
   اول ای جان دفع شرموش کن       وانگهی درجمع گندم کوش کن
   بشنوازاخبارِآن صدرالصدور            لاصلاةتٌم الابالحضور
   گرنه موشی دزددراین انبان ماست       گندم اعمال چل ساله کجاست؟

 

 

  

 

             

  



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( سه شنبه 85/12/1 :: ساعت 11:40 عصر )
»» نان وماست برای چند نفر؟!

 

   دودهک جمعیت کشور بسیار کم درآمدبوده ونزدیک 5/4 میلیون نفر بادرآمدروزی کمتر ازهزارتومان........

   یعنی قوت غالب دو دهک جامعه را فقط نان وحداکثر نان وماست تشکیل می دهد.

   به گفته یکی از مسئولین کشور،ایران، امروز ظرفیت تامین نیازمندیهای سیصد میلیون نفرجمعیت درکشوررادارد
   پس چرا برای هفتاد میلیون........
   چرا کشور عزیزمان ایران با در دست داشتن بزرگترین ذخایر انرژی از جمله نفت و گاز همچنان در جدول کشورهای
   غنی جای دارد، ولی فقر ونابرابری در آن بیداد می کند.
   شاید باور نکنید 8/1 درصدجمعیت ایران زیر ( خط فقر شدید ) قرار دارند،یعنی جمعیتی که در تامین حداقل کالری
   مورد نیاز انسانی در زندگی عاجزند.
   براساس آخرین آمارها، بیش از یک میلیون نفر از جمعیت کشور، زیر خط فقر مطلق به سرمی برندو این ارقام در 
   کشوری که غنی ترین منابع را در خود جای داده ودر انظار دیگران،یکی از کشورهای ثروتمند جلوه می کند،
   فی الواقع تناقضی بس آشکار است.
   بانک جهانی بامطالعه ای که در ایران و با پیش فرض این که فرد بایک دلار در روز می تواند نیاز کالری دو هزار تا
   دوهزاروسیصد کالری را تامین کند، محاسبه کرده که 8/1 درصدجمعیت ایران (بیش از یک میلیون نفر) زیر خط
   فقر شدید قرار دارند وبه عبارتی دیگر فاقد سیری شکمی در ایران هستند،چه برسد به تامین سایر نیازها(!)
   طی محاسبه ای دیگر با برآورد میزان دو دلار درروز به این نتیجه رسیده است که میزان جمعیت زیر خط فقر5/11
   درصدجمعیت یا حدود8 میلیون نفر هستند.
   و اما بر اساس برآورد وزارت رفاه وتامین اجتماعی حدود 14 میلیون نفر از جمعیت کشور زیر خط فقر به سر
   می برند. ومرکز آمار ایران طی مطالعه ای که بر اساس هزینه درآمد خانوار انجام داده اعلام کرده که 12درصد
   خانوارهای شهری و10 درصد خانوارهای روستایی زیر خط فقر مطلق به سر می برند.
   اگر خوشبینانه به ارقام نگاه کنیم،دیده می شود که حدود 10 میلون نفر از جمعیت هفتاد میلیونی ایران 
   نیازهای اولیه خود را ندارند.
   اما بانک جهانی وضع را خطیر تر عنوان می کند چرا که آنها 2/14 درصد جمعیت شهرها و 7/31 درصدروستاها
   ودر کل کشور 29 درصدجمعیت ( 15 میلون نفر ) را زیر خط فقر مطلق برآورد می کند.
   امام علی(ع)می فرمایند:
   ( حق وسیع ترین واژه ها در توصیف وتنگ ترین در عمل است )عدالت و قسط از مصادیق بارز حق و مشمول این
   کلام مولاست و از این روست که در توصیف آن هزاران سخن وشعارگفته می شود اما در مقام عمل کمتر 
   نصیبی عاید عامه مردم و به ویژه تهیدستان و مظلومان نمی شود.
   مردم ایران بیش از یک صد سال پیش برای دستیابی به ( عدالتخانه ) قیام کردند وراه ها پیمودند اما هنوز به
   تحقق آرمان ( عدالت ) چشم دوخته اند و برای دستیابی به آن روز شماری میکنند.به امید آن روز یا علی...
   
 

  



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( یکشنبه 85/11/29 :: ساعت 9:37 صبح )
»» شا کرین

  شاکرین

  راز پایداری ودوام واثر بخشی هر نعمت ، در شکر آن است.وشکرهرگز

  درلفظ متوقف نیست. یعنی اگرچه در لفظ جلوه می کند،اما یک التهاب و

  گرایش درونی است که خاصیت حیات بخشی دارد.اساساً شاکرین کسانی

  هستند که هر رخدادی رانعمت تلقی می کنند.در دعای پانزدهم صحیفه سجادیه

  حضرت سجاد به بیماری ونعمتهای آن اشاره می فرمایند. وبعد به نعمتهای

  فراوان سلامتی. آنگاه سئوال شگفتی مطرح می کنند،این که: خدایا با این همه

  نعمتی که در بیماری نهاده ای،وبا این نعمتی که در سلامتی هست، من از تو

  کدام یک را طلب کنم؟ سئوال، سئوال ظریفی است. چرا که سئوال کننده به

  ظاهر در گزینش مجموعه ای از نعمتهاحیران مانده است، اما نه، این سئوال

  تنها برای برانگیختن فهم مخاطب طراحی شده است. درادامه حضرت به

  زیباترین وجه ممکن راه خروج از این حیرت را خود بر ملامی کنند وآن

  اینکه: ای خدا ، من کیستم که دست انتخاب به این دو( بیماری و سلامتی)

  ببرم؟ هرکدام را که خودت صلاح می دانی،برایم تجویز کن! یعنی: من آن چه را که تو می پسندی می پسندم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( جمعه 85/11/20 :: ساعت 12:55 عصر )
»» دعای آرا مش

 

  دعای آرامش

  خدایا! آرمشی به ما عطا کن تا آنچه را نمی توانیم تغییر دهیم بپذیریم.

  خدایا! جراتی ده تا آنچه را که باید تغییر دهیم بتوانیم تغییر دهیم.

  خدایا! خرد وبینشی عطا کن تا بتوانیم خوب را از بد تشخیص دهیم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( پنج شنبه 85/11/19 :: ساعت 10:55 صبح )
»» جذاب و خوا ند نی

جذاب و خواندنی

برناردشاو از بزرگان اروپا می گوید:

به نظر من تنها دینی که می تواند با همه زمانها مطابقت کند وهمه نیازهای مادی و معنوی بشر را برآورد 

دین اسلام است ومن پیش بینی می کنم که در آینده اروپا هم این دین را بپذیرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( پنج شنبه 85/11/19 :: ساعت 10:35 صبح )
»» فریادهای آتشین زینب

فریادهای آتشین زینب

بعد از ورود کاروان اسرا به بارگاه یزید ونمایشی که یزید برپا کرده بود تا پیروزی خود را به رخ دیگران بکشد، اینجا بود که حضرت زینب ( س ) فریاد می زند که:

آی یزید خیلی باد به دماغت انداخته ای تو خیال می کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده ای وتمام اقطارزمین را برما گرفته ای و ما در مشت نوکرهای تو هستیم این یک نعمت وموهبتی از طرف خداوند برتو است!!

بخدا قسم تو الآن در نظر من بسیارکوچکی وبسیار حقیر وپست هستی ومن برای تو ذره ای شخصیت قائل نیستم،وانقلابی را بوجود آورد که یزید مجبورشد در همان شام روش خودش را عوض بکند ومحترمانه اسرا را به مدینه بفرستد و بگوید که خدا لعنت کند پسر یزید را من همچون دستوری نداده بودم ، و او ازپیش خود این کار را کرده.

زینب(س)درآخرجمله هایش اینطور فرمودند: که ای یزید من به تو بگویم هرحقه ای که می خواهی بزن وهرکاری که می توانی انجام بده اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام مارا در دنیا محو بکنی نام ما محوشدنی نیست،آنکه محو و نابود می شود توهستی ، چنان خطبه ای درآن مجلس خواند که یزید لال وساکت مانده بود وخشم سراروجود آن نامرد شقی ولعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب را آتش بزند و زبان او را ساکت کند وبرای اینکه زینب منقلب بشود دست به یک عمل نا جوانمردانه ای دیگر زد وبا عصای خیزران به لب ودندان اباعبدلله اشاره کرد. لا حول وولا قوة الا با لله العلی العظیم.

 

 

 

 

                                                                                                                               



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( شنبه 85/11/14 :: ساعت 7:21 صبح )
»» نماز آخر اصحاب عاشورا یی امام عشق

 

 

 

 

 


نماز آخر

روز بالا آمده بود که جنگ آغاز شد و ملائک به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را کجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا که راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟

دیندار آن است که درکشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد.

رودر رویی ، نخست تن به تن بود و اولین شهیدی که بر خاک افتاد مسلم بن عوسجه بود، صحابی پیر کوفی. در زیارت الشهدای ناحیه مقدسه خطاب به او آمده است: « تو نخستین شهید از شهیدانی هستی که جانشان را بر سر ادای پیمان نهادند و به خدای کعبه قسم رستگار شدی . خداوند حق شکر بر استقامت و مواسات تو را در راه امامت ادا کند؛ او که بر بالین تو آمد آنگاه که به خاک افتاده بودی و گفت: فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.»

حبیب بن مظاهر که همراه امام بر بالین مسلم بود گفت :« چه دشوار است بر من به خاک افتادن تو، اگر چه بشارت بهشت آن را سهل می کند. اگر نمی دانستم که لختی دیگر به تو ملحق خواهم شد، دوست می داشتم که مرا وصی خود بگیری...» و مسلم جواب گفت : « با این همه ، وصیتی دارم » و با دو دست به حسین (ع) اشاره کرد، و فرشتگان به صبر و وفای او سلام گفتند: سلام علیکم بما صبرتم.

دومین شهیدی که برخاک افتاد «عبدالله بن عمیر کلبی» بوده است؛ آن جوان بلند بالای گندم گون و فراخ سینه ای که همراه مادر و همسرش از بئرالجعد همدان خود را به کربلا رسانده بود... همسر او نیز مرد میدان بود و تنها زنی است که در صحرای کربلا به اصحاب عاشورایی امام عشق الحاق یافته است. «مزاحم بن حریث» در آن بحبوحه با گستاخی سخنی گفت که نافع به او حمله آورد. مزاحم خواست بگریزد که نافع بن هلال رسید و او را به هلاکت رساند.« عمروبن حجاج» که امیر لشکر راست بود عربده کشید: « ای ابلهان آیا هنوز در نیافته اید که با چه کسانی درجنگ هستید؟ شما اکنون با یکه سواران دلاور کوفه رودر رویید، با شجاعانی که مرگ را به جان خریده اند و از هیچ چیز باک ندارند. مبادا احدی از شما به جنگ تن به تن با آنها بیرون روید. اما تعدادشان آن همه قلیل است که اگر با هم شوید و آنان را تنها سنگباران کنید از بین خواهند رفت.»

عمرسعد این اندیشه را پسندید و دیگر اجازه نداد که کسی به جنگ تن به تن اقدام کند. افراد تحت فرماندهی شمربن ذی الجوشن نافع بن هلال را محاصره کردند و بر سرش ریختند . با این همه، نافع تا هنگامی که بازوانش نشکسته بود از پای نیفتاد. آنگاه او را به اسارت گرفتند و نزد عمرسعد بردند. عمرسعد و اطرافیانش می انگاشتند که می توانند او را به ذلت بکشانند و سخنانی در ملامت او گفتند. نافع بن هلال گفت:« والله من جهد خویش را به تمامی کرده ام. جز آنان که با شمشیر من جراحت برداشته اند، دوازده تن از شما را کشته ام . من خود را ملامت نمی کنم ، که اگر هنوز دست و بازویی برایم مانده بود نمی توانستید مرا به اسارت بگیرید... » و شمر بن ذی الجوشن او را به شهادت رساند.

آنگاه فرمان حمله عمومی رسید و همه لشکریان عمرسعد با هم به سپاه عشق یورش بردند. شمر بن ذی الجوشن با لشکر چپ ، عمرو بن حجاج با لشکر راست از جانب فرات و «عزره بن قیس» با سوارکاران ... و کار جنگ آن همه بالا گرفت که دیگر در چشم اهل حرم،جز گردبادی که به هوا برخاسته بود و در میانه اش جنبشی عظیم ، چیزی به چشم نمی آمد.

راوی

چه باید گفت؟ جنگ در کربلا درگیر است و این سوی و آن سوی ، مردمانی هستند در سرزمینهایی دور و دورتر که هیچ پیوندی آنان را به کربلا و جنگ اتصال نمی دهد. آنجا بر کرانه فرات ، در دهکده عَقر... دورتر در کوفه ، درمکه، مدینه، شام، یمن ... زنگبار، روم، ایران، هندوستان و چین ... طوفان نوح همه زمین را گرفت ،اما این طوفان تنها سفینه نشینان عشق را درخود گرفته است. چه باید گفت با سبکباران ساحل ها که بی خبر از بیم موج و گردابی اینچنین هایل ، آنجا بر کرانه های راحت و فراغت و صلح و سلم غنوده اند؟ آیا جای ملامتی هست؟

... و از آن فراتر، از فراز بلند آسمان کهکشان بنگر! خورشیدی از میان خورشیدهای بی شمار آسمان لایتناهی ، منظومه ای غریب، و از آن میان سیاره ای غریب تر ، بر پهنه اش جانورانی شگفت هر یک با آسمانی لایتناهی در درون. اما بی خبر ازغیر، سر درمغاره تنهایی درون خویش فروبرده، سرگرم با هیاکل موهوم و انگاره های دروغین... و این هنگامه غریب در دشت کربلا .آیا جای ملامتی هست؟

آری ، انسان امانتدار آفرینش خویش است و عوالم بیرونی اش عکسی است از عالم درون او در لوح آینه سان وجود.طوفان کربلا ، طوفان ابتلایی است که انسانیت را درخود گرفته و آن کرانه های فراغت، سراب های غفلتی بیش نیست . انسان کشتی شکسته طوفان صدفه نیست، رها شده بر پهنه اقیانوس آسمان؛ انسان قلب عالم هستی و حامل عرش الرحمن است، و این سیاره؛ عرصه تکوین . اینجا پهنه اختیار انسان است و آسمان عرصه جبروت ، و امرتکوین در این میانه تقدیر می شود... آه از بار امانت که چه سنگین است!

عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف، حسین است . اینجا درکربلا ، در سرچشمه جاذبه ای که عالم را بر محورعشق نظام داده است، شیطان اکنون در گیرودار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد؛ از خون عاشق،خون شهید.

عزره بن قیس که دید سواران او از هر سوی که با اصحاب امام حسین رو به رو می شوند شکست می خورند ، چاره ای ندید جز آنکه « عبدالرحمن بن حصین » را نزد عمرسعد روانه کند که :« مگر نمی بینی سواران من از آغاز روز ، چه می کشند از این عده اندک ؟ ما را با فوج پیادگان کماندار و تیرانداز امداد کن.»... و این گونه شد. عمرسعد «حصین بن تمیم» را با سوارکارانش و پانصد تیرانداز به یاری عزره بن قیس فرستاد و ناگاه باران تیر از هر سوی بر اصحاب امام عشق باریدن گرفت و آنان یکایک درخون خویش فرو غلتیدند. دیری نپایید که اسب ها همه در خون تپیدند و یلان، آنان که از تیر دشمن رهیده بودند، پیاده به لشکریان شیطان حمله بردند . از «ایوب بن مشرح» نقل کرده اند که همواره می گفت : «اسب حُر بن یزید ریاحی را من کشتم ؛ تیری به سوی مرکبش روانه کردم که در دل اسب نشست . اسب لرزشی به خود داد و شیهه ای کشید و به رو درافتاد، و لکن خود حُر کنار جست و با شمشیر برهنه در کف ، حمله آورد.» عمرسعد در این اندیشه حیله گرانه بود که اصحاب امام را در محاصره بگیرد، اما خیمه ها مانع بود. فرمان داد که خیمه ها را آتش بزنند و اهل حرم آل الله همه در سراپرده امام حسین(ع) جمع بودند .

خیمه ها آتش گرفت و شمر و همراهانش به سوی خیمه سرای امام حمله بردند. شمر نهیب زد که آتش بیاورید تا این خیمه را بر سر خیمه نشینانش بسوزانم. اهل حرم از نهیب شمر هراسان شدند واز خیمه بیرون ریختند . امام فریاد کشید:« ای شمر! این تویی که آتش می خواهی تا سراپرده مرا با خیمه نشینانش بسوزانی؟ خدایت به آتش بسوزاند!» «حمید بن مسلم » می گوید:« من به شمر گفتم : سبحان الله ! آیا می خواهی خویشتن رابه کارهایی واداری که جز تو کسی درجهان نکرده باشد؟ سوزاندن به آتشی که جزآفریدگار کسی را حقی بر آن نیست ودیگر ، کشتن بچه ها و زنان ؟ والله درکشتن این مردان برای تو آن همه حسن خدمت هست که مایه خرسندی امیرت باشد.» شمر پرسید:« توکیستی ؟» و من او را جواب نگفتم. دراین اثنا شبث بن ربعی سر رسید و به شمر گفت :« من گفتاری بدتر از گفتارتو و عملی زشت تر از عمل تو ندیده ام. مگرتو زنی ترسو شده ای؟» زهیر بن قین با ده نفر از اصحاب خود رسیدند و به شمرو یارانش حمله آوردند و آنان را از اطراف خیمه ها پراکنده ساختند و «ابی عزه ضِبابی» را کشتند. با کشتن او ، یاوران شمر فزونی گرفتند و آخرالامر بجز زهیر همه آن ده تن به شهادت رسیده بودند.

راوی

تن در دنیاست و جان درآخرت ؛ یاران یکایک جان بر سر پیمان ازلی خویش نهاده اند و بال شهادت به حظیره القدس کشیده اند ، اما پیکر خونینشان، اینجا، این سوی و آن سوی، شقایق های داغداری است که بر دشت رسته است . تن در دنیاست و جان درآخرت ، و در این میانه ، حکم بر حیرت می رود... روز به نیمه رسیده است و دیگر چیزی نمانده که کار جهان به سرانجام رسد.

امام نگاهی به ظاهر کردو نظری در باطن ، و گفت:« غضب خداوند بر یهود آنگاه شدت گرفت که عزیر را فرزندخدا گرفتند و غضب خدا بر نصاری آنگاه که او را یکی از ثلاثه انگاشتند و بر این قوم ، اکنون که بر قتل فرزند رسول خود اتفاق کرده اند...» و همچنان که محاسن خویش را در دست داشت گفت:« والله آنان را در آنچه می خواهند اجابت نخواهم کرد تا خداوند را آن سان ملاقات کنم که با خون خضاب کرده باشم...» و سپس با فریاد بلند فرمود:«آیا فریاد رسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا دیگر کسی نیست که ما را یاری کند؟ کجاست آن که از حرم رسول خدا دفاع کند؟»... و صدای گریه از خیمه سرای آل الله برخاست.

راوی

دهر خجل شد و اگر صبر خیمه بر آفاق نزده بود، آسمان انشقاق می یافت و خورشید چهره از شرم می پوشاند و سوز دل زمین، دریاها را می خشکاند و... سال های دریغ فرا می رسید. آن شوربختان خجل شدند، اما آب و خاک و آتش و باد، سخن امام را در لوح محفوظ باطن خویش به امانت گرفتند و از آن پس، هر جا که آب از چشمی فرو ریخت و خاک سجاده نمازی شد و آتش دلی را سوخت و باد آهی شد و از سینه ای برآمد، این سخن تکرار شد. از خاکی که طینت تو را با آن آفریده اند باز پرس؛ از آبی که با آن خاک آمیخته اند،از آتشی که در آن زده اند و از نفخه روحی که در آن دمیده اند باز پرس، تا دریابی که چه امانتداران صادقی هستند . تاریخ امانتدار فریاد«هل من ناصر» حسین است و فطرت گنجینه دار آن ... و ازآن پس ، کدام دلی است که با یاد او نتپد؟ مردگان را رها کن، سخن از زندگان عشق می گویم.

خورشیدبه مرکزآسمان رسید و سایه ها به صاحب سایه پیوستند .امید داشتم که قیامت برپا شود، اما خورشید در قوس نزول افتاد و سِفرِ زوال آغاز شد. «ابوثمامه» در سایه خویش نظر کرد که جمع آمده بود و نظری نیز در آسمان انداخت و دانست که وقت فریضه زوال رسیده است ... شاید ترنم ملکوتی اذان مؤذن کربلا، «حجاج بن مسروق» را شنیده بود، از حظیره القدس ، حجاج بن مسروق همه راه را همپای قافله عشق اذان گفته بود، اما اکنون در ملکوت اذن حضور دائم داشت و صوت اذانش جاودانه در روح عالم پیچیده بود... لکن در عالم تن... این پیکر بی سراوست، زیب بیابان طف. اینجا بلال و حجاج وقت نماز اذان می گفتند ، اما آنجا ، تا بلال و حجاج اذان نگویند وقت نماز نمی رسد... تن در دنیاست و جان درآخرت ، و در این میانه ، حکم بر حیرت می رود.

ابو ثمامه صائدی وقت زوال را یادآوری کرد.امام در آسمان تأملی کرد و گفت:« ذکر نماز کردی؛ خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهد. آری ، اول وقت نماز است. بخواهید از این قوم که دست از ما بدارند تا نماز بگزاریم.» لشکر اعدا آن همه نزدیک آمده بودند که صدای آنان را می شنیدند. حصین بن تمیم عربده کشید:« این نماز مقبول درگاه خدا نیست.» و این گفته بر حبیب بن مظاهر بسیار گران نشست: «نماز از فرزند پیامبر قبول نباشد و از شما شرابخواران ابله قبول باشد؟!»

راوی

نماز ، روح معراج نبی اکرم است ،و او بی اهل کسا به معراج نرفت. نماز از او قبول نباشد که با هر تکبیری حجابی را می درد آن سان که با تکبیر هفتم دیگر بین او و خالق عالم هیچ نماند و از شما قبول باشد که نمازتان وارونه نماز است؟ عجبا! حباب را ببین که چگونه بر اقیانوس فخر می فروشد!

حصین بن تمیم به حبیب بن مظاهر حمله ور شد و آن صحابی کرامت مند پیر عشق نیز شیر شد و با شمشیر بر او تاخت و ضربه ای زد که بر صورت اسب او فرود آمد و حصین بن تمیم بر خاک افتاد و یارانش او را از میانه در ربودند. حبیب سخت می جنگید و آنان را به خاک و خون می افکند که دوره اش کردندو مردی از بنی تمیم ضربه ای با شمشیر بر سر او زد و دیگری نیزه ای که از کارش انداخت. «بدیل بن صُریم »‌از مرکب فرود آمد و سرش را از تن جدا کرد. حُصین بن تمیم او را گفت:« من در قتل او شریکم. سرش را بده تا بر گردن اسب خود بیاویزم و در میان لشکر جولان دهم ، تا بدانند که من نیز در قتل او شرکت کرده ام. اما جایزه عبیدالله بن زیاد از آن تو باشد.»

پس سر حبیب را گرفت و بر گردن اسب آویخت و در میان لشکر جولان داد و بازگشت وسر را به بُدیل بن صُریم رد کرد. حُربن یزید ریاحی و زهیر بن قین با پشتیبانی یکدیگر به دریای لشکر عمرسعد زدند تا امام و باقیمانده اصحاب فرصت نماز خواندن بیابند. چون یکی در لجه حرب غوطه ور می شد دیگری می آمد و او را از گیرودار خلاص می کرد، تا آنکه پیادگان دشمن اطراف حُر را گرفتند و « ایوب بن مِشرَح خَیوانی » با مردی دیگر از سواران کوفی در قتل او با یکدیگر شریک شدند و یاران پیکر نیمه جان او را به نزد امام آوردند. امام با دست خویش خاک از سر و روی او می زدود و می فرمود:« تو به راستی حُری ، همان سان که مادرت برتو نام نهاد؛ به راستی حُری ، چه دردنیا و چه در آخرت.»

راوی

آنگاه اصحاب عاشورایی امام عشق به آخرین نماز خویش ایستادند و سفر معراج پایان گرفت. نخستین نمازی که آدم ابوالبشر گزارد در وقت زوال بود و آخرین نمازی که وارث‌ آدم گزارد، نیز... و از آن نماز تا این نماز ، هزارها سال گذشته بود و در این هزارها، چه ها که بر انسان نرفته بود.

بر گرفته از فصل نهم "فتح خون" اثر شهید سید مرتضی آوینی

 

 

 

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( دوشنبه 85/11/9 :: ساعت 11:43 عصر )
»» زینب(س)

 

   در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه این پرتوی حسینی برروح مقدس او تابید

   خواهربزرگوارش زینب(س) بود،زینب بعد از کربلا با زینب قبل ازکربلا متفاوت

   است،یعنی زینب بعد ازکربلابا زینب بعدازکربلا باتوجه به شخصیت بسیار والایی

   که داشت ، یک شخصیت وعظمت بیشتری دارد ،ما می بینیم در شب عاشورا یکی

   دو نوبت زینب نمی تواند حتی جلوی گریه خودش را بگیرد،یکبار آنقدرگریه میکند

   بر روی دامن حسین ( ع ) که حضرت با صحبتهای خودش زینب را آرام میکند

   خواهرعزیزم مبادا وساوس شیطانی برتومسلط بشود ، وحلم را از توبرباید،تحمل

   را از توبرباید. وقتی امام حسین( ع ) به زینب می فرماید که چرا اینطور بی تابی

   می کنی ، مگر توشاهد و ناظروفات جدم نبودی؟! جد من ازمن بهتر بود پدرما از

   مابهتربود، برادرهمین طور، مادرهمین طورولی زینب با حسین(ع) اینچنین صحبت

   می کند، که برادرجان همه آنها اگر رفتند بالاخره من یک پنا هگاهی داشتم،ولی با

   رفتن تو برای من پناهگاهی با قی نمی ماند.

   اما همینکه  ایام عاشورا سپری میشود وزینب،حسین(ع)را با آن روحیه قوی

   و نیرومند وبا آن دستورالعملها می بیند،زینب دیگری مشود،که دیگراحدی در مقابل

   اوکوچکترین شخصیتی ندارد.

   امام زین العابدین(ع) فرمودند ما دوازده نفربودیم ، وهمه مارا به یک زنجیربسته

   بودند که یک سرزنجیربه بازوی عمه ام زینب بسته بود.

   می گویند در تاریخ دوم ماه صفراسرا بعد از بیست ودوروز رنج ومشقت به شام

   می رسند و اسرا را به بارگاه یزید که معاویه پدرملعونش ساخته بود می برند.

   در انجا یزید وتمام عیان و اشراف و سفیران دیگرکشورهای خارجی روی

   کرسی های طلا ونقره نشسته بودند در چنین شرایطی زینب با آن همه درد و رنجی

   که در اسارت کشیده بود، چنان موجی درروحش پیدا شد وچنان موجی درجمعیت

   ایجاد کرد که یزید را به لرزه انداخت.

  

   برادران وخواهران عزیزاین پست ادامه دارد با نام فریادهای آتشین زینب(س)

 

  



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( دوشنبه 85/11/9 :: ساعت 12:20 صبح )
»» فرات معرفت

فرات معرفت                                            

  

 

        درره احیاءحق ای شاهباز راه عشق            

       جان به قربانت که هفتادودوقربان داشتی

       راه حق رفتی وحق گفتی وحق بودت مرام

       تا که نیرو ، تا رمق تا جسم وتا جان داشتی

       موج می زد در دل پاکت« فرات معرفت »

       گر چه از تاب عطش لبهای پژمان داشتی

 

                                                                                                             

 

   



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( شنبه 85/11/7 :: ساعت 5:50 عصر )
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرگ بر آل سعود
حق و حقوق خانمها
چند نکته
عشق حسین
دسته کلید
نکته
خائن به وطن ، همه جا ، نزد همه و همیشه منفور است!
ازغدی: شیعه را نباید از گزینه نظامی ترساند
فدائیان اسلام
اجرای حکم اسلام در حکومت طاغوت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 18
>> بازدید دیروز: 142
>> مجموع بازدیدها: 385108
» درباره من

یادداشتهای من

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حسین[5] . آمریکا[3] . شهادت[3] . یهود[3] . محرم[2] . مظلوم[2] . معرفت[2] . ندارد[2] . شیطان بزرگ[2] . شیعه[2] . صهیونیست[2] . بنزین[2] . آزادی بیان[2] . عزت[2] . علی[2] . فلسطین[2] . امام حسین[2] . امام رضا . امام رضا(ع) . امربه معروف ونهی از منکر . انسان . اوباما . ای شما ایکه . ای کسانی که . ایران . ایمان . بردگی . آمریکا . ائمه اطهار . ابی عبدالله . اختلاف سیاسی و مذهبی . ارزش . استثمار . اسرائیل . اصل هشتم . افزایش قیمت . حسین(ع) . حسینی . حضرت محمد(ص) . خدا . خودپرستی . خودنمائی . درد . دروغ . دین_سکوت . ذلت . رئیس جمهور آمریکا . رانت خواری . رمضان . رمی جمرات . رنگارنگ . زیبایی . زینت . سازمان تمانی . سازمان کهیلا . شعار . شکست . قانون اساسی . قدر . قطره چکان . قمه زنی . قیامت . کربلا . کفش . گران فروشی . گریه . مجلس . غدیر . فرانسیس فوکویاما . فرهیخته . فساد مالی . فعالیت اقتصادی . عشق حسین . آسمونی . ترس . تروریسم . تعزیه . تلویزیون سلام . تنهایی . توانمندی . توبه . توطئه . جامعه فرهیخته . جهان . چشم چرانی . چهره . حجاب . صیاد . طرح اقتصادی . ظلمکم فروشی . عاشورا . عباسی . عزاداری . صلوات . نظارت . نقد . هدفمند کردن یارانه ها . هنر . هوشمندی . وداع . ولایت فقیه . مهدویت . مهم و مهمتر . مداحی . مدیریت . آبرو .
» آرشیو مطالب
طنز سیاسی
طنز اجتماعی
آموزشی
سیاسی و اجتماعی
مذهبی
اد بی
قصه
یک نکته
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب