افضل شهداء از نظر مقام و منزلت اصحاب امام حسین(ع) هستند،که پیغمبر فرمود: حسین(ع) را یاری می کند گروهی از مسلمین که در قیامت سادات شهدایند.
بحارالانوار : 36/253
... این روزها بعد از گوش کردن روضه امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) و گوش کردن به مداحی و سینه زدن و ... یک احساس خوبی بهم دست می ده و یه انرژی خیلی خوبی میگرم و اون انرژی ضد استکباریه که درمن تقویت میشه ، مخصوصا به عتبات عالیات که رفته بودم اینو بیشتر احساس میکردم . قبلا یکی بهم گفته بود حج تمتع که رفتی با اینجا فرق داره اونجا ( حج تمتع ) سنگین میری و سبک بر میگردی ولی کربلا سنگین میری سنگین تر بر میگردی رفتم دیدم راست میگفت . حج بااینکه بیشتر اعمالت واجب هست و مراقبت زیادی باید داشته باشید اما کربلا همه اعمالت مستحبی هست و هیچ اجباری در انجام اونها مثل حج نیست اما یک عشقی داره که نگو و نپرس یک زیبایی در غم اونجا هست که نمیشه توصیفش کرد باید بری و ببینی تا احساسش کنی.
التماس دعا
انشا الله حسینی بشین
راه حسین (ع)
امام حسین(ع) در جواب کسانیکه ترس از مرگ لرزه بر اندامشان انداخته و رنگ از
رخسارشان ربوده می گوید:
(مگر شما قرآن نخوانده اید که خدا گفت:مرگ شما را فرا میگیرد اگرچه در برجهای
استوار باشید.نساء/78)
(وپاک و منزه است او که گفت:اگر همه در خانه های خود بودید آنهایی که کشته شدن
در سرنوشت آنها بود به بسترشان می ریختند و آنها را به قتل می رساندند.آل
عمران/154)
مرگ قانونی است طبیعی و مستقل از اراده ی انسان.وقتی مرگ فرارسید هیچ موجودی
قادر نیست زمام آنرا لحظه ای پس و پیش کند.(و اذجاءاجلهم لا یستاخرون ساعته ولا
یستقدمون.اعراف/34)
و این مهم نیست که انسان خواهد مُرد و چه زمانی خواهد مُرد،سرانجام روزی هرکس
این جهان را ترک می کند.زمین، مردان بزرگ و کوچک فراوانی را در دل خود جای داده ولی
آنچه شایسته است بدان توجه شود کیفیت و چگونگی این مرگ است.اینجاست که باید
گفت:انسان ناگزیر میمیرد ولی همه مرگها دارای ارزش مساوی نیستند.مرگ یکی ممکن است
سنگین تر از کوه و مرگ دیگری سبکتر از پر قو باشد.مرگ بخاطر منافع خلق و عقیده
سنگین تر از کوه است و تاریخ را بلرزه در می آورد.
....جاتون خالی بود ، کربلا رو میگم خیلی به من چسبید ، بگذریم یک اتفاقی برام افتاد که می خوام براتون بگم. روزای آخر در کربلا با مهربان همسرم رفتیم برای وداع با حضرت ابوالفضل و حضرت امام حسین (ع). قبل از بازرسی حاج خانوم فرمودند که این کیف دست شما باشد که توش مقداری شکلات و آجیل از مشهد آورده بود که مقداریش را توی راه خورده بودیم حالا میخواست اینا رو ببر تبرک کند و برگردونه مشهد. منهم گرفتم و رفتم بازرسی بعد از بازرسی از خودم یکی از خدام جوان شروع کرد به بازرسی از کیف من و بعد از اینکه چشمش به آجیلا و شکلاتها افتاد اونها را در آورد و به شوخی به دوستانش تعارف کرد و بعد گذاشت توی کیف که من هم اخمامو کردم توهم وبعد یکی از اونها متوجه من شد و گفت زیارت قبول. من هم کیف را گرفتم و رفتم تو حرم و دیدم همسرم منتظر من هست گفت چرا دیر آمدی که جریان را گفتم اون هم همون طور که کیف را از من می گرفت گفت خوب بهشون می دادی و بعد هم راهش گرفت و رفت . من هم رفتم به طرف ورودی آقایان برای زیارت حضرت ابوالفضل، اما تا اومدم اذن دخول بخونم دیدم نمی شود . خیلی آشفته بودم اصلا نمی دونستم چم شده حال بدی داشتم ذهنم مغشوش بود تمرکز نداشتم وقدرت جلو رفتن به طرف ضریح هم ازم صلب شده بود و همش یه چیزی تو ذهنم بمن می گفت می دونی کجا آمدی چطور نتونستی از مقداری آجیل و شکلات بگذری و اخماتو کردی توهم مگر نشنیدی که ابوالفضل وقتی برای آوردن آب رفته بود با اینکه می تونست جرعه ای آب بخورد نخورد و گفت که باید اول برای اونها آب ببرم و بعد خودم ، وبعد تو ... نمی دونم چی شد که عقب عقب آمدم با فاصله ای زیاد بیرون ایستادم و شروع کردم به عذر خواهی که از دادن مقداری آجیل به خدامتون امتناع کردم خلاصه تقریبا نزدیک یک ساعت بیرون رو به حرم ایستاده بودم و به ناله و فغان و عذر خواهی مشغول بودم که دیدم مهربان همسرم زیارت کرده و وداع هم انجام داده اومد و گفت که زیارت قبول بریم که من گفتم کجا بریم کدوم زیارت قبول و بلافاصله گفتم آجیلا کو بده بمن که گفت چرا گفتم هیچی می خوام برم بدم خدام آقا بخورند اونهم مقداری از اونها را داد بمن و رفتم دادم خدام گفتم از مشهد آوردم برای شما اونها هم تشکر کردند و گرفتند و بعد از اینکه برگشتم دیدم که حالم عوض شد و رفتم اذن دخول و بعد هم زیارت خلاصه نمی دونید که چه حال خوبی بهم دست داده بود و.... التماس دعا
حسین(ع) در بعضی از شبها بر سر قبر پیامبر (ص)می رفت و با خدای خود رازونیاز می کرد و در این رازونیاز است که خطوط کلی قیام او بطور مشخص جلوه می کند:
یا رسول الله،من فرزند دختر تو فاطمه(س) هستم،کسیکه او را در میان امتت جانشین قرار دادی،پس شاهد باش بر ایشان.
و باز بار دیگر بر سر مزار رسول اکرم(ص) رفت و گفت:
خداوندا این آرامگاه پیامبر تست و من پسر دختر اویم وکاری پیش آمده که تو از آن آگاهی.
پروردگارا،من نیکی را دوست دارم و از پلیدیها بیزارم.
ای صاحب بزرگی و بخشندگی،بحق آنکس که اینجا آرامیده راهی را برایم برگزین که تو و رسولت را راضی کند.حسین(ع) از که راه جوئی می کند؟ از خدایش و اورا بحق کسی سوگند می دهد که راستین تر از هرکس راه او را پیمود و بیش از هرکسی باورداشت.از خدایش می خواهد که در این امر بزرگ و دراین کار که سرنوشت امت اسلامی به آن بستگی دارد و در این لحظه که محور تاریخ بنادرستی و کجی می گراید،او را راهنما باشد،تا قدمی بر خلاف رضای او که همان آزادگی و اختیار توده های اسیر سلطه ی یزید است برندارد. و میگوید:...اللهم رضا برضائک و تسلیما لا مرک.اللهم انی احب المعروف و انکرالمنکر.وو(خداوندا راضیم بدانچه که تو می پسندی و در برابر امر تو تسلیمم.آفریدگارا،من راستی ها را دوست دارم و از فریب و نیرنگ بیزارم مرا در راه راستینم استوار بدار و راهنمایم باش.)
کسی که می خواهد حسینی و عباسی باشد باید دروغ نگوید،ظلم نکند،کم فروشی نکند،گران فروشی نکند، چشم چرانی نکند، دزدی نکند و....
مگر می شود که شب عاشورا و یا دیگر شبهای عزا لباس سیاه پوشید و به دسته های غزاداری رفت و هر اخلاق نا پسندی را با خود به همراه داشت.
آیا رفقای امام حسین این طوری اند؟
امام حسین (ع) از داشتن چنین پیروانی خجالت می کشد و قطعاً حضرت عباس هم خوشش نمی آید.
امام صادق(ع) می فرمایند:برای مازینت باشید ، برای ما مایه ننگ نباشید.
کسی که صبح تا شب دروغ میگه، تهمت می زنه ، غیبت می کنه ، کم فروشی می کنه ، گرانفروشی می کنه ،رانت خواری میکنه ، چشم چرانی می کنه،
نمی تونه خودشو حسینی وعباسی بدونه و به اونا بچسبونه.
این آدما فقط در زبان و ظاهر خوبند.
من عتقاد دارم که اینطوری نیست که اگر کسی اشکی ریخت یکسره به بهشت می رود یا لااقل در دینی که من می شناسم چنین خبرهایی نیست.
پس بیاییم قبل از نماز توبه کنیم، قبل از روزه گرفتن توبه کنیم،قبل از دعا کردن توبه کنیم، قبل از محرم و شرکت در مراسمهای عزاداری توبه کنیم و الته توبه ای واقعی.
انشاالله.
روز اول محرم، وجود مبارک امام هشتم بسیار غمگین بود. ابن شبیب به خدمت حضرت مشرف شد، دید حضرت بسیار غمگین است. عرض کرد: چرا غمگین هستید؟ فرمود: امروز اول محرم است. تو اگر بخواهی گریه کنی، اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی، بر ابی عبدالله گریه کن! برای اینکه او که رفت، نگذاشتند جامعه ما طعم عدالت را بچشد، طعم عقل را بچشد... سالار شهیدان را مظلومانه شهید کردند...
ایام متعلق به این خاندان و عرض ادب کردن به اینها برای خود ما فضیلت است. چون گریه کردن ما را مسلح می کند. شما در دعای کمیل می خوانید که گریه سلاح مؤمن است، اسلحه مؤمن است. اگر کسی اهل جهاد بود، خواست مبارزه کند، با دست خالی که نمی تواند بجنگد. اگر خواست با دشمن بجنگد، سلاح او تفنگ است، گلوله است و... اگر هم خواست با غرور و منیت و خودخواهی و نفس اماره بجنگد، این در دعای کمیل آمده است:و س لاحه البکاء (1).
َاین گریه خالصانه به درگاه خدای سبحان، آدم را مسلح می کند. یعنی آدم را از غرور، از تعدی، از ظلم و از خودبینی نجات می دهد، از احسن اثاثاً و رءیا (2) نجات می دهد، ازطمع نجات می دهد. حالا گریه خاضعانه در عبادت و غیرعبادت یک اثر دارد، گریه برای سالار شهیدان یک اثر دارد. این گریه ما را به ولایت نزدیک می کند، به امامت نزدیک می کند، به علاقه به آنها نزدیک می کند...
انسان اهل گریه، رقیق القلب است؛ قسیّ القلب نیست. این که گفتند به مجالس حسین بن علی شرکت کنید؛ برای اینکه جامعه، بهترین راه زندگی اش همین است. آنهائی که با این معارف رابطه ای ندارند، بالاخره همیشه در زحمت اند. درباره خود سیدالشهداء، حسین بن علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) گفتند: انبیای الهی گریه کردند، وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گریه کرد. فاطمه زهرا و علی بن ابیطالب (علیهما آلاف التحیّه و الثناء) گریه کردند...
پی نوشت:
1)مفاتیح الجنان.دعای کمی.
)سوره مریم.472
رسول خدا (ص): سه صفت است که در هر که باشد به خودش باز می گردد.
1- مکر و حیله کردن با مردم
2- ظلم و ستم به مردم
3- پیمان شکنی
(نهج الفصاحه صفحه 368)
چند آیه زیبای قرآن
گفتم: خستهام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمه الله
از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/53)
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143)
گفتم: دلم گرفته.
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
(مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله.
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/159)
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/11)
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم.
گفتی: فانی قریب
من که نزدیکم (بقره/186)
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم.
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205)
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22)
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90)
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/104)
گفتم: دیگه روی توبه ندارم.
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
(ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/2-3)
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/53)
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135)
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میکنه؛ عاشق میشم! ... توبه میکنم: یا غافر الذنب، اغفر ذنوبی جمیعا
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
خدا هم توبهکنندهها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222)
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/36)
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/42-43)
نه گفتن...در شورای عمر ، حضرت علی (ع) پاسخ می دهد نه. این نه قیمت دارد ؛ قیمت اول نابود شدن خود علی ، نرخ دوم نابود شدن تمام فرزندان علی و محروم شدن مردم زمان علی و فرزندانش از خلافت آن ها نرخ سوم . این همه ضرر برای یک نه چرا ؟ حضرت علی می توانست خودش را فدا کند چرا فرزندانش را فدا کرد می توانست فرزندانش را فدا کند چرا مردم را گرفتار حکومت خلفای جور کرد .چرا ؟ حضرت علی می خواست خودش حکومت کند ، فرزندانش حکومت کنند و مردم راهنمایی شوند همه را می خواست امه همه جزیی از کل بودند . حضرت علی و تمام ارزش او و تمام معنی تشییع این است : هر کس در راه من گام می گذارد، برای هر گونه مصلحتی که احساس می کند و برای هر ضرورتی که می بیند با ید بگوید نه.برای استقرار این اصل می ارزد که آن سه قیمت قربانی شوند .تا این اصل برای همه ی اندیشمندان ثابت شود که به خاطر مصلحتی حقیقتی را قربانی نکنند و در برابر باطل به خاطر مصلحتی آری نگویند تشییع با نه آغاز شد . تشییع مصلحت تشییع صفوی است و در مقابل تشییع حقیقت یعنی تشییع علوی قرار دارد . مصلحت همیشه کارد شرعی بوده تا حقیقت را رو به قبله ذبح کند .عده ای می گویند درست است تحلیل درستی کرده اید اما مصلحت نیست. مصلحت نیست ابزار دشمن علی است می گفتند عبدالرحمن بن عوف پول پرست ، تجملی و اشرافی است باید کنارش گذاشت اما خوب مصلحت نیست . می گفتند بنی امیه جنایت کارند اسلام را از درون نابود می کنند باید آن ها را نابود کرد اما مصلحت نیست قدرت دارند ، شام را دارند باید مدارا کرد مصلحت اسلام نیست . یک نوع خوش مزه تر این است که می گویند درسته حقیقته اما برای ما مصلحت نیست .تشییع مصلحت نابود کننده ی تشییع حقیقت است و چنان که اسلام نیز همین طور بود در ثقیفه جنگ جنگ مصلحت و حقیقت بود و مصلحت پیروز شد و همین طور ادامه دارد مصلحتی ها و حقیقتی ها .همه مسئولیتشان را می دانند اما مصلحت نمی دانند زیرا در زندگی هم رفاه را می خواهند و هم می خواهند دین را داشته باشند .دکتر شریعتی می گوید من از این مصلحت عقده دارم زیرا تمام عمر شاهد پایمال شدن حقیقت بودم به وسیله ی مصلحت پرست ها و جمله ای هم از بزرگان خود من است که هیچ مصلحتی امروز - به دلیل همان نه - به اندازه خود حقیقت مصلحت نیست . شیعه یعنی پیرو تشییع مسئولیت زا است ، کدام مسئولیت ، مسئولیت نه گفتن در برابر هر مصلحتی به خاطر حقیقت .
برگرفته از سخنرانی های دکتر شریعتی