ای شاهد جان باز آ در غیب جهان کم زن
نقش رُخ زیبا را در پردۀ عالم زن
راز ابدیّت را ، در پرده نهان گردا ن
یا رُخ به جهان بنما وز سرّ ازل دم زن
اوضاع جهان بنگر در هم شده چون زُلفت
برنظم جهان دستی بر طُرّۀ پُر خم زن
چون دلبر آفاقی مَشکَن صف دلها را
چون کعبه عُشّاقی حرفی ز صفا هم زن
از ابلق نُه گردون جولان به جهان تا کی
زان موکب ازرق سوز بر اَشهب و اَدهم زن
( این قصیده سروده آیة الله الهی قمشه ای است)
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورنده ی لقمه ها راز شد
لب فرو بند ازطعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گرتو این انبان زنان خالی کنی
پرز گوهرهای اجلا لی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد ازآنش با ملک انباز کن
چند خوری از چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی با صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
زینب آن یکتا در دریای عشق
زینب آن سرتا به پا زیبای عشق
زینب آن سر حلقه رنج و تعب
زینب آن مست از می صهبای عشق
زینب آن بانوی عصمت در جهان
زینب آن که بوده ره پیمای عشق
زینب آن خاتون روز رستخیز
زینب آمد عصمت کبرای عشق
چون گذارش شد میان قتلگه
شد نگاهش بر قدوبالای عشق
صاحب آن قدوبالا بد حسین
آنکه بودی در ازل مولای عشق
دید آن تن را بدون سر بخاک
گشت واقف آندم از معنای عشق
آری دخت شیرحق باید چنین
بسته با حق عهدوپیمانهای عشق
دست زن بر دامن پیر مغان
ای( سراجی ) تا شوی بینای عشق
(از: سرهنگ دکتر سراج )
سلام- میلاد علی (ع) را به همه کسانیکه به عدالت،انسانیت،عشق،شجاعت،جاذبه و دافعه،فضیلت و ایمان او ایمان و در جستجوی عدالت در راه او قدم برداشته ودر زیر شکنجه هاو ظلم
وستمها ،علی علی گفته اند ویا شهید شده اند و به جوانان امروز که بیش از هر زمان به علی (ع) نیاز دارند و به همه کسانی که برای ایجاد عدالت مبارزه می کنند تبریک می گویم.
یکی بعد مادی و دیگری بعد معنوی
هرچه انسان می خواهد به معنویات و کمالات بپردازد نمی شود! زیرا مادیات خانه خراب ، فکر نان وآب ، اجاره خانه ، لباس شب عید و غیرعید ، جنگ با عیال و ناله طفلان انسان را ازعا لم معنویات باز می دارد و دنیا را دربرابر دیدگانش تیره وتار می کند. راست گفته اند که ( هرکس معاش ندارد، معاد ندارد.)
روزی از حافظ پرسیدند که : در زمان خلفاء مردم دعوی خدایی و پیامبری می کردند ، اکنون چرا نمی کنند؟ گفت مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان یاد می آید نه از پیغمبر!
راستی هم همین طوربوده یعنی اینکه هروقت فکر انسان از نان و گوشت و دوا ومسکن وزن و کرایه خانه وشهریه دانشگاه آزاد راحت نبوده، خدا را فراموش می کرده و همین امور مادی را به جای خداو نام آنها را به نام ( اسم اعظم ) می خوانده است . شیخ عطار نیشابوری داستانی دارد که مضمون آن چنین است:
سائلی از عارفی شوریده پرسید: نام مهین خدا و یا اسم اعظم او چیست ؟ گفت آنچه می گویی ، نان نام دارد، ولی نمی توان گفت ! مرد گفت :توکودن و بیقراری، چگونه نام مهین نان است ، شرم نمی کنی ؟ عارف شوریده در جواب گفت : درقحط نیشابور می گذشتم ، آنجا نه بانگ نماز شنیدم ، و نه مسجدی را باز دیدم! واز این رو ، دانستم که نام مهین وبنیاد دین و نقطه جمعیت مردم نان است:
سا ئلی پرسید ازآن شوریده حال گفت : اگر نام مهین ذوالجلال
می شناسی باز گوی ای مرد نیک گفت نان است! این به نتوان گفت لیک
مرد گفتش احمق بیقرار کی بود نام مهین نان،شرم دار
گفت : در قحط نیشابور ای عجب می گذشتم گرسنه چل روزوشب
نه شنیدم هیچ جا بانگ نماز نه دری بر هیچ مسجد بود باز
پس بدانستم که نان نام مهین است تقطه جمعیت وبنیاد دینست!
بله در جامعه هایی هم که خواسته اند مردم را از پرداختن به امور کمالی و به عبارتی معنویات بازدارند، آنان را همیشه گرفتارزندگی روزمره ودر مانده حوایج اولیه نگاه داشته اند.
فریاد روزگارماست روح خدا درروزگارقحطی هر فریاد
درروزگار قحطی هرجنبش
فریاد روزگارماست آری در روزگار مرگ اصالتها
بی تو دگر چه بگویم
چه را بسرایم ای مطلع تمام سرودها
بی تو فرو نشسته دگر فریاد
تنها شده است هرچه که انسانیت در پایتخت غارت و خون
جز وحشت و هراس نمی بینم
این درد را با که بگویم که هر ورق از هر کتاب
ترس را فریاد می کنند
حتی پلاس کهنه خیابان هم تجربه کرده است ترس را
اینک سیاه بینیمش
تا برتو باز شود که راست می گویم
در هر کرانه این شهری طپش سگهای زنجیری
سگهای دست آموز در چشمهای بیدار
ترس را نشانده اند آنها
هروز می درند هرروز می برند وپاداش رااز دست گرگ می گیرند
در پایتخت غارت وخون سگهای زنجیری
آن گرگ پیر را به حراست نشسته اند
بی تو در پایتخت دیو دما وند سیاوشها و کاووسها دربندند
ای کا ش رستم کاووسها را نمی رهاند
تا اینگونه گشاده دست در بند بخواهد رستم را
در خون کشد سیاوش را بی تو من از خمین گذشتم
افسرده بود و سرد
نام تو را زمزمه می کرد روزوشب فریاد روزگار ماست
روح خدا بانگ تعهد ورسالت
بانگ خدا وخون اینک تو ای سلامت پویا ای کرامت بی مرز
بر این زمین تشنه ببار
آری ، آری تا زاید این سترون فرسوده
گلهای سرخ ( شهادت ) را
تا بازدرنبض شهر طپد فریاد آری
تو ای سخاوت بی حد ببار بر جنگل
تا باز این درخت خفته شود بیدار تا بازآن جوانه کند فریاد
زنده یاد دکتر علی شریعتی همیشه نسبت به امام خمینی ، عرض و ارادت بخصوصی داشت و از ایشان به عنوان ( روح خدا ) تجلیل می کرد.
بنام خدا
چند روزی بود در این فکر بودم که مطلبی تهیه کنم در خصوص مقام وارزش قلم ،که نا گهان به یاد نوشته دکترعلی شریعتی با عنوان توتم پرستی افتادم که درآن دررابطه با قلم مطلب بسیار زیبایی دارد که آن را در وبلاگ برای علاقه مندان گرد آوردم تا وبلاگ نویسان محترم برای قلم زدن در وبلاگشان ارزش بیشتری قائل شوند.
چرا که در مطالعه بعضی از وبلاگها گاهی با موضوعاتی بر خورد می کردم که خیلی از درجه اهمیت چه فرهنگی ، هنری ، ادبی ،تخصصی وفنی بسیار پایین بوده و هیچ گونه نتیجه ای را برای وبلاگ خوانها دربر نداشته است.از این رو همان طورکه دربالا گفتم موضوع « توتم پرستی» را برای استفاده وبلاگ نویسان محترم انتخاب نمودم ودر وبلاگ خود درج نمودم.
روز بعد وقتی سری به وبلاگ زدم مشاهده نمودم که یک نظردر نوشته ام آمده است ،من هم با شوق وذوق برای خواندن آن اقدام نمودم ، بعدازمطالعه بسیار متأثر شدم و کنج کاو از اینکه ببینم این مراجعه کننده دارای چه نوع وبلاگی است که پس ازمراجعه به وبلاگ او متوجه شدم وبلاگ نویس مورد نظر، دارای نوشته هایی با موضوعاتی بسیار سطحی و بی اهمیت می باشد. و به قولی از وبلاگ های زرد به حسا ب می آید.
از آنجایی که یک وبلاگ می تواند یک رسانه باشد همانند دیگر رسانه ها با این تفاوت که درآن وبلاگ نویس از آزادی عمل بیشتری برای نوشتن برخوردار می باشد لذابایستی برای خوانندگان و مراجعه کنندگان به وبلاگ احترام قائل باشد و اگر هم انتقادی در خصوص بعضی مسائل اجتماعی ویا سیاسی دارد آن را با زبان بسیار زیبا برای خواننده تحلیل نماید نه با زبان ناپسند والفاظ رکیک زیرا این نوع نوشتار را دیگر جامعه نمی پسند د.
این وبلاگ نویسان مریض هستند ودر آسیب شناسی وبلاگ نویسان از نوع زرد باید بگویم که این وبلاگهای زرد وبلاگهایی هستند که بیشتر هیجانات کا ذ ب را ترویج می کنند و بیشتر به
هوچی گری می پردازند. آنها بی ظرفیت وتنها به مسائل بی اهمیت می پردازند.
ولی در مقابل وبلاگهای خوب و وزین هم دیده می شود که تعداد آنها هم قابل توجه می باشد.
وبلاگ خوب از نظر من وبلاگی است که وزین باشد ، سنگین باشد ، تحلیل گر باشد ، به مسائل مهم و با اهمیت جامعه بپردازد و به عبارتی برای خوانندگان وبلاگ احترام قائل باشد. البته ما هرچه در امر وبلاگ نویسی فرهیخته شویم به همان نسبت نیز خوانندگان و یا بازدید کنند گان فرهیخته هم خواهیم داشت.
در پایان با صدای بلند می گویم که وبلاگ زرد یعنی وبلاگ بد که هیچ ارزشی برای خواننده خود وجامعه قائل نمی شود.
من الله توفیق.
سلام به همه وبلاگ نویسان وزین. دوستان درپست قبل ( توتم پرستی ) یک وبلاگ نویس نظری داده که وقتی به وبلاگ او مراجعه کردم تصمیم گرفتم در خصوص وبلاگ نویسان زرد مطلب بنویسم .شما چه نظری دارید؟ نظر بدهید.هرچند که من تصمیم خودم را گرفته ام.
قلم توتم من است،توتم ماست،به قلم سوگند،به خون سیاهی که ازحلقومش می چکد سوگند،به رشحه خونی که از زبانش می تراود سوگند،به ضجه های دردی که از سینه اش بر می آید سوگند....که توتم مقدسم را نمی فروشم ،نمی کشم،گوشت و خونش را نمی خورم،به دست زورش تسلیم نمی کنم،به کیسه زرش نمی بخشم، به سر انگشت تزویرش نمی سپارم، دستم را قلم می کنم، وقلمم را ازدست نمی گذارم ، چشمهایم را کور می کنم ، گوشهایم را کر می کنم، پاهایم را
می شکنم، انگشتانم را بند بند می برم ، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم ، حتی زبانم را
می برم و لبم را می دوزم.....
اما قلمم را به بیگانه نمی دهم
به جان او سوگند که جانم را فدیه اش می کنم، اسماعیلم را قربانیش می کنم ، به خون سیاه او سوگند که در غدیرخون سر خم غوطه می خورم به درمان او، هر جا مرا بخواند ، هرجا مرا براند، هر چه از من بخواهد ، در طا عتش درنک نمی کنم.
قلم توتم من است ، امانت روح القدس من است، ودیه مریم پا ک من است ، صلیب مقدس من است، درو فای او، اسیر قیصر نمی شوم ، زر خرید یهود نمی شوم، بگذاربرقامت بلند وراستین و استوار قلمم به صلیبم کشند، به چهار میخم کوبند ، تا او که استوانه حیاتم بوده است، صلیب مرگم شود ، شاهد رسالتم گردد، گواه شهادتم باشد، تا خدا ببیند که به نا مجوئی، بر قلمم بالا نرفته ام ، تا خلق بداند که به کامجوئی بر سفره گوشت حرام توتم ننشسته ام، تا زوربداند، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را ، فرعونیان نمی توانند ازمن گرفت ، ودیعه عشق را قارونیان نمی توانند از من خرید و یادگار رسا لت را بلعمیان نمی توانند از من ربود.....
هرکسی را ، هرقبیله ای را تو تمی است؛ توتم من ، توتم قبیله من قلم است.
قلم زبان خدا است ، قلم امانت آدم است ، قلم ودیعه عشق است ، هرکسی را توتمی است،
وقلم توتم من است.
و قلم توتم ما است. دکترعلی شریعتی – مشهد - 1347
جولان باطل یک ساعت است و دولت حق تا قیامت
روان آدمی مرکب ازسه قسم است:
1-« او » 2- « من » 3- « من برتر»
او ازدسترس ما دور است و به طرزی مرموز خود نمایی می کند. این قول درنده هیچ قانونی را نمی شناسد و نسبت به کلیّۀ ارزش های اخلاقی بی اعتنا است و طا لب کامجویی بی بندوبار است.
انسانهای وحشی همه اویند ولی در افراد متمدّن« من » بر« او » مسلط می شود واورا تسخیرودر زنجیرمی کشد و دراسارت نگه می دارد. دائماً از او مراقبت می کند و فرمان هایش را سانسور
می کند.
اما « من برتر»نیرویی است که براعما ل « من » نظارت می کند وبر ضدّ « او » به « من » کمک می نماید.
( بر گرفته شده ازکتاب وحی ونبوت )