زینب آن یکتا در دریای عشق
زینب آن سرتا به پا زیبای عشق
زینب آن سر حلقه رنج و تعب
زینب آن مست از می صهبای عشق
زینب آن بانوی عصمت در جهان
زینب آن که بوده ره پیمای عشق
زینب آن خاتون روز رستخیز
زینب آمد عصمت کبرای عشق
چون گذارش شد میان قتلگه
شد نگاهش بر قدوبالای عشق
صاحب آن قدوبالا بد حسین
آنکه بودی در ازل مولای عشق
دید آن تن را بدون سر بخاک
گشت واقف آندم از معنای عشق
آری دخت شیرحق باید چنین
بسته با حق عهدوپیمانهای عشق
دست زن بر دامن پیر مغان
ای( سراجی ) تا شوی بینای عشق
(از: سرهنگ دکتر سراج )