فریاد روزگارماست روح خدا درروزگارقحطی هر فریاد
درروزگار قحطی هرجنبش
فریاد روزگارماست آری در روزگار مرگ اصالتها
بی تو دگر چه بگویم
چه را بسرایم ای مطلع تمام سرودها
بی تو فرو نشسته دگر فریاد
تنها شده است هرچه که انسانیت در پایتخت غارت و خون
جز وحشت و هراس نمی بینم
این درد را با که بگویم که هر ورق از هر کتاب
ترس را فریاد می کنند
حتی پلاس کهنه خیابان هم تجربه کرده است ترس را
اینک سیاه بینیمش
تا برتو باز شود که راست می گویم
در هر کرانه این شهری طپش سگهای زنجیری
سگهای دست آموز در چشمهای بیدار
ترس را نشانده اند آنها
هروز می درند هرروز می برند وپاداش رااز دست گرگ می گیرند
در پایتخت غارت وخون سگهای زنجیری
آن گرگ پیر را به حراست نشسته اند
بی تو در پایتخت دیو دما وند سیاوشها و کاووسها دربندند
ای کا ش رستم کاووسها را نمی رهاند
تا اینگونه گشاده دست در بند بخواهد رستم را
در خون کشد سیاوش را بی تو من از خمین گذشتم
افسرده بود و سرد
نام تو را زمزمه می کرد روزوشب فریاد روزگار ماست
روح خدا بانگ تعهد ورسالت
بانگ خدا وخون اینک تو ای سلامت پویا ای کرامت بی مرز
بر این زمین تشنه ببار
آری ، آری تا زاید این سترون فرسوده
گلهای سرخ ( شهادت ) را
تا بازدرنبض شهر طپد فریاد آری
تو ای سخاوت بی حد ببار بر جنگل
تا باز این درخت خفته شود بیدار تا بازآن جوانه کند فریاد
زنده یاد دکتر علی شریعتی همیشه نسبت به امام خمینی ، عرض و ارادت بخصوصی داشت و از ایشان به عنوان ( روح خدا ) تجلیل می کرد.