جشن ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه (س)
در روایت آمده که اولین کسی که به خواستگاری حضرت صدیقه کبری (س) اومد ، ابابکر بود . ابابکر خواستگاری کرد و پیغمبر فرمودند : “ نه ” نفرمودند : دخترم راضی نیست . یا به فلان دلیل . فقط فرمودند : “ خواستگار حضرت صدیقه کبری(س) خیلی از شما بالاتر هست . ” بعد فرمودند : “ منظورم از خواستگار اون کسی نیست که میاد و می خواد با حضرت فاطمه (س) ازدواج کنه . منظورم اون کسی است که میاد و فاطمه زهرا (س) رو برای کس دیگه ای خواستگاری می کنه . ” کسانی که به خواستگاری اومده بودند برای ابابکر ، گفتند : یعنی ما بریم و کس دیگه ای رو به خواستگاری بفرستیم ؟ پیغمبر فرمودند : “ نه ، منتظرم تا خداوند که این کوثر رو به من عنایت کرده ، خودش هم برای این کوثر ، دامادی انتخاب کنه و حضرت فاطمه زهرا (س) رو برای اون خواستگاری کنه . ”
دومین نفری که به خواستگاری حضرت فاطمه زهرا (س) اومد ، عمربن خطاب بود . خب ، اون هم همون جواب قبلی رو گرفت و اصرار زیادی هم که کرد ، فایده ای نداشت . که البته اینها به دلیل مصالح سیاسی هم بود ، که به خواستگاری می اومدند . چون اونها می خواستن شخص اول بعد از پیغمبر باشند و فکر می کردند اون قرب لازم رو که باید داشته باشند ندارند و لذا گفتند : شاید بهترین راه این باشه که به خواستگاری حضرت فاطمه زهرا (س) بریم .
یه روز پیغمبرآقا امیرالمؤمنین را صدا زدند و فرمودند : “ علی جان ! چیزی می خوای به من بگی ؟ ”
آقا امیرالمؤمنین سرخ شدن . حجب و حیای امیرالمؤمنین کل چهره شون رو برافروخته کرد . پیغمبراکرم(ص) فرمودند که : “ علی جان ! خدا ، ( خودِ خدا ) به جای تو فاطمه مرا برای تو خواستگاری کرده است ! ” و گویا تو هم به این امر مایلی . یعنی خواستگاری فاطمه (س) وحی بوده ، چون خودِ خدا خواستگاری کرده است . امیرالمؤمنین سکوت کردند . پیغمبر فرمودند : “ خب ، این علامت رضایت است . شرم و حیا مانع شد که علی در این رابطه در حضور پیغمبر حرفی بزند . بعد پیغمبر فرمودند : “ فلان روز بیا و قراری گذاشتن . ”( همین قراری که ما می ذاریم ، مثلاً مجلس بله برون . ) بعد در اون موقع اومدن و صحبت شد . پیغمبر فرمودند که : “ من باید از دخترم فاطمه (س) هم سؤال کنم . ” راجع به مهریه و غیره سؤال شد . آقا امیرالمؤمنین فرمودند : “ هر چه فاطمه (س) بخواهد ، آیا با فلان مبلغ حاضر است ؟ ” پیغمبر فرمودند : “ دخترم ! حاضری با این مهریه به عقد علی در بیایی ؟ ” حالا ، به همون مقدار مهرسنه ای که می گن چهارده مثقال نقره بود که با پول الان حدوداً می شه صد هزار تومن . حضرت زهرا (س) فرمودند : “ من به علی که راضی ام . اما مهر برای من کافی نیست . ” فرمودند : چه کنیم ؟ مبلغ رو ده برابر کنیم ؟ مجدداً فرمودند : “ نه . به علی که راضی ام اما این مهر برای من کافی نیست . ” هر چقدر مبلغ رو بالاتر بردن ، حضرت زهرا (س) فرمودند : “ من اصلاً اشکالم تو مبلغ مهر نیست . ” فرمودند : خب ، خودت بگو . چه چیزی رو به عنوان مهر می خوای ؟ حضرت زهرا (س) فرمودند : “ من دو تا مهریه می خوام . ” حالا که خدا خواستگاری کرده ، خودش مهر من رو بده
بعد فرمودند : “ یکی اینکه در روز قیامت من اجازه داشته باشم به محبان خودم ، به شیعیان خودم ، یعنی اونایی که من رو دوست دارن ، کمک کنم و نجاتشون بدم . ( ببینید ! در اول عاشقانه ترین ازدواج بشریت از ازل تا ابد این می شه مهر فاطمه (س) ) چقدر این دید ، الهی و ملکوتی و مهربان هست که می فرماید : “ مهرم رو نجات گناهکارهای امتم قرار می دهم . ”خداوند وحی فرمود که : “ راضیم ” فاطمه (س) داره درخواست می کنه ، پس راضیم ! پیغمبراکرم فرمودند : “ مهر دوم شما چیه ؟ ” حضرت عرض کردند : “ می خواهم که آبهای عالم را مهر من قرار بدهند . ” که پیغمبراکرم اینجا این اختیار رو دادن . پس آبهای عالم مهر فاطمه (س) است . خب ، این آبهای عالم به اصطلاح ، یه حالت ظاهری داره که دریاها و دریاچه ها و رودها رو شامل می شه . که این حالت ظاهری آب هست و بعضاً در روضه ها ، ازش استفاده می کنن که آب فراتی که مهر فاطمه (س) بود بر روی ابی عبدالله بسته شد . اما جنبه باطنی این آب چیه ؟ این “ ماء ” ، این آبی که می گن ، اون آبی هست که در قرآن می فرماید : “ و من الماء کل شیء حی ” یعنی خدایا ! یک تبلور و جلوه ای در من و نام من قرار بده که نام من مانند آب ، همه گنهکاران و همه انسانها رو زنده کنه .
لذا ، نام صدیقه کبری (س) که میاد ، اصلاً دلها می لرزه . امام صادق می فرمایند : همه مردم وقتی مشکلی دارن به ما 12 نفر اهل بیت رجوع می کنن و وقتی ما مشکلی داریم به مادرمون فاطمه زهرا (س) رجوع می کنیم .
بعد بحث جهیزیه شد که فاطمه زهرا (س) جهیزیه شون رو نشون دادن . ( حالا اگه بخوام امشب دقیقاً نحوه ازدواج حضرت زهرا (س) را براتون بگم ، شاید اینجا ( از نظر اشک ) بشه شب شهادت حضرت زهرا (س) . ) برای اینکه این ازدواج خیلی عجیبه ! حالا ، اشک هم که فقط اشک درد نیست ، بعضی وقتها اشک مهر هم هست ، اشک شوق هم هست ! خانم (س) فرمودند : “ من اینها رو دارم . ” بعد نگاه کردن ، دیدن خیلی ساده است . یه دستاس هست ( دستاس هم همون آسیابهای دستی است که یه مشت گندم می ریزن و خورد می کنن . ) سه ، چهار تا کاسه گلی ، چند تا قاشق گلی و یه زیر انداز ( همون کساء معروف ! ) یعنی این زیرانداز هم فرش ، هم رختخواب و هم کفپوش خونه فاطمه (س) بود . و یه رو انداز ، نه یه دونه پتو . یعنی با زبان امروز ، یه پارچه ، یه ملحفه . حضرت زهرا (س) فرمودند : “ این جهیزیه منه ، علی به اینها راضی هست ؟ ” آقا خندیدند و فرمودند : “ فاطمه (س) که بیاد تو خونه من ، دیگه دنیا و آخرت وارد خونه من شده ، من کِی دیگه به اینها نگاه می کنم ؟ ” ( آخه ، فاطمه (س) می خواد بیاد تو خونه من ! ) ـ پس امام علی فرمودند : “ بله من راضی هستم . ”
بعد پیامبر(ص) سؤال فرمودند : “ علی جان ! حالا ، تو چی داری ؟ ” امام علی(ع) عرض کردند : “ آقا ! من از مال دنیا فقط یه سپر و یه زره دارم . هیچی دیگه ندارم . ” ( ببینید ! علی(ع) با اون همه عظمت از مال دنیا فقط همین ها را داره ! ) که البته بعد از قضیه ازدواج دیگه حضرت علی اونها رو هم نداشت . چون که در اونجا پیغمبر(ص) فرمودند : “ وقتی کسی فاطمه (س) رو داره نه سپر می خواد و نه زره . ” این دو تا رو هم بفروش و خرج عروسی و خونه گرفتن و وسایل خرید برای زندگی کن . در یکی از روایت اومده که پول زره و سپر 30 درهم شد . ( اصل زندگی سعادتمند عشق و تفاهم است ) بالاترین جلوه عشق در عشق بین علی و فاطمه (س) است . چون در تاریخ ، این تنها ازدواجی است که هر دو طرف معصومند . و تنها معصومه تاریخ حضرت فاطمه (س) است . خب با این اوضاع و احوال کارها درست شد . حالا می خوان خطبه بخونن . الله اکبر ! جبرئیل امین نازل شد . عرض کرد : “ یا رسول الله ! من اومدم از علی(ع) و فاطمه (س) وکالت بگیرم . خود خدا در عرش قرار هست که خطبه رو جاری کند . ( خود خدا ! ) خداوند خودش خطبه رو در عرش جاری کرد و صیغه رو خوند . و اونجا در عرش این پیوند بسته شد . همه ملائکه ( به سبک خودشون ، نه مثل ما ) تمام عرش را زینت کردن . عده زیادی از ملائکه ، بخاطر این پیوند ، سجده شکر کردن و اونجا چقدر پای کوبی و خوشحالی بود . یعنی این روز ، اینقدر مهمه که با ازدواج این دو معصوم ، خداوند بعنوان همون هدیه ای که مهمونها به عروس و داماد می دن یک در به درهای رحمت خودش اضافه کرد . فقط به خاطر ازدواج علی(ع) و فاطمه (س) . امشب اینجوریه ، لذا ما امشب یه عروسی عادی نیومدیم . امشب به جشنی اومدیم که یکی از علما و اساتید ما ، می فرمودند :
“ هر کس در شادی امشب شرکت کنه ، گویا ده بار حج واجب انجام داده . ” و خب می دونید که بعد از انجام حج واجب هم آدم مثل اینکه دوباره متولد شده و گناهی هم نداره . امشب اینطوریه . این وضعیت فاطمه (س) است . این وضعیت این ازدواج است .
زندگی علی(ع) و فاطمه (س) می خواد شروع بشه حالا دیگه با هم محرم شدن . ( ببینید ! این نکته چقدر لطیفه ) حضرت علی(ع) با پیغمبر (ص)پسر عمو بودن ، قوم و خویش بودن ، علی به خانه پیامبر(ص) رفت و آمد داشت ، علی اینقدر محرم بود که شب لیله المبیت در بستر پیغمبر(ص) خوابید . با این اوضاع و احوال می بینیم که این اتفاق می افته . پیغمبر (ص)رو کرد به علی و فرمود : “ یه قدم دیگه مونده . ” اون چیه ؟! ـ در شرایط خواستگاری و ازدواج اینه که روی همسر را باید ببینند دیگه . پیغمبر(ص) روی حضرت رو کنار زدند و فرموند : “ علی جان ! این فاطمه من است . ” یعنی علی(ع) تا اون لحظه فاطمه (س) را ندیده بود . در تاریخ می نویسند علی(ع) شروع کرد به لرزیدن . بعداً در تاریخ امام علی اینجوری نقل می شه که آقا فرمودند : “ وقتی فاطمه (س) رو دیدم از همه دنیا با همه زیبایی هایش سیر شدم . ” هر چه زیبایی هست ، تو وجود فاطمه (س) هست .
امام صادق می فرمایند : “ چهره مادر ما ، فاطمه (س) به گونه ای است که تمامی حورالعین به او رشک و حسد می ورزند . ”امیرالمؤمنین(ع) فرموند : “ تا چشمم به چهره فاطمه زهرا (س) به اون همه زیبایی صورت با نورانیت عجیب سیرت همراه شده بود افتاد از همه دنیا سیر شدم . ” همین جا این جمله رو فرمودند :
برو به کار خود ای دون که در دیار علی به عالمی نفروشند مویی از زهـــرا
از آنجا که امام جواد نخستین امامى بود که در خرد سالى به منصب امامت رسید ، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایى داشته است که برخىاز آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان انگیز و جالب بوده است. علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملا ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) ازینرو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مىکردند.
از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانى مىکرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادى و معنوى حکومتى، براى استوارى و تثبیتخط فکرى آنان و ضربه زدن به گروههاى دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلى بهره بردارى مىکرد. مىدانیم که خط فکرى اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیر بشرى افراط مىنمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مىکردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید مىکرد مىپذیرفتند و بقیه را رد و انکار مىکردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیدهاى را مطرح مىکردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکستبدهند!
ولى در همه این بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هر گونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مىبرد و امامتخود و نیز اصل امامت را تثبیت مىنمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامتحضرت هادى (که او نیز در سنین کودکى به امامت رسید) این موضوع مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تاثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد.
مناظره با یحیى بن اکثم
وقتى «مامون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامهاى براى حضرت جواد-علیه السلام-فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مامون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «ام الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. (3) مامون این سکوت را نشانه رضایتحضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزى به مامون گفتند: این چه برنامهاى است؟ اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافتبه عباسیان رسیده باز مىخواهى خلافت را به آل على برگردانى؟ ! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهاى چند ساله بین ما را فراموش کردهاى؟ ! مامون پرسید: حرف شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهاى ندارد.
مامون گفت: شما این خاندان را نمىشناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان، «یحیى بن اکثم» را (به دلیل شهرت علمى وى) انتخاب کردند و مامون جلسهاى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیى رو به مامون کرد و گفت: اجازه مىدهى سؤالى از این جوان بنمایم؟
مامون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیى از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مىخواهى بپرس.
یحیى گفت: درباره شخصى که محرم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مىگویید؟
امام جواد-علیه السلام-فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته استیا در حرم؟ عالم به حکم حرمتشکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خودپشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟ !
یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طورى که حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
مامون گفت: خداى را بر این نعمتسپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمىپذیرفتید دانستید؟ !
چه چیزی موجب رویگردانی مردم از موعظه های الهی می شود؟
اگر به قرآن مراجعه و آیه اول سوره انبیاء را بخوانید متوجه خواهید شد.
اول این سوره با یک هشدار نیرومند به عموم مردم آغاز می شود،هشداری تکان دهنده و بیدار کننده.
می گوید: حساب مردم به آنها نزدیک شده ، در حالی که در غفلتند و روی گردانند.
عمل آنها نشان می دهد که این غفلت و بی خبری سراسر وجودشان را گرفته است، وگرنه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکی حساب ، آنهم از حسابگری فوق العاده دقیق ، داشته باشد واین چنین همه مسائل را سرسری بگیرد و آلوده هر گناه باشد؟
کلمه( اقترب) که اول اولین آیه این سوره آمده ، تاکید بیشتری از قرب دارد ، و اشاره به این است که این حساب بسیار نزدیک شده.
و تعبیر به ناس گرچه ظاهراً عموم مردم را شامل می شود و دلیل بر آن است که همگی در غفلتند ولی بدون شک همیشه موقعی که سخن از توده مردم گفته می شود استثناهایی وجود دارد ، و در اینجا گروه بیدار دلی را که همیشه در فکر حسابند و برای آن آماده می شوند باید از این حکم مستثنی دانست.
نکته قابل توجه و جالب این جا است که می گوید حساب به مردم نزدیک شده ، نه مردم به حساب ، گوئی حساب با سرعت به استقبال مردم می دود!
در فضاى عالم امکان عجب غوغاستى |
کز زمین تا آسمان بزم طرب برپاستى |
هر کجا پا مى نهى ، باشد گلستان از سرور |
نغمه هاى بلبلان تا گنبد خضراستى |
نجمى از نجمه ، درخشان گشت کز نو رخش |
مهر و ماه آسمان را روشنى افزاستى |
از زمین تا آسمان بنگر صفوف قدسیان |
تهنیت گو بر نبىّ سلطان اَو اَدنى ستى |
حلم او چون مجتبى و در شجاعت چون حسین (ع ) |
وز عبادت حضرت سجّاد(ع ) را همتاستى |
یادگار حضرت باقر (ع ) بود او از علوم |
صادق آسا صادق الوعد، آن شه والاستى |
کاظم الغیط است مانند پدر موسى و نیز |
در لب جان بخش آن شه ، معجز عیسى ستى |
ماءمن بیچارگان و یاور درماندگان |
وز عنایت شیعیان را ناجى فرداستى |
درد علی(ع) دو گونه است: یک درد،دردیست که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند، و درد دیگر دردیست که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده....و بناله درآورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس میکند.
اما، این درد علی نیست.
دردی که چنان روح بزرگی را بناله آورده است،«تنهائی» است، که ما آنرا نمیشناسیم!
باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛
که علی درد شمشیر را احساس نمیکند،
و...ما
درد علی را احساس نمی کنیم.
(از سخنان دکتر علی شریعتی)
انسان دوستی علی(ع) از تمام زوایای سخنش با چنان شدتی روشن و آشکار است که برای فردی که علی را از نظر دینی و از نظر اسلامی مقایسه نمی کند، بلکه فقط از نظر ارزشهای انسانی ارزیابی کند، قابل تصور و باور نیست. در مورد انسانهائیکه جزء مذهب ما نیستند، اما انسانند و تحت نظام و رهبری جامعه اسلامی هستند، می گوید:(دمائهم کدمائنا و اموالهم کاموالنا) همه انسانها خونهاشان مثل خون ما مسلمانها و اموالشان مثل اموال ما مسلمانها است. این غیر از رابطه جنگ و رابطه دشمنی است، که در آنجا می بینیم علی میداندار جهاد است.اما در اینجا مساله رابطه انسانی و نفی آنچه بنام تعصب های مذهبی وجود دارد، مطرح است.بعد می گوید:(انهم صنفان)آدمها دو صنف هستند.(اما اخ لک فی الدین)یا از نظر دینی برادر تو هستند،(اونظیر لک فی الخلق) یا از نظر دینی با تو مشترک نیستند، ولی از نظر سرشت و نوعیت بشری نظیر تو هستند. حتی به حاکمش می نویسد:حقوق اقلیتهایی را که از نظر مذهبی با تو شریک نیستند، اما دراین رژیم رسمی دینی، تحت رهبری و قیادت تو زندگی میکنند، بیشتر از کسانی که در طبقه حاکم هستند و یا دین رسمی دارند و جزء اکثریتند، مراعات کن. حتی مجال نده که آنها حقشان را از تو مطالبه کنند؛ تو به سراغشان برو و حقشان را بده.در ترکتازیها و تجاوزاتی که بنی امیه به مرزهای قلمرو حکومت علی(ع) می کردند، یک زن یهودی که در ذمه حکومت علی ودر ذمهء مسئولیت حکومت اسلامی بوده، آسیب دیده یا کشته شده بود؛ علی(ع) بخاطر اینکه باید از او دفاع میشده، ولی دفاع نشده و او نتوانسته از او در برابر مخالف و دشمن دفاع کند، بقدری خشمگین می شود که محکم و با خشم و عقده در مسجد فریاد می زند که (اگر انسانی از این ننگ بمیرد، سرزنشش نکنید)! اما الان می بینیم که تمام بنیانگذاران اعلامیه حقوق بشر، قربانیان ظلم و جنایت انسانیتند و همه کسانیکه دموکراسی،لیبرالیسم،اومانسیم،حقوق بشر، ملل متحد و امثال اینها را برای قرن ما ساختند، چگونه با مسلمانان رفتار می کنند و آنها را پاداش می دهند! و چگونه میلیونها مسلمان توسط یهودیان اشغالگر در فلسطین اشغالی مورد ظلم و شکنجه قرار می گیرند.
(گرفته شده از مجموعه آثار 26 دکتر علی شریعتی)
از آتش فراقت ،دیگر نمانده طاقت
جز دیدن جمالت،هیچ آرزو ندارد
بی اشک حسرت تو ، هرگز مباد چشمی
این اشک گر نباشد ، کس آبرو ندارد
راه وصال بستی ، با دیگران نشستی
رو کن به هر که خواهی ، گل پشت و رو ندارد.
مهم ترین شعار امام حسین(ع) ، شعار عزت بود.فرمودند که آدم های فرومایه و
پست می خواهند عزت ما را بگیرند و ما را دچار ذلّت کنند:
آن انسان بی ریشه و بی اصل،من را بین دو کار مخیر کرده،بین اینکه کشته شوم
(با عزت) و (زنده بمانم ) با ذلّت،دور است از ما پذیرش ذلّت.
منظور حضرت این است که آنها خواستند ما تابع خواسته ها و هوس های آنها
باشیم و در مقابل خواسته های باطل آنان تسلیم شویم.
حضرت اینها را مظاهر ذلت می دانند و با آنها بیعت نمی کنند زیرا که بیعت با
چنین گروهی مساوی با ذلّت است.
از نظر امام حسین (ع) زمانی عزت محقق است که جامعه ارزش های خود را
لکه دار نبیند و بتواند،بدون مانع، آرمانهای بلند و والای خودش را ادامه دهد.
همچنین جامعه بتواند ارزشهای خود را نمودار سازد و ناگزیر نباشد که زیر فشار
دیگران از اهداف و غایات مدّنظر خود،دست بردارد.
بنابراین از دیدگاه امام حسین (ع)،عزت آن است که انسان آزاد باشد تا بتواند
آرمان های بلند خود را نمایان ساخته وبه آنها جامه ی عمل بپوشاند و موانعی
را هم که سر راه این آرمان ها قرار دارد ، به سر پنجه ی تدبیر از سر راه بردارد
و توان رفع این موانع را هم داشته باشد و دیگران را هم در این مسیر با شکوه
راهنمایی کند.
(گرفته شده از سخنان حجةالاسلام و المسلمین غلامرضا مصباحی)
کسی که باکی ندارد که اموالش از چه راهی به دست آمده است،خداوند هم
باکی ندارد وی را از کدام دربِ جهنم وارد کند.
با تقوایان همیشه مواظب اموال و نوع بدست آمدنشان هستند.با تقوایان
می شنوند صداهایی را که دیگران نمی شنوند و می بینند چیزهایی را که
دیگران نمبینند.