چگونه با چیزی که خود در وجودش نیازمند توست ، برای وجود تو دلیل آورده شود؟
آیا چیزی هست که آشکارتر از تو باشد تا وسیله آشکار کردن تو باشد؟
کی پنهانی تا نیازمند دلیل باشی که بر تو دلالت کند؟
و کی دوری تا آثارت وسیله رسیدن به تو باشند؟
کور باد آن چشمی که تو را مراقب و نگهبانی خود نبیند.
دعای عرفه
بیشر بدبختی های انسان نتیجه نفس پرستی اوست زیرا برای یک لقمه نان بیشتر و چرب تر و یا یک رتبه برتر و... تن به هزار خواری و بیچارگی و حقارت می دهد .
در قابوسنامه آمده است:
... روزی شیخ شبلی در مسجدی شد تا دورکعت نماز بگزارد و زمانی برآساید. در مسجد ، کودکان مدرسه ای بودند . اتفاق را وقت نان خوردن کودکان بود؛ و دو کودک به نزدیک شبلی نشسته بودند یکی پسر توانگری و یکی پسر درویشی ، و دو زنبیل نهاده بودند : در زنبیل توانگرزاده ، نان و حلوا بود و در زنبیل پسر درویش نان تهی، پسر توانگر نان و حلوا می خورد و پسر درویش از وی حلوا همی خواست. پسر توانگر گفت: اگر ترا پاره یی حلوا دهم سگ من باشی؟! گفت: باشم... گفت : بانگ کن تا حلوا بدهم . آن بیچاره بانگ سگ همی کرد و پسر توانگر بوی حلوا همی داد. چند بار چنان بکرد و شیخ شبلی در ایشان می نگریست و می گریست. مریدان گفتند: ای شیخ ترا چه رسید که گریان شدی؟
گفت : نگاه کنید که بی قتاعتی و نفس پرستی به مردم چه می کند، چه بودی اگر آن کودک به نان تهی خود قانع بودی و طمع حلوای او نکردی تا سگ همچون خودی نشدی!
نشانه های شیعه واقعی در بیان معصوم (علیه السلام )
حضرت امام باقر (علیه السلام) در خطابی به یکی از صحابی خویش، جابر فرمودند :
«یاجابِرُ! أَیَکتَفِی مَنِ انتَحَلَ التَّشَیُّع أن یَقُولَ بِحُبِّنا أهلالبَیتِ، فَوَالله ما شیعَتُنا إلا مَنِ اتّقی الله وأطاعَهُ، وما کانُوایُعرَفُون إلا بِالتَّواضُعِ
والتَّخَشُّعِ وأَداءِ الأمانَةِوکَثرَةِ ذِکرِ اللهِ والصَّوم والصَّلاة والبِرِّ بِالوالدینِ والتَّعاهُدِ لِلجیرانِ مِن الفُقراءِ وأَهلِ المَسکَنَة والغَارِمِینَوالأیتامِ وصِدقِ
الحَدیثِ وتَلاوَةِ القُرآنِ وکَفِّ الأَلسُنِالنَّاس إلا مِن خَیرِ وکانُوا أُمَناءَ عَشائِرِهِم فِی الأَشیاءِ؛... یَاجَابرُ! ما یَتَقرَّبُ العَبدُ إلَی الله تبارک وتعالی
إلابِالطّاعَةِ، و مَا مَعنَا بَرائَةٌ مِنَ النّارِ ولاعَلَی الله لأحَدٍمِنکُم حُجَّةٌ، مَن کَان ِلله مُطیعا فَهُو لَنا وَلِیٌّ و مَن کان لِلّهعَاصِیاً فَهُو لَنا عَدُوٌّ، و ماتَنالُ
وِلایَتُنا بِالعَمَل والوَرَعِ»
ای جابر! آیا کسی که خود را به شیعه ببندد و منتسب کند، همین بس باشد که دوستی ما خاندان را دارد؟ به خدا جز کسی که تقوای
خدا را داشته و او را فرمان برد، شیعه ما نباشد. شیعه های ما شناخته نمی شوند جز به تواضع، خشوع، امانت داری، کثرت یاد خدا،
روزه، نماز، نیکی کردن به پدر و مادر، وارسی حال همسایگان نیازمند و مستمند و بدهکار و یتیم، راستگویی، خواندن قرآن و نگه داشتن
زیان از مردم جز به ذکر خیر . آن ها در هر چیز امین خویشان خود هستند... ای جابر! جز با اطاعت نمی توان به خداوند تبارک و تعالی
نزدیک شد و ما برات آزادی از دوزخ برای کسی نداریم و احدی را برخدا حجّتی نیست. هر که مطیع خداست، دوست ما است و هر که
نافرمانی خدا کند، دشمن ماست. به ولایت ما جز با عمل و ورع نمی توان رسید.
ابوبصیر (رحمه الله) می گوید:
بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) به منزل ایشان رفتم تا به همسر حضرت، جناب امّ حمیده تسلیت بگویم.
از ایشان خواستم که درباره آخرین روز امام برایم بگوید.
گفت: آقا فرمود: بگویید همه خویشانم حاضر شوند. وقتی همه حاضر شدند، فرمود:
«إنّ شَفاعَتَنا لاتَنالُ مُستَخِفّاً بِالصّلاةِ»
هر کس که نماز را بی اهمیّت بشمارد به شفاعت ما نمی رسد.
بایدبه نماز اهمیّت دهیم و این برای ما یک دغدغه باشد. زمان نماز، زمان وعدهما با خداست و ما حق نداریم این زمان را در اختیار دیگری
قرار دهیم. نماز اول وقت بسیار مهم است. در هر صورت، ما چند دقیقه از وقت خود را برای نماز صرف خواهیم کرد و چه خوب است این
دقایق را همان اول وقت، به نماز خود اختصاص دهیم. اگر نماز خود را اول وقت نخوانیم، شفاعت و دعای امام صادق (علیه السلام) شامل
حال ما نخواهد شد، دعای امام زمان (ارواحنافداه) نیز همین طور.
بین خدا و احدی خویشی وجود ندارد؛
«کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَةٌ»
هر کسی در گرو عمل خویش است.
امامصریحاً نجات را در گرو عمل می دانند. بنابراین اگر عمل بد بود باید بدانیمکه عاقبت، راهمان از اهل بیت (علیهم السلام) جدا خواهد
شد. «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون»انسان تا گناه نکرده، در مسیر اهل بیت
(علیهم السلام) است، ولی وقتی که گناه آمد، از مسیر بیرون می افتد. حال اگر مسلمانی با گناه از مسیر اهل بیت (علیهم السلام)
خارج شد، باید زود عذر خواهی نموده و با توبه، خود را به مسیر درست برگرداند.
امام (علیه السلام) فرمود:
«گمان می کنیاگر کسی خودش را شیعه دانست، همین برای نجات او کافی است؟ ما خطّ امان از عذاب برای کسی نداریم».
تا به حال به هیچ کس وعده داده نداده اند که آسوده خاطر باش.
------------------------------
پی نوشت ها:
1.ابن بابویه، صفات الشیعة، ص11، الاصول من الکافی، کتاب الایمان والکفر، باب الطاعة والتقوی، ج2، ص74، ح3.
2.بحار الانوار، ج 47، ص2.
3.سوره مدثّر، آیه 38.
4.سوره روم، آیه 10.
منبع : حدیث دل سپردن، آقاتهرانی، ص 133
مگر حضرت علی (ع) چه گفت که با او و خاندان او چنین کردند بجز یک نه گفت و دگر هیچ
چه کسی از علی شایسته تر است تا قلسفه شهادت را تفسیر کند؟
شهادت رسواگریست
شهادت افشاگری و روشنگریست
شهادت عیان کردن و بیان کردن است
شهادت آشکار ساختن تمامی آن چیزهایی است که انکار کرده اند
شهادت بیاد آورنده همه آنچه است که به فراموشی سپرده اند
شهادت روشنگر همه حقیقتهای کتمان شده است
شهادت رسوا گر پنهان کاران و دسیسه بازان است
شهادت رسوا گر قدٌاره بندان همه تاریخ است
شهادت جهاد حق پرستی در عصر نتوانستنهاست
شهادت از آنِ زمانی است که حق خلع سلاح شده است
و شهادت نشان از چگونه زیستن و چگونه مردن است
شب قدر از نظر ظاهر مثل هرشب دیگر تاریک وسیاه است.
اما از نظر ارزشهای زمانی با دیگر شبها بسیار متفاوت است،همین چند ساعت از تمام تاریخ قیمتش بیشتر است،چرا که در این شب به امر خدا روح و فرشتگان از همه سو در حال فرود آمدنند. قیمت بالای این شب بخاطر ایجاد ارزشی است که می آفریند.،تقدیر تازه ای که می آفریند،دگرگونی که در انسانها ایجاد می شود،انسانهای تازه ای که بوجود می آورد، اندیشه های زیبایی که خلق می کند، و نزدیکی بیشتر انسان با خالق و معبودش،شب نزول قرآن،شبی پر از برکات الهی و.....، و این همه زیبایی در این شب همانند انفجار نوری است که در دل شب تاریک همانند خورشید می درخشد و ارزش این شب را بالا برده است.
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود،باهیجان نزد او آمد و گفت:
سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده ام؟
سقراط پاسخ داد:لحظه ای صبرکن.قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تومی خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی."
مرد پرسید:سه پرسش؟
سقراط گفت:بله درست است.قبل از اینکه راجع به شاگردم بامن صحبت کنی،لحظه ای آنچه را که قصدگفتنش را داری امتحان کنیم.
اولین پرسش حقیقت است.کاملا مطمئنی که آنچه را که می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟
مرد جواب داد:"نه،فقط در موردش شنیده ام."سقراط گفت:"بسیار خوب،پس واقعانمیدانی که خبردرست است یا نادرست.
حالا بیا پرسش دوم را بگویم،"پرسش خوبی"آنچه را که در موردشاگردم می خواهی به من بگویی خبرخوبی است؟
مردپاسخ داد:نه،برعکس
سقراط ادامه داد:"پس می خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درموردآن مطمئن هم نیستی بگویی؟
مردکمی دستپاچه شد و شانه بالاانداخت.سقراط ادامه داد:
و اما پرسش سوم سودمندبودن است.آن چه را که میخواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟"مرد پاسخ داد:"نه
واقعا؟
سقراط نتیجه گیری کرد:
اگرمی خواهی به من چیزی رابگویی که نه حقیقت داردونه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رابه من میگویی؟
امام زمان (عج) در میان ما وجود دارد، حضور دارد، زندگی میکند و مراقب اعمال و رفتا ر ماست و هر کجا که رهبری ما اشتباهی کرد، به طریقی خویشتن را مینمایاند و خطای رهبر را جبران میکند.
شهید دکتر مصطفی چمران
باید متوجه باشیم وقتی نفس امّاره وسط آمد، ما از چه چیزی محروم میشویم؟ مثالی میزنیم إنشاءالله مطلب روشن بشود. شما یک وقت میخواهی بگویی: «خـدا»، چرا میخواهی بگویی «خدا»؟ چون تمام دلت، طالب خداست. میخواهی بگویی خدا و دل را در همین خداگفتن نگهداری و استفادهها ببری، میبینی حالی هم به لطف خدا به تو دست داد، اما یکمرتبه متوجه میشوید، نفس امّاره جلو آمد که بسیارخوب است، بگو خدا، تا بلکه فلان مشکلت هم حل شود، کار و کاسبی خوبی هم بهدست بیاوری. شما ملاحظه کردید چه چیزی وسط آمد؟ نفس امّاره و آن استفادة معنوی ما را از جهت اصلیاش خارج کرد. آخر من کار میخواهم برای اینکه شرایطی بهدست آید بگویم خدا، حالا که به حمدلله در شرایطی هستم که میگویم خدا، دیگر فکر کار و کاسبی این وسط چرا پیدا شد. یعنی با طرح موضوعی دیگر؛ ذوقِ حضور و ارتباط با حق را از ما میگیرد. اگر بفهمیم چگونه نفس امّاره منبعِ بزرگی از شعف و مهربانی و رحمت یعنی خدا را از ما میگیرد، آنوقت میفهمیم که باید چگونه مسألهاش را حل کنیم.
اگر فهمیدیم از طریق تبعیت از نفس امّاره از چه چیز بزرگی محروم میشویم، میفهمیم که با چهکسی باید جنگ کنیم و چرا باید جنگ کنیم؟ علاوه بر این میفهمیم در اثر این جنگ چیزی که بهدست میآوریم عبارت است از ذوق حضور و ارتباط داشتن با خودِ حضرت حق، که مقصد و مقصود همة اولیاست.
عرض ما این بود که نفس امّاره حتی وقتی که با خدایمان حرف میزنیم وسط میآید و همین ارتباطِ ما با خدا را به نفع خودش تمام میکند. ببینید در این حالت دیگر چیزی برای ما باقی میگذارد؟! یعنی وقتی مانع ارتباط انسان با خدای خود است و ارتباط انسان را با مقصد و معبودش قطع میکند، چگونه باید با آن برخورد کرد. حالا دوباره فکر کنید با بهمیان آوردن نفس امّاره، ما از چه چیز بزرگی محروم میمانیم؟ مگر اُنس با خدا، چیز کمی است که محرومیت از آن اُنس را بتوان تحمل کرد؟ مقصر هم خود ماییم که به نفس امّاره میدان دادیم و در مقابل خواستة آن مقاومت نکردیم.
از بیانات حضرت عبدالبهاء خطاب به انیس رودت
...همسایگان خود را موهبت کنید. در موقعی که مریض هستند دیدن نمایید و به هر نحوی که ممکن است به خدمتشان بپردازید و از روی صمیمیت به آنها نشان دهید که دوستشان دارید و از صمیم قلب مایل به خدمت گذاریشان می باشید ، فقرا را بخشش کرده و غذا برایشان بفرستید....
به جهانیان نشان دهید که گوهری در دل و روحی غیر از دیگران دارید....
و چون حال بدین منوال گردد دیگر تبلیغ را زحمتی نیست.فقط باید به طالبین بگوئید آن گوهر چیست.
و البته مظلوم نمایی
از مبلغین بهائی که به او لقب رئیس المبلغین داده شده و پس از 20 سال به دین اسلام گروید و از منتقدان بهائیّت شد. هر روز یک دسته از خزعبلات را در جامعه انتشار داده ، مردم متعصب ایران را به هیجان انداخته ، معدودی را در دام قتل و غارت افکنده و فوری این را غنیمت شمرده ، فریاد مظلومیت کشیده. عمومیت ایرانیان را به وحشی گری متهم می کنند.
احساسات شما بسیار با ارزش است سعی کنید آن را متوجه هر چیز بی ارزشی نکنید.
شمشیر دشمن رو به احساسات شماست.عقلتان را سپر آن کنید.
( وَ مَکَرُ وَ مَکَرَ اللهُ وَ اللهُ خَیرُالماکِرینَ ) و ( دشمنان ) مکر ورزیدند و خدا ( در پاسخشان )مکر در میان آورد و خداوند بهترین مکر انگیزان است. سوره ال عمران/54