در این نوشتار به بازخوانی فرمایشات و نظرات امام راحل و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران درباره آمریکا و رابطه ایران با آمریکا میپردازیم.
آنهایی که خواب امریکا را میبینند خدا بیدارشان کند.
و من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی ما را بیدار کند و افراد ملت ما را بیدار کند. آنهایی که در خواب هستند، آنهایی که باز هم خواب میبینند، آنهایی که خواب امریکا را میبینند خدا بیدارشان کند ...
شما میگویید که ما با یک کسی که خرد کرده است مسلمین را و به اسلام هیچ اعتقاد ندارد و هر روز زورش برسد اسلام را زیرپا میمالد و منهدم میکند، ما با او بنشینیم و دست دوستی بدهیم و بعد هم بگوییم که «سَلَّمَکُمُ اللّه»! این چه منطقی است؟ منطق اسلام این است؟! شما اسلام شناسها این را منطق اسلام میدانید؟! خداوند اصلاحتان کند ان شاءاللّه. من امیدوارم .
ای کشورهای بیطرف! شما را به شهادت میطلبیم که امریکا قصد نابودی ما را دارد
آری اسلام ایران غیر از اسلام آنان است که از مهرههای امریکا چون سادات و بگین پشتیبانی میکنند و در مقابل فرمان خدای متعال با دشمنان اسلام دست دوستی میدهند و برای تفرقه بین مسلمین، از هیچ افترا و کوششی دریغ نمیکنند ...
آمریکا که در هر فسادی دست دارد ـ و همزمان با هجوم همه جانب?اسرائیل جانی، به مسلمین در فلسطین و لبنان عزیز، و همزمان با طرح جنایتکاران? اسرائیل برای انتقال پایتخت خود به بیت المقدس، و گسترش جنایات و کشتار وحشیان? مسلمانان آواره از وطن خویش، و در وقتی که مسلمانان بیشتر از هر زمان احتیاج به وحدت کلمه دارند، سادات، این نوکر خیانتکار امریکا و دوست و برادر بگین و شاه مخلوع معدوم، و صدام، آن خادم سرسپرد? امریکا، دست به تفرقهافکنی مسلمانان زدهاند، از هیچ جنایتی در این راه که ارباب جنایتکارشان امر نموده است، فروگذار نمیکنند.
امریکا با حملههای پیاپی به ایران و فرستادن جاسوسان برای شکست دادن انقلاب اسلامی ما و توطئه با سادات برای ایجاد اختلاف و تبلیغات سوء و پخش اکاذیب و افترا به متصدیان حکومت اسلامی از طریق عراق، از آن قماش است. مسلمین باید به خیانت این سرسپردگان امریکا به اسلام و مسلمین توجه داشته باشند.
امریکا دشمن شمار? یک مردم محروم و مستضعف جهان است. امریکا برای سیطر? سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی خویش بر جهان زیر سلطه، از هیچ جنایتی خودداری نمینماید.
امریکا مردم مظلوم جهان را با تبلیغات وسیعش که به وسیل? صهیونیسم بینالملل سازماندهی میگردد، استثمار مینماید. امریکا با ایادی مرموز و خیانتکارش، چنان خون مردم بیپناه را میمکد که گویی در جهان هیچ کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند.
باید بدانند که ایران کشوری است که رسماً با امریکا میجنگد، و شهدای ما، این جوانان و دلاوران ارتش و سپاه از ایران و اسلام عزیز در مقابل امریکا دفاع میکنند.
پس ذکر این مسئله ضروری است که درگیریهای غرب کشور عزیز ما درگیریهایی است از جانب امریکا که گروههای از خدا بیخبر وابسته، هر روز ما را با آن مواجه کردهاند ، و این به محتوای انقلاب اسلامی ما مربوط میشود که بر پای? استقلال واقعی بنا گشته است.
چه اگر ما با امریکا و یا سایر ابرقدرتها و قدرتها کنار آمده بودیم، گرفتار این مصایب نبودیم؛ ولی مردم ما دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند تن به خواری و ذلت دهند و مرگ سرخ را به زندگی ننگین ترجیح میدهند.
ما برای کشته شدن حاضریم و با خدای خویش عهد نمودهایم که دنبالهرویِ امام خود سیدالشهدا باشیم. ای مسلمانانی که در کنار خان? خدا به دعا نشستهاید، به ایستادگان در مقابل امریکا و سایر ابرقدرتها دعا کنید و بدانید که ما با عراق جنگی نداریم و مردم عراق پشتیبان انقلاب اسلامی ما هستند، ما با امریکا در ستیزیم.
و امروز دست امریکا از آستین دولت عراق بیرون آمده است و به امید خدا این ستیز تا استقلال واقعی ادامه دارد که بارها گفتهام ما مرد جنگیم و تسلیم برای مسلمان معنا ندارد. ای کشورهای بیطرف! شما را به شهادت میطلبیم که امریکا قصد نابودی ما را دارد.
کمی به خود آیید و ما را در هدفمان کمک کنید. ما به شرق و غرب و به شوروی وامریکا پشت کردهایم تا خود، کشور خود را اداره کنیم. آیا حق است تا این چنین مورد هجوم شرق و غرب واقع شویم؟ با اوضاع فعلی جهان این یک استثنای تاریخی است که با مرگ و شهادت و شکست ما، مطمئناً هدف ما شکست نمیخورد.
ما در جنگ با امریکا و تفالههای امریکا هستیم/ امریکا برای شما هیچ فایدهای ندارد
نباید ما فراموش کنیم که در جنگ با امریکا هستیم. ما در جنگ با امریکا و تفالههای امریکا[هستیم]، این تفالههایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الآن هم هستند.
بی جهت نیست که در آن نطقهای با اجتماع زیاد روز عاشورا سوت میزنند و کف میزنند. امام مظلوم ما به شهادت رسیده، روز شهادت امام مظلوم ما، پای نطق و سخنرانی یک نفر آدمی که با آنها دوست است کف میزنند و سوت میکشند و امریکا را از یاد میبرند.
خط این بود که اصلاً امریکا منسی بشود. یک دسته شوروی را طرح میکردند تا امریکا منسی بشود، یک دسته «اللّه اکبر» را کنار میگذاشتند، سوت میزدند و کف میزدند آن هم روز عاشورا. خط این بود که این قضی? مرگ بر امریکا منسی بشود.
حالا هم من به این آقایانی که اهل سدادند، اهل صلاحند، منتها اعوجاج فکری دارند،[میگویم که]امریکا برای شما هیچ فایدهای ندارد، دیگر گذشت آنوقت. امروز آنی که برای شما برای دینتان برای دنیاتان فایده دارند این ملتاند، این ملت پابرهنه است.
آن ملت سرمایهدار هم به درد شما نمیخوردند، آنها همه برای خودشان میکشند، شماها را میخواهند آلت دست قرار بدهند.
درِ همه ممالک هم به روی ما بسته بشود، درِ رحمت خدا به روی ما باز است
ما از نظامی امریکا و از حصر اقتصادیاش هیچ باکی نداریم. و گمان نکنید که موفق بشود آن به اینکه یک دخالت نظامی بکند. و اجازه بدهد ملت امریکا و مجلس امریکا به اینکه دخالت نظامی بکند. برای اینکه میداند ملت امریکا که دخالت نظامی به ضرر ملت امریکاست و به ضرر دولت امریکا است. و از حصر اقتصادی هم ابداً خوفی نداشته باشید. برای اینکه ملتهای دیگر و دولتهای دیگر تابع امریکا نیستند.
درِ دنیا به روی ما بسته نخواهد شد. ما خدا را داریم. درِ دنیا به روی ما بسته بشود، در رحمت خدا به روی ما باز است. ما برای خدا میخواهیم اقدام کنیم. ما قیام کردیم برای خدای تبارک و تعالی. ما دیدیم که ظلم در این مملکت هست. ما دیدیم که چپاولگری در این مملکت هست. ما دیدیم که مستکبران، مستضعفان را دارند از بین میبرند. قیام کردیم. ما برای خدا قیام کردیم.
درِ همه ممالک هم به روی ما بسته بشود، درِ رحمت خدا به روی ما باز است. و ما اتکال به رحمت خدا و اتکال به قدرت خدا میکنیم. و شما قدرتمند باشید و به پیش بروید.
منبع اصلی: خبرگزاری دانشجو
دو سه روزی هست که از کربلا برگشتم واقعا لذت بردم ، بخصوص کاروانی که باهاشون بودم کاروان فرمانده هان بسیج ادارات بود و من هم لینک اونا شدم و رفتم چرا که همسرم هم جزء اونا بود و خلاصه اینکه در کاروان چند جای خالی پیدا شده بود لذا بعضی از بسیجی ها میتونستند که یک نفر همراه داشته باشند لذا من هم این طوری همراه اونا شدم ، بگذریم ، فکر کنم رفتن به عتبات براهمه خوب باشه اصلا یه جورایی آدم فرمت میشه و یا بهتر بگم ویرایش میشه برای ادامه زندگی، زیارت آقا امام رضا هم همین طوریه واقعا کیف کردم یا بهتر بگم حظ کردم ان شا الله قسمت وروزی همه بشه.
دوستی نقل میکرد که مهندس...همیشه مرا تشویق می کرد که باید یک کار دولتی بگیری تا به اصطلاح معروف « آب باریکه » یی همواره بیاید، و در کنار آن به فعالیتهای دیگر بپردازی و دلیلش گذشته از تجارب فراوان این بود که می گفت در ایران سخن منسوب به جعفر برمکی ، هنوزهم درست است که « قلیلُ دائمُ خَیرُ من کثیر منقَطع » یعنی اندک پایدار از بسیار ناپایدار بهتر است. و من آن زمان این عقیده را نمی پذیرفتم و می گفتم « دیر نشده است،هرگاه بخواهم کار دولتی بگیرم می توانم » ولی او می گفت « نه ، این کار همیشه ممکن نیست» وانگهی به تعبیر غزالی « اسپی را که در چهل سالگی رسم علوفه نهند برای میدان قیامت خوب باشد!» همینطور معتقد بودکه در ایران،شخص باید روابط خوبی با بزرگان و دست اندر کاران داشته باشد، زیرا این کشور،« کشور روابط است نه ضوابط» و در این مرز و بوم « یک عنایت قاضی از هزار گواه بهتر است » و مگسی را که بزرگان پرواز بدهند شاهین می شود و چنین کسی که مورد عنایت است « حسن یوسف ، دم عیسی ید بیضا دارد ، و آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.»
بسم الله الرحمن الرحیم
امیرالمومنین امام علی علیه السلام در بخشی از خطبه مشهور به شقشقیه چنین فرمودند: پس از قتل عثمان، انبوه مردم رنجدیده به یک باره چون یال کفتار از هر سوی به خانه ام ریختند، آنچنان که نزدیک بود حسن و حسین علیهم السلام لگدمال گردند و ردایم دریده گشت.
آنان به فشردگی گوسپندان گرگ زده، گرداگردم را گرفتند و زمام امور خود را به سویم افکندند و سرانجام خلافت را بر من تحمیل کردند.
امّا وقتی به امر حکومت قیام کردم گروهی بیعت خود را شکستند، و دیگر گروه از حوزه دین رخ بر تافتند، و دسته دیگر ناجوانمردانه ستم روا داشتند، گویی سخن خدای را نشنیدند آنجا که فرماید: «سرای جاوید ویژه آنانی است که فکر برتری جویی و فساد در زمین را در سر نپرورند، که سرانجام نیکو مخصوص پرواپیشگان است».
آری، به خدا سوگند، پیام الهی را شنیدند و دریافتند، ولی زیبایی دنیا در چشمشان جلوه کرد و دلشان را بربود...
متن حدیث:
فَمَا رَاعَنِی إِلَّا وَ النَّاسُ الى کَعُرْفِ الضَّبُعِ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عطافى مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ فسق آخَرُونَ کَأَنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا...
اوائل بهار بود . به اتفاق دو سه نفر دیگر ماموریتی داشتیم ، در کنار نهر آبی که چندین درخت کهنسال در آنجا بود چادر زده بودیم لک لک ها داشتند از مسافرت دور و دراز زمستانی خود برمی گشتند.در تکاپوی ساختن لانه بودند. هر کدام با دقت سعی می کرد بهترین مکان را برای آشیانه خود انتخاب کند. لک لک ها دو به دو در آمدو رفت بودند و عقب جای مناسبی جهت ساختن آشیانه می گشتند.بالاخره بعد از چند روز دیدم که یک جفت از آنها در خت کهنسال کنار نهر را انتخاب کرده و مشغول جمع آوری خاروخاشاک شده و با سرعت زایدالوصفی آشیانه خود را ساختند.و اغلب روزها در جلو چشم ما مشغول معاشقه و رازو نیاز بودند.سرگرمی خوبی برای فراهم شده بود!از صفا و صمیمیت و محبت و تعاون آنها درس می آموختیم و لذت می بردیم.و چون از همدمی و معشقه هم خسته می گشتند به پرواز در می آمدند به پرواز در می آمدند و در کنار نهر آب و برکه های اطراف جهت به دست آوردن طعمه به جستجو می پرداختند و شکم خود را سیر می کردند.این وضع ادامه داشت . تا لک لک ماده شروع به تخم گذاری کرد و آقا لک لک مانند جان شیرین از او پرستاری می کرد! به خصوص وقتی که لک لک ماده روی تخمها می خوابید آقا لک لک برای سیر کردن شکم جفت خود به پرواز در می آمد و بعد از ساعتی در حالی که قورباغه و یا مار و ماهی و یا طعام دیگری در منقار داشت مراجعت می کرد و جفت خود را بهره می رسانید و او را تیمار می کرد و در اطراف لانه پرواز نموده و با صداهای عجیب و غریب او را سرگرم و خوشحال می کرد.از بد حادثه روزی که لک لک نر بنا به عادت همیشگی رو به جهتی پرواز نمود از سمت دیگر لک لک پیداشد و یکسره در آشیانه ای که لک لک ماده روی تخمها به عدت همیشگی نشسته بود فرود آمد! لک لک ماده با مشاهده لک لک اجنبی به فغان آمد و داد و بیداد راه انداخت و یکی دو بار او را با منقار و شدت هرچه تمامتر از خود راند و از لانه بیرون نمود . ولی لک لک مهاجم و رزل و پست دست بردار نبود ! گوئی هرزگی و وقاحت را از آدمیان دیوسیرت و جوانان بیخبر این دور و زمانه آموخته بود! از رو نمی رفت و همه اش در فکر این بود که به آرزوی پست خود برسد و به هر نوعی و حیله دست زد و به تجاوز خود ادامه داد تا به کام خود برسد ! هر چه بر تهاجم لک لک ماده و داد وبیداد او افزوده میشد حرص و ولع نفسانی لک لک متجاوز تیزتر می شد! و بیشتر بر جسارت و بیشرمیش افزوده میشد! آنقدر زبان چرب و نرمش را به کار برد و قربان صدقه لک لک ماده شد و خود را پست نمود تا موفق شد! رفتار و کردار این لک لک متجاوز و دزد نوامیس بقدری شباهت به اشخاص هرزه و ولگرد و از خدا بیخبر و بی مغز انسانی داشت که آدم مات و مبهوت میشد! مگر نه اینکه بعضی انسان نماها و بی دینان که دائما در فکر تجاوز و تعدی به حریم دیگران و اغفال زنان عفیفه هستند، و هر چند به آنها فحش و نا سزا گویند اصلا اهمیت نداده و با کمال وقاحت و بی آبروئی و با زبان چرب و نرم و چاپلوسی افراد ضعیف را اغفال می کنند و امر را به آنها مشتبه و دختران و زنانی که ایمان و عقل و شعور و تعلیم و تربیت درستی ندارند را از راه بدر می کنند و کام دلی می گیرند و سپس آنها را رها کرده و فرد فاسدی را تحویل اجتماع می دهند! و چه خانواده هائی که بر اثر اعمال شیطانی آنها از هم متلاشی نشد!و چه خونهائی که ریخته نشده! تف بر این شیطانهای آدم نما!
این لک لک نانجیب هم دست کمی از آنها نداشت . زیرا آنقدر لک لک ماده را اغوا کرد تا بالاخره موفق شد با او به معشقه بپردازد. لک لک نر نیز مانند همیشه در پی کار و تامین زندگی بود و غذای لک لک ماده را که رو تخم ها خوابیده بود فراهم می کرد.اما کمی هم شک کرده بود مثل اینکه فهمیده بود در غیاب او اوضاع و احوال غیر عادی در حریمش می گذرد . یه روز هنوز چند دقیقه ای از پروازش نگذشته بود که مانند اجل معلق به لانه خود برگشت و تا چشمش به یک لک لک نر غریبه در لانه اش و کنار لک لک ماده خود دید چنان نعره ای زد و صدائی از خود در آورد و از آن بالا شیرجه وار همانند بمبی به روی لک لک غریبه انداخت که نزدیک بود آشیانه فروریزد . و چنان رعبی در دل ما کا در حال تماشا بودیم انداخت که بر خود لرزیدیم! لک لک ماده از ترس و رسوائی که ببار آورده بود شرمنده و حیران و مات مبهوت در کنج آشیانه خزیده و تماشگر جنگ و جدال دو لک لک نر بود. دولک لک نر با حالی سبعانه به جان هم افتاده بودند. یکی سعی داشت تا جان خود را نجات دهد و دیگری می جنگید تا سزای تجاوز به ناموس و عرض و شرف و لانه و کاشانه خود را به کف دست خائن و متجاوز بگذارد! پر واضح است که کدام یک با حرارت و شدت بیشتری می جنگید ! آنقدر جدال ادامه پیدا کرد تا یک وقت دیدیم که جسد لک لک متجاوز از آن بالا به سوی زمین سرازیر شد ودر پای درخت افتاد. لک لک مدافع ناموس بر روی آن فرود آمد و قدر آن را اینور و آنور کرد و چون مطمئن شد که به سزای خیره سری و اعمال ننگین خود شده آن را به حال خود گذاشت و به کنار نهر آمد و بعد از نوشیدن قدری آب بدون این که اعتنائی به لانه و جفت خود که بشدت میلرزید کند به پرواز درآمد و رفت! فکر کردیم که قهر کرده . به پای درخت رفتیم لک لک متجاوز را مرده و تکه پاره یافتیم و آنقدر زخمهای کاری با منقار و چنگال به آن زده شده بود که تقریبا جای سالم در بدن نداشت! و لک لک ماده خائن وحشت زده روی تخمها بود و به اطراف و بالا و پائین نگاه می کرد مثل اینکه انتظار وقوع ناگواری بود.ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که یک مرتبه دیدیم آسمان از لک لک های خشمگین با صدا های گوش خراش پر شده است.و در جلوی آنها لک لک صاحب آشیانه در پرواز بود.و چون به حوالی آشیانه رسیدند حلقه وار آن را محاصره کردند و چند تایی هم در اطراف نعش لک لک مرده کنار درخت فرود آمدند و بعد از معاینه جسد برخاستند. فریاد آنها گوش فلک را کر می کرد . با هیجان و بی تابی همگی اطراف آشیانه گشتند و هر لحظه بر عصبانیت آنها افزوده میشد تا اینکه از میان آنها چهار عدد لک لک شیرجه وار بر سر لک لک ماده که دیگر رمقی نداشت و بر روی تخمها نشسته بود فرود آمدند و در کمتر از یک دقیقه جسد بیجان و تکه تکه شده آن را از آشیانه بر روی جسد لک لک نر متجاوز انداختند! سپس لک لک نر با حالت سبعانه داخل آشیانه شد و یک یک تخمها را از بالا به زیر انداخت و همه را شکست و نابود کرد!؟ لک لک ها دیگر همچنان در آنجا به جولان و پرواز مشغول بودند . لک لک نر بعد از شکستن تخمها با شتاب و عصبانیت شروع به متلاشی کردن آشیانه کرد و چون از این کار هم فارغ شد به پائین درخت فرود آمد و اطراف آشیانه خراب شده خود و جسد بیجان جفتش و تخمهای متلاشی شده با حال زار و غضبناک قدم می زد و چرخ می خورد و آنقدر قدم زد و پائین و بالا کرد تا خسته شد لذا به کنار نهر رفت قدری آب نوشید و مکثی کرد و خیره به ما نگاه کرد مثل اینکه داشت با زبان بی زبانی به ما می گفت ای آدمیان غیرت و دفاع از ناموس چگونه است و بعد به پرواز در آمد و به جمع لک لک های دیگر پیوست و دسته جمعی از آنجا دور شدند و دیگر پیدایشان نشد. و سالهای بعد هم دیده نشد که لک لکی در روی آن درخت کهنسال آشیانه بسازد!
نفس در سینه ما حبس شده بود! پایمان به زمین چسبیده بود ! دهانمان خشک و قلبمان به شدت می زد! آری طبیعت چه زیبائیها و زشتیهائی دارد؟
فاعتبروا یا اولی الابصار ( پس عبرت گیرید ای دارندگان چشم « بینایان»)
متن زیر یادداشت توقیف شده وحید جلیلی در ماهنام? سوره(دور? چهارم) می باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
از کمترین چیزهایی که در مورد فرهنگ انقلاب اسلامی می توان ادعا کرد این است که یک "فرهنگ انقلابی" است.
شاخص های فرهنگ انقلابی چیست؟ و مدیریت بخشهای مختلف فرهنگی کشور چقدر تجلیگاه این شاخص ها هستند؟ و اگر نیستند، چرا و چگونه مدیریت فرهنگ انقلاب را به دست گرفته اند؟
آیا اراده و منافع عناصر یا جریان هایی اقتضا می کند که «فرهنگ انقلاب» از «فرهنگ انقلابی» فاصله بگیرد و این ترکیبِ وصفی به یک ترکیب "اضافی"! تبدیل شود؟
همه ی دوستانی که در یکی دو دهه ی گذشته از توفیق اجباری هم صحبتی با مدیران یقه سفید عرصه ی فرهنگ در جمهوری اسلامی برخوردار بوده اند با کلماتی نظیر کار علمی، کار کارشناسی، برنامه ریزی استراتژیک، چشم انداز، پرهیز از شعارزدگی و ... آشنایند و البته نتایج درخشان این ادبیات و گفتمان رایج در بسیاری مدیریت های ریز و درشت فرهنگی را نیز بالعیان به نظاره نشسته اند.
روزی در محضر یکی از همین مدیران معظم که فصل مشبعی در لزوم طرد افراطی ها، کار کارشناسی و علمی و ترویج مباحث تئوریک داد سخن داده بود، عرضه داشتم برای آن که بدانید ما نیز اهل تأملات دقیق فلسفی و نازک اندیشی های ظریف نظری هستیم پرسشی پیش می نهم تا به عنوان یک چالش تئوریک بنیانی مورد توجه قرار گیرد:
"آیا مدیران پرشیاسوارِ جردن نشین مایل یا قادر به تحقق اهداف انقلاب مستضعفان و آرمان های اسلام پابرهنگان هستند؟"
آیا چنین پرسشی یک شعار افراطی است یا یک سؤال تئوریک؟
تناقض در اینجاست که این دوستان باهمین شعارهای افراطی و غیرعلمی و غیرکارشناسی و صدها هزار خونی که به پایش ریخته شده است روی کار آمده و مناصب خدمت را به چنگ و دندان گرفته اند و حالا یادشان افتاده که چقدر عباراتی مثل "اسلام پابرهنگان" و "گرسنگان مغضوب قدرت و پول" افراطی، شعاری، غیرعلمی، غیرکارشناسی، سطحی و ... است.
این مدیران سوار بر اتومبیل های آخرین مدل در خیابان های جمهوری اسلامی و در حالی که گرسنگان پاپتی انگشت به دهان، برهنگی شان را از بدیهی ترین ارزش های مدیریتی انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی نظاره می کنند از این جلسه به آن جلسه می روند و از لزوم کار عمقی، مقابله با افراطی گری، برنامه ریزی استراتژیک و ... داد سخن می دهند.
باید سال ها و سال ها با این جماعت دمخور بوده باشید تا پس ازبارها و بارها دورخوردن، شگردهایشان را در مهار فرهنگ انقلابی انقلاب اسلامی و تبدیل انرژی متراکم در پیام آرمانی انقلاب به سوخت اسب های بی بخار عالم سیاست و قدرت دریابید.
وقتی که پای صحبت این حضرات می نشینی با آن چنان ظرافت زمختی محتوای انقلاب را از پوستش جدا می کنند و آن چنان تفسیر روزآمد، مدرن، خوش قیافه و دلچسبی از انقلابی بودن ارائه می کنند که دست آخر انقلابی بودن بر هر چیزی دلالت می کند، جز انقلابی بودن!
از نگاه اینان نه جنگ فقر و غنایی وجود دارد نه امام خمینی منادی اسلام پابرهنگان است، نه انقلاب اسلامی حاصلِ فداکاری مستضعفان و نه نظام جمهوری اسلامی عهده دار رفع اختلاف طبقاتی و مبارزه با سرمایه داری و تکاثر.
و تا دلتان بخواهد برای آن که ادبیات «خشن»، «غیرعلمی»، «شعاری» و «افراطی» امام خمینی که به بهترین وجه در پیام ایشان به هنرمندان(31/6/67) جلوه کرده است تلطیف و تعدیل شود "کلمه ها و ترکیب های" تازه ابداع کرده اند:
انقلاب اسلامی پاسخی است به مدرنیته و جمهوری اسلامی، نظامی است برآمده از آزادی خواهی یا معنویت جویی و امام خمینی(ره) یکی از نخبگان و فرهیختگان تفکرشیعی است که مهم ترین شاخصه اش مبارزه با استبداد یا غرب زدگی بوده است. او هم کسی است در ردیف بزرگوارانی همچون مرحوم علامه طباطبایی یا میرزای نائینی یا نراقی یا ... .
در نگاه اینان حرف های پنجاه و هفتی نشانه ی ارتجاع، کهنگی، به روز نبودن، شعارزدگی، افراطی گری، بی تجربگی و ... است و در همان حال حرف های پنجاه و ششی نشانه ی پختگی، اعتدال، معقولیت، کارشناسی و ... .
مهمترین خاطره ای که از انقلاب اسلامی دارند جابه جایی قدرت است و سوار شدن بر اسب مراد.از کمترین چیزهایی که در مورد فرهنگ انقلاب اسلامی می توان گفت این است که یک فرهنگ انقلابی است. شاخص های فرهنگ انقلابی چیست؟ و مدیریت های بخش های مختلف فرهنگی کشور چقدر تجلیگاه این شاخص ها هستند؟
در نگاه اینان، انقلاب را باید با قیافه ی حق به جانب و با انواع شگردهای مدیریتی و فلسفی و ... طوری تفسیر کرد که کوچک ترین روزن های برای تفسیر انقلابی انقلاب و اسلام باقی نماند. در نگاه بسیاری این حضرات، مدیریت فرهنگی یعنی "پهلبد به اضافه ی ته ریش".
استراتژی دقیق این مدیران در مواجهه با نیروهای فرهنگی انقلاب(که همان نیروهای انقلابی فرهنگ هستند) استراتژی خوف و رجا یا کج دار و مریز است.
برطبق این راهبرد، نیروهای انقلاب را باید بین شب و روز نگاه داشت. نه آن قدر قدرت بیابند و امیدوار شوند که بتوانند مستقلاً و بدون اتکا یا اجازه از باندهای سیاسی و اصحاب قدرت، تاثیری معتنابه بر توده ها بگذارند و نه آن قدر ناامید و خسته شوند که افسار پاره کنند و بر زمره ی زور و تزویر بشورند.
قیف مدیریت فرهنگی در جمهوری اسلامی که گردان ها را به گروهان و گروهان ها را به دسته و دسته ها را به نفر تبدیل می کند(دیالوگ دردمندانه ی حاج کاظم را [در آژانس شیشه ای] یادتان هست؟) در طی سالیان به فرمول های پیچیده و گاه ساده ای دست یافته است که با آن آهن را هم خرد می کند؛ همان آهنی که "فیه بأس شدید و منافع للناس" است و ادامه ی "لیقوم الناس بالقسط" .
این مدیریت در جست و جوی نوعی انقلاب فرهنگی منهای فرهنگ انقلابی است و این تناقضی است که بسیاری از دستگاه های فرهنگی جمهوری اسلامی را به خود دچار کرده و هر روز فرصت ها و منابع بیشتری را ضایع می کند.
فرهنگ انقلابی هم هدف و هم مسیر انقلاب فرهنگی است و با انکار و طرد و لعن آن به زبان های مختلف اتفاقی بیش از آنچه تاکنون روی داده رخ نخواهد نمود.
فرهنگ انقلابی برخلاف تصویرهای دروغین و تفسیرهای سترون گری که از آن ارائه می شود تا منافع اهالی قدرت را تضمین و تأمین کند بسیار لطیف تر، مهربانانه تر، معقول تر، معتدل تر، معنوی تر، آسمانی تر و زمینی تر از همه ورژن های فرهنگ قلابی ماهیگیرانی است که بر ساحل سیاست، خزف قدرت صید می کنند.
فرهنگ انقلابی با تبسم و لبخند و آرامش نه تنها به نظاره ی فقر و فساد و تبعیض نمی نشیند؛ بلکه پرده از چهره ی کریه و خشن و جنایت بار چنین لبخندهایی کنار می زند.
فرهنگ انقلابی، آرامش در حضور ظلم و قرار دربرابر "کظه ی ظالم و سغب مظلوم" را نه نشانه ی فرهیختگی و اعتدال و عقل و علم و کارشناسی و ... که قرینه ای بر فساد و فسق می داند چرا که در قاموس فرهنگ انقلابی "اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا" و آگاهان و فرهیختگان بیقرارانند و هر چه فرهیخته تر بیقرارتر.]
در کدامیک از دستگاه های فکری و فرهنگی کشور، استراتژی "بیقراری در برابر کظه ی ظالم و سغب مظلوم" در دستور کار است؟
می گویند فرهنگ انقلابی فرهنگ سفارشی است و از سفارش و دستور و بخشنامه، فرهنگ در نمی آید و نگاه ابزاری به فرهنگ جواب نمی دهد.
آیا پمپاژ محصولات هالیوود و بالیوود و کن و سولقان و ... به جامعه ی ایرانی نیز از همین نگاه و رویکرد سرچشمه گرفته است؟
چگونه است که فرهنگ به هر ایدئولوژی و مرام و مدیر و مالک و باند و شرکت و گروه و غیره ای می تواند، سرویس بدهد و چون نوبت به مبنای انقلاب و نظام اسلامی یعنی اسلام انقلابی می رسد آسمان می تپد و ده ها نظریه ی دقیق آکادمیک در نقد فرهنگ سفارشی به میدان می آید؟
از سامسونگ و الجی تا کمیته ی امداد، تا کاخ سفید، تا وزارت نیرو، تا سازمان صنایع دستی، تا فمینیستها، تا انجمن حجتیه، تا لیبرالها، تا روابط عمومی مرکز فرش ایران، تا ستادمبارزه با مواد مخدر، تا نیروی انتظامی، تا یونیسف و فائو، تا ستاد اقامه ی نماز و .... همه و همه میتوانند از کارگردان های درجه ی یک سینما، تا داستان نویس های تازه کار شهرستانی، تا محققان و پژوهشگران مبرز حوزه و دانشگاه، تا گرافیست های آتلیه های پایتخت، تا خانم جلسه ای های همایش های زنانه، تا روزنامه نگارهای مدرن و سنتی و غیره و غیره را به خدمت بگیرند و سفارش بدهند و حاصل کار هم به قول خودشان، آثار ماندگار، درخشان، تحسین برانگیز، مؤثر، فرهنگساز و ... از کار دربیاید، اما سخن از پیام امام(ره) به هنرمندان که به میان می آید چهره ها درهم می رود و ابروها به منتهاالیه پیشانی نزدیک می شود و درددل های مدیریت فرهنگی آغاز می شود که "ای آقا! نیستید ببینید ما از دست یک مشت آدم سطحی نگر ِ ظاهربین با این نگاه های ابزاری شان به فرهنگ و هنر و ... چه می کشیم. نمیشناسند آقا! نمی دانند! فکر می کنند کار فرهنگی به همین آسانی است. پیچیدگی های مقوله ی فرهنگ را درک نمی کنند. لوازمش را نمی دانند. حالا حضرت امام یک چیزی فرموده اند، باید دید مقدمه اش چیست، مؤخره اش چیست، اصلاً مگر آرمان های امام در همه ی حوزه ها محقق شده که شما انتظار دارید توی این حوزه هم شده باشد؟ البته قبول دارم، باید کار کرد، کار جدی، قوی، وسیع، درمورد همین پیام امام ده تا سمینار هم گذاشته بشود کم است. این قدر این پیام جای کار دارد! باید تعاریف دربیاید، معانی مشخص بشود، بهروز بشود، نظرات مختلف مطرح بشود، جمع بندی بشود، در کمیسیون های تخصصی راهبردی بشود، کاربردی بشود.
آقا مقوله ی فرهنگ، پیچیده است، ظریف است، لطیف است؛ ببخشید یک لحظه، خانم منشی! شماره ی سامسونگ را بگیرید ببینید چک سوم را کی می دهند؟ فیلمشان نمی رسد ها! بله عرض می کردم. مقوله ی فرهنگ پیچیده است، ظریف است، نباید مثل کمونیست ها دنبال یک فرهنگ سفارشی مصنوعی ابزاری باشیم."
از کمترین چیزهایی که در مورد فرهنگ انقلاب اسلامی می توان گفت این است که یک فرهنگ انقلابی است. شاخص های فرهنگ انقلابی چیست؟
و مدیریت های بخش های مختلف فرهنگی کشور چقدر تجلی گاه این شاخص ها هستند؟ و اگر نیستند چرا و چگونه مدیریت فرهنگ انقلاب را به دست گرفته اند؟
.....میخواهید باور کنید میخواهید باور نکنید ، فتنه در درون دانشگاهها،ادارات،سازمانها و به طور کلی در کلیه نهادهای دولتی در حال بازسازی است. چرا که با وارد شدن مدیران جدید ناخوداگاه نیروهای ارزشی و بسیجی به شکل نامحسوسی در حال کنار گذاشتن هستند و معلوم نیست که چه کینه ای دردل دارند که چنین چنگ و دندان نشان می دهند.
به نظرم که آقای رئیس جمهور روحانی نسبت به رئیس قبل هم باهوش تر است و هم زیرک تر چرا که خودش از نوعی دگر صحبت میکند اما مدیران و مسئولینی که بر سرکار می آیند از نوعی دگر اندیشیده و عمل میکنند.
خلاصه این روزها داس در دستها بیشتر از کلید در دستها دیده می شوند و احساس میشود که نظام ارزشی از درون توسط فتنه گرانی که مدتی خاموش بودند و حالا احساس میکنند که نیمه جانی گرفتند در حال متلاشی شدن است و جز این اندیشیدن ساده انگاری است چرا که این موضوع در روابط ارباب رجوع در ادارات و روابط پرسنل آن و نوع کار کرد آنان و روابط دختران و پسران در بعضی دانشگاه ها به خوبی مشاهده میشود.
رَبَنا اَفرغ عَلَینا صَبرا
فتنه های سیاسی در دوران گذشته ، با برنامه ریزی های پیچیده و تو در تو همراه نبوده است ؛ اما امروزه برای ایجاد فتنه در یک جامعه ، سال ها برنامه ریزی می شود. تحقیقات مختلف جامعه شناختی ، مردم شناختی و روان شناختی گسترده ای در باره جامعه هدف صورت می گیرد. مهره های اصلی فتنه از قبل شناسایی می شوند و آموزش های لازم علمی و روان شناسی را می بینند و آرام آرام در جای خود چیده می شوند . از طریق مطبوعات ، رسانه ها ، رمان ها ، کتاب های درسی و غیر درسی و فعالیت های تفریحی و گردشگری ، ترویج مدها و مدل های جدید ، ترویج روحیه مصرف گرایی و مهم تر از همه ، از راه ایجاد شبهه در باورها و ارزش های مورد قبول جامعه هدف ، و به طور کلی از همه راه های ممکن می کوشند تا آرام آرام حساسیت های دینی و ارزشی مردم را تضعیف کنند و بدین ترتیب بسترهای لازم برای براندازی نظام حاکم را فراهم سازند تا با کمترین هزینه بتوانند به هدف خود دست یابند . به همین دلیل مبارزه با فتنه در دوران حاضر نیز کار ساده و سهلی نیست ؛ بلکه نیازمند برنامه ریزی های دقیق و فعالیت های شبانه روزی است .
جلوه های فساد اداری
یکی از مهم ترین عواملی که نظام اداری را تهدید می کند ، فساد اداری است. از فساد اداری تعاریف مختلفی به عمل آمده است و هر یک به نوبه ی خود ، در معرّفی این پدیده ی شوم ، مؤثر هستند. امّا آن چه افراد معمولی صرف نظر از بحث ها ی کارشناسی از فساد اداری می فهمند ، چیست؟
هنگامی که وجود فساد اداری را در اداره یا سازمانی تأیید می کنیم ، معمولاً به این معناست که قانون به خوبی ، اجرا نمی شود و یا به صورت گزینشی اجرا می شود. به عبارتی ، اجرای قانون مورد سوء استفاده واقع می شود ، تا افراد ، به اهداف سوء خودشان برسند. این اهداف می تواند مادی و مالی باشد و می تواند شامل راضی کردن غیر معقولانه ی دیگران باشد.در فرهنگ فساد اداری ، به افراد به عنوان یک مهره و ابزار نگاه می شود و مناسبات انسانی بسیار ضعیف است. معمولاً آن چه به نام مناسبات انسانی در این موارد دیده می شود ، بسیار متظاهرانه و ریاکارانه است و اگر به مسائل ، دقیق نگاه شود ، در می یابیم که این مناسبات نه تنها انسانی نیست ، بلکه بر اساس راز بقا بنا شده است. یعنی قوی برای ماندن ، باید ضعیف را طبق قانون جنگل بکشد. اگر می بینید که افراد در یک مجموعه با چنین ویژگی هایی ، متحد هستند این اتحاد همان اتحاد مذموم و ناپسند است. آن ها برای بقای خودشان با هم متحد می شوند و مانند برخی از سارقان هنگام تقسیم اموال ، قصد کنار زدن رقیب را دارند. قرآن کریم می فرماید: ?وَ تَعاوَنوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ لا تَعاوَنوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ? « در کار نیک و تقوا به یکدیگر کمک کنید و در گناه و ستم یکدیگر را یاری نکنید و از خدا بترسید که خداوند بسیار سخت مجازات می کند.»
چاپلوسی و پاچه خواری از اصول اولیه ی راز بقا است. این حرکت از رسوم کار است. راز پیشرفت و پریدن به سکوهای بالاتر در این است که در جذب قلب رئیس ، کوشا باشند.
انتخاب رؤسا و معاونان و کارشناسان غالباً بر اساس لیاقت و شایستگی افراد نیست و به جا ی این که مهارت ها و توانایی های فرد ، ملاک انتخاب باشد ، انگیزه های حزبی ، قومی و نژادی عامل اصلی انتخاب کارشناسان است. فرد پیشنهاد دهنده ی پست ، غالباً برای بقای خودش ، افرادی را بر می گزیند که با او هماهنگ باشند. یعنی مهم این است که با شخص وی هماهنگ باشند و هماهنگی با قوانین و مقررات نه تنها مهم نیست ، بلکه یک مانع بزرگ به شمار می آید. پس کسی که صد در صد تابع قانون باشد ، در چنین سیستم هایی ، جایگاهی ندارد.
کارشناسان و مسؤولان زیردست ، هنگام دیدن موارد نامطلوب غالباً در بیان نظرات خود دچار خود سانسوری می شوند و از بیان اعتقادات و افکارشان بیم دارند. آنان می ترسند با بیان افکارشان ، موقعیت خودشان را از دست بدهند. آنان به دنبال ترقی هستند و نمی خواهند از نردبان ترقی سقوط کنند. اگر خلافی ببینند ، صدایشان درنمی آید و برای خودشان مشکل درست نمی کنند! آن ها فقط مال خودشان نیستند ، آن ها مال زن و بچه شان هستند. آن ها می دانند که امام حسین (ع) برای امر به معروف و نهی از منکر ، زن و بچه ی خود را به وسط میدان جنگ آورد و خودش و یارانش به شهادت رسیدند. هزار و چهارصد سال است که این درس ها را برایشان تکرار می کنند ، اما دیگر از آن ها گذشته است. چنین افرادی، استعداد یادگیری این درس ها را ندارند. پول و مقام ، آن چنان بر وجود شان پنجه افکنده است که زیر پنجه های آنان متلاشی شده اند و جز لاشه ای متعفن و بدبو چیزی از آن ها باقی نمانده است. چنین کارمندانی ، خدا را بنده نیستند ، بلکه رئیس را بَرده اند. در مدیریّت اسلامی اطاعت کورکورانه مطلوب نیست. امیر مؤمنان علی (ع) به مالک اشتر در این زمینه می فرمایند:
هر آن امری که از مافوق می شنوی با امر خدا بسنج! چنان چه خداوند ترا از آن عمل نهی می کند ، زنهار فرمان خالق را در راه هوس مخلوق قربان مکن!
هرگز نگو که من مأمورم و معذور! هرگز مگو که به من دستور داده اند و باید کورکورانه اطاعت کنم! هرگز طمع مدار که ترا کورکورانه اطاعت کنند! هرگز به پشتیبانی مقام ، سروری خود را بر دیگران تحمیل مکن! اگر چنین گویی و چنان کنی ، آینه ی قلبت زنگ آلود و تاریک می شود و روح دین داری و تقوای تو پست می گردد ؛ از خدای به دور می افتی ، هر چند با بنده نزدیک باشی. حق محوری جایگاهی در یک سیستم اداری فاسد ندارد. درست و حق همان است که رئیس می گوید.اینجا آخر خط است ، هر کس خواست ، قبول می کند و هر کس دوست نداشت ، قبول نمی کند. تظاهر به جانبداری از حق ، گفتن سخنانی مبنی بر حق مداری ، ابزاری مفید برای فریب دیگران است.
قدرت افراد به شخصیت آنان و دانش و مهارت و توانایی ها و مدیریت آن ها بستگی ندارد. قدرت افراد به حامیان آنان بستگی دارد ، هر چند که حمایت شوندگان ، افرادی بی کفایت و ضعیف باشند.حق پوشی از خصلت های همیشگی این سیستم ها است. به هر وسیله ای که می شود ، باید بر حقیقت سرپوش گذاشته شود ، دروغ پردازی شود و راست و دروغ با هم آمیخته شود. یکی از شگردهای موفق خلافکاران ، آمیختن حق و باطل با یکدیگر است. آن ها نیک می دانند که اگر همه ی حرف هایشان دروغ باشد ، کسی سخنان آن ها را باور نخواهد کرد و به زودی شناسایی خواهند شد. اما اگر راست و دروغ را با هم بیامیزند ، احتمال شناخت شخصیت پلیدشان کمتر می شود. قرآن کریم می فرماید: ? وَ لاتَلْبِسوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُموا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمونَ ? «حق را با باطل میامیزید و حق را پنهان نکنید در حالی که می دانید».مظلوم کشی ، خصیصه ی دیگر این گونه سیستم ها است. اگر به کسی ظلم شود و مظلوم از ظالم شکایت کند ، در صورتی که ظالم از حامیانی برخوردار باشد ، شکایت مظلوم غالباً به جایی نخواهد رسید. سیستم سعی می کند که اصلاً شکایتی ثبت نشود. در صورت ثبت شکایت نیز، به آن رسیدگی نمی شود. در صورت پیگیری شاکی ، با شاکی برخورد می کنند و برای دفع شکایات وی ، به تهمت و افترا متوسل می شوند و شاکی را متخلف معرفی می کنند ، تا فکر اصلاح امور و امر به معروف و نهی از منکر به ذهن کسی خطور نکند.گر چه در یک سیستم فاسد ، ممکن است قتل و جنایتی انجام نشود ، اما کارها ی انجام شده توسط برخی متخلفان ، در حد خود جنایت های بزرگی محسوب می شود. به عنوان مثال ، کسانی که مواد غذایی تاریخ مصرف گذشته و مضر را به دیگران و حتی بچه ها می خورانند و تخلفات بهداشتی مرتکب می شوند و بهداشت و سلامت انسان ها را به خطر می اندازند ، بی تردید در درازمدت برای سلامت آن ها مشکلاتی را به وجود آورده اند. اگر کسی به وجود تخلفات بهداشتی اعتراض کند ، با وی برخورد می کنند تا او را از صحنه خارج کنند و خود او را متخلف معرفی می کنند.اگر بخواهند کسی را از پستی عزل کنند و تخلفی از وی سراغ نداشته باشند ، از وی بهانه جویی می کنند ، وی را اذیت می کنند و تحت فشارهای روحی قرار می دهند. آن قدر این کار را ادامه می دهند تا شخص به ستوه آمده و برگه ای مبنی بر استعفا بنویسد. بعد با وی آشتی می کنند تا فرد اقدامی علیه آنان انجام ندهد ، اما آن برگه ی استعفا را نزد خودشان نگه می دارند تا در زمان مناسب روی آن اقدام کنند و فرد را سرنگون کنند. در مورد مدیرا ن بسیار خلافکار نیز ، معمولا جابجایی را در پیش می گیرند و به جای این که به تخلفات وی رسیدگی کنند ، فقط او را جابجا می کنند تا در جای دیگر به بقیه ی تخلفات خود ادامه دهد.معمولاً حرف های مثبت می زنند ، اما افکار و اعمالشان منفی است. شیوه ی برخورد مسؤولان با شاکیان متفاوت است. یا با آرامش حرف می زنند و عوام فریبی می کنند و با زبان ، فرد را تأیید می کنند ، اما مکاتباتشان علیه اوست و یا این که با عربده کشی و نعره زدن بر سر مظلوم ، همراه است. مظلومی که قبلاً به وی ظلم شده است ، مورد ظلم مضاعف قرار می گیرد. در حالی که نعره زدن از حقوق مظلوم است ، آنجا که قرآن می گوید: ?لا یُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلّا مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللهُ سَمیعًا عَلیمًا? «خداوند گفتار زشت را با صدای بلند دوست ندارد مگر از کسی که به او ظلم شده است و خداوند شنوا و داناست».عدم نظارت صحیح ویژگی دیگر این سیستم است. معمولاً به بازرسی سفارش می شود که زیاد سر به سر مدیران زیر دست نگذارند. بازرسی به جای این که مأمن و پناهگاهی برای مظلومان و ستمدیدگان باشد ، غالباً دژ و قلعه ی مستحکمی برای دفاع از ظالمان است. بازرسی به جای تحقیق در مورد شکایات ارائه شده ، غالباً پشت درهای بسته و بدون خروج از اتاق کار ، نتیجه گیری می کند. آن ها برای حفظ پستشان باید چیزی را بنویسند که سیستم از آن ها می خواهد. بنا بر این نیازی به خروج از محل کار و تحقیق و گفتگو با شاهدان ندارند، زیرا همین مسأله ، ممکن است بر حق بودن شاکی را اثبات کند. آن ها با شاهدان هم برخورد می کنند . گویا همه باید از آن ها بترسند. چنان چه در حدیث آمده است که «شَرُّ النّاسِ مَنْ خافَ النّاسُ مَخافَةَ شَرِّهِ.» (بدترین مردم کسانی هستند که مردم از شر و بدی آن ها می ترسند).پاسخگویی بازرسی در چنین سیستم هایی با عبارات کلیشه ای و کلی گویی همراه است. گاهی نیز دچار تناقض گویی می شوند. پاسخ ندادن به شاکی یک اصل است. گاهی بهانه ی آن ها برای پاسخ ندادن به شاکی ، نداشتن آدرس شاکی است. در حالى که در هزاره ی سوم و در عصر ارتباطات ، پیدا کردن مستخدم دولت ، کاری بسیار ساده است و این بهانه تراشی ها در دهکده ی جهانی بسیار مضحک و خنده دار است. با دیدن این حرکات از بازرسی به یاد آن ضرب المثل معروف می افتیم که:«هرچه بگندد نمکش می زنند ، وای به روزی که بگندد نمک».باج دادن و باج گرفتن نیز از اصول کار در چنین سیستم هایی است. همیشه قرار نیست پول یا وجهی رد و بدل شود. انجام یک کار غیر قانونی برای یک شخص ، توقعی را برای انجام دهنده ی کار به وجود می آورد تا دفعه ی بعد ، طرف مقابل به نوعی زحمت او را با انجام یک درخواست غیر قانونی جبران کند. به کسانی که قابل باج دادن هستند و اهل باج گرفتن هستند باج و امتیاز می دهند و کسانی که اهل باج گرفتن نباشند ، از امتیازات قانونی آن ها می کاهند.برخی بر این اعتقادند که مشکل اصلی ، نقص قوانین و مقررات است و تدوین قوانین، راه حل فساد اداری است. اما واقعیت این است که گرچه در برخی موارد ، نقص در قوانین وجود دارد ، اما با همین قوانین موجود هم می توان نظام اداری سالمی داشت ، البته اگر بخواهیم. به امید آن روز!
از صدر اسلام تاکنون دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط خط اشخاص راحت طلب که تمام همتشان به این است که یک طعمه ای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی که مسلمان بودند می کردند، اما مقدم بر هر چیزی در نظر آنها راحت طلبی بود. در صدر اسلام از این اشخاص بودند. وقتی که حضرت سیدالشهدا –سلام الله علیه- می خواستند مسافرت کنند به این سفر عظیم بعضی از اینها نصیحت می کردند که برای چه، شما اینجا هستید، مامونید و حاصل، بنشینید و بخورید و بخوابید. و از همانها بعضی قماش بودند که اشکال می کردند که یک قدرت بزرگی را در مقابلش چرا یک عده کمی قیام می کنند. این در طول تاریخ تا حالا بوده است. از اول نهضت اسلامی ما شاهد اشخاصی که به این وضع بوده اند، راحت را بر چیزی مقدم می داشته اند، تکلیف را این می دانسته اند که نمازی بخوانند و روزه ای بگیرند و بنشینند در منزلشان ذکری بگویند و فکری بکنند و چنانچه یک اشخاص انحرافی هم باشند غیبت بکنند، بروند عبادتشان را بکنند و بنشینند و در مجالسشان غیبت بکنند، تهمت بزنند، [بوده ایم]. این یک راه بود که یک دستهای از مردم داشتند که تمام آمال آنها این بود که آدم اینجا این چند روزی که هست خوب استراحت بکند و بنشیند در خانه اش عبادت بکند. اسلام را خلاصه کرده بودند در عبادات؛ مثلاً نماز و روزه و امثال اینها. برای اسلام هم غیر از این ، خیلی، نه اطلاعات صحیح داشتند و نه ارزشی قائل بودند. همان باید در منزلها بنشینند و نگاه کنند و به دیگران اشکال کنند.
در آن وقتی که اول نهضت بود، یک شخص سرشناس از این اشخاص گفته بود که ایرانیها دیوانه شده اند! قیام در مقابل محمدرضا را و ایستادگی در مقابل ظلم را با تعبیر دیوانگی، یکی از این اشخاص سرشناس معرفی کردند. آن کاسب یا تاجری که در منزل او بود و از او شنید این را گفته بود که آقا بعضی از این مردم کذا و کذا هستند و اینها بعضیشان هم شهید شده اند. آن آقای سرشناس گفته بود این هم از خریتشان بوده است! آدم که نمی رود در توی خیابان مقابل مسلسل بایستد! و همان آقای سرشناس پرونده اش از ساواک بیرون آمده و آن وقتی که جوانهای ما در خیابان کشته می شدند، انگشتر برای سلامت محمدرضا فرستاده بود. یک دسته این طورند که حضرت امیر –سلام الله علیه- از اینها تعبیر می کند که اینها همّشان علف است؛ مثل حیواناتی که همّشان این است که شکمشان سیر بشود، شهواتشان را بر همه چیز مقدم می دارند؛ نماز هم می خوانند و روزه هم می گیرند و عبادات شرعی را هم بجا می آورند، لکن اینطور است وضع تفکر که انسان نباید خودش را در معرض یک خطری، در معرض یک چیزی قرار بدهد و این کاری که این ملت شریف اسلام کردند، این کار یک کار جنون آمیز بوده است!
یک دسته دیگر هم انبیا بوده اند و اولیای بزرگ. آن هم یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ تمام عمرشان را صرف می کردند در اینکه با ظلمها و با چیزهایی که د رممالک دنیا واقع می شود، همّشان را اینها صرف می کردند در مقابله با اینها. کسی که تاریخ انبیا را دیده باشد و تاریخ اسلام را دیده باشد و تاریخ زندگی حضرت رسول –سلام الله علیه- را و ائمه اطهار و اصحاب رسول الله را دیده باشد می بیند که اینها از اولی که این رسالت به او محول شد تا آن وقتی که در بستر مرگ خوابیده بود یا شهادت، بین این بستر و آن بعثت، تمام فعالیت بوده ، جنگ بوده، دفاع بود. و کسی که زندگی امیرالمومنین –سلام الله علیه- را مشاهده کند نیز [می بیند] همین صور بوده؛ جهاد در راه خدا و جهاد در راه احکام خدا بوده است. و سایر ائمه –علیهم السلام- البته آن که از همه بارزتر و معروفتر است سیدالشهدا –سلام الله علیه- است. اگر وضع تفکر سیدالشهدا –سلام الله علیه- مثل بعض مقدسین زمان خودش بود، آنها طرحشان این بود که بمانند همان در جوار حضرت رسول –سلام الله علیه- و عبادت کنند. اگر وضع تفکر مولا هم این طور بود، کربلایی پیش نمی آمد؛ یک راحت طلبی بود و کناره گیری از جامعه و دعا و ذکر بود، لکن وضع تفکر جور دیگری بود. چنانچه ائمه ما –علیهم السلام- سازش می کردند با اهل ظلم و ستم، احتراماتشان بسیار زیاد بود، خلفا حاضر بودند که آنها را هر جور احترام می خواهند بکنند که آنها دست از دعوتشان بردارند. حضرت موسی بن جعفر همین طور من باب اتفاق نبود که چندین سال در حبس به سر برد و تبعید بعض ائمه و احضار از مدینه، بردنشان به محل خلیفه، همچو نبود که اینها یک مردم عادی باشند که همین بنشینند و درسی بخوانند و درسی بگویند و مطالعه ای بکنند و عبادت خدا را بکنند و در جوار رسول خدا عبادت کنند. اگر طرز افکار آنها هم این بود، این مذهب یک مذهبی که در مقابل ظلم در طول تاریخ واقع شده است نبود. این دو رشته از اول خلقت تا حالا بوده است؛ رشته تعهد به اسلام و ایستادگی در مقابل ظلم و ستم و دیکتاتوری و قدرتهای شیطانی و سازش.
من در طول این نهضت اشخاصی را [دیدم] بسیار هم مردم نمازخوان و ملا و معتبرو اینها [بودند] لکن در همان یورش اول که سازمان امنیت برد و یک دسته ای را اذیت کرد و زد، راحت طلبی را برداشتند و انتخاب کردند و کنار نشستند؛ یعنی موافقت کردند با این دستگاه. این دسته ای که خودشان را از اول مهیا کردند برای مقابله؛ مقابله با ظلم، این دسته از اول توجه به این معنا داشتند که این مقابله زحمت دارد، این مقابله شهادت دارد، این مقابله حبس دارد. اینها در حبس هم بعضیشان می رفتند و آن زجرها را می کشیدند، قدمشان که از حبس بیرون می آمد می رفتند باز سراغ مقابله؛ برای اینکه این یک مکتبی بود و یک خطی بود؛ خطی که ترسیمش را انبیا از صدر عالم کرده اند؛ آن انبیایی که د رآتش سوزاندند آنها را و اره کردند آنها را و آنها اگر می خواستند که آن خط خودشان را منحرف کنند خیلی هم محترم بودند. این آقایانی که در این مسائل وارد بودند، متوجه این معنا بودند که در زمان محمدرضا معلوم بود که هرکس هر عملی بکند، هر حرفی بزند، این در حبس است و در شکنجه است و در کذا؛ لکن اینها حبس را می رفتند، شکنجه را می دیدند، بیرون می آمدند و باز همان پست را اداره می کردند.
ما نباید این تصور را بکنیم که این ابرقدرتها از ما دست برداشته اند. ملتی که میخواهد آزاده باشد و می خواهد زنده باشد و می خواهد مستقل باشد و نوکر نباشد، وابسته نباشد و می خواهد آزاد باشد و تحت سلطه نباشد، این ملت باید مهیا باشد برای همه چیز. اگر راحت طلبی را می خواهد ملت، از زمان محمدرضا بهتر از همه این بود که ظهر بیایند نماز بخوانند با امام جماعتشان و امام جماعت برود سر کارش و شما بروید سراغ کسبتان. راحت طلبی این را اقتضا می کرد، حالا هم باز همان رژیم بود و همان بساط بود و شما هم نانتان را می خوردید و آبتان را می خوردید و شمیرانتان را هم می رفتید و کارهای عادیتان را انجام می دادید، لکن تکلیف هم این است؟ د رمقابل خدا هم می شود انسان عذر بیخودی بتراشد؟ فرضاً که حالا کسی عذر تراشید با اینکه خوب ما دیدیم که وقتی وارد بودیم در این امور، از همه اطراف کشورهای وابسته به آمریکا و شوروی و افراد وابسته به اینها از داخل و خارج مزاحمت ایجاد می کنند، می کشند افراد را، بمب می گذارند و چه میکنند، ، هجوم می کنند و وارد کشور می شوند، خوب تکلیف چیست؟ تکلیف این است که حالا ما رها کنیم آن طریقه اسلام را و آن طریقه انبیا را و راحت طلبی را انتخاب کنیم و چند روز ادامه زندگی حیوانی بدهیم؟! با حیوانات فرق نداشته باشیم؟! حیوانات هم “ان من شیء الّا یُسَبّح بحمده”؛ آنها هم ذکر و تسبیح دارند، لکن همّشان علفشان است. انسان هم باید این طوری باشد که همّش علفش باشد و هرچه ذلّت و خواری است تن به آن بدهد؟ برای اینکه چند روز زندگی مرفّه بکند؟!
این زندگی ای است که بعضی انتخاب کرده اند برای خودشان و آن وقت این جوانهای ما که در جبهه و پشت جبهه مشغول به فعالیت هستند و این جهاد سازندگی که شما آقایان از اجزای آن هستید، روز و شب خودتان را برای این ملت صرف می کنی، آنها کنار بنشینند و بگویند که اینها مجنون شدهاند! کنار بنشینند و اعلامیه بدهند، روشنفکرشان صحبت کند و محکوم کند! خوب، در مقابل رفقای خودشان البته می نشینند و حرفهایی می زنند، برای خودشان هم تکلیف شرعی درست کند؟! خدا را هم می شود اغفال کرد –نعوذ بالله؟! فرضاً من و شما را اغفال کنند، این جنایاتی که الان امروز در کشور ما واقع می شود،این جنایات را صحه بر آن می گذارند یا مخالف هستند؟ اگر صحه می گذارند و امثال اینهایی که شهید شدند آنها را مستحق می دانند از برای قتل و از برای شهادت، پیش ما –فرضاً- گفتند که فلان آدم، آدم فاسدی بود و باید از بین برود، اما پیش خدا هم می شود این طور صحبت کرد؟ اینهایی که خدا را قبول دارند و اینها را محکوم نمی کنند، جواب خدا را چه می دهند؟ و آنهایی که نشسته اند در کمین و این جوانها و کودکهای ما را بازی می دهند و می فرستند د رخیابانها به خرابکاری یا بازی می دهند و یک بمب دستشان می دهند، یک دختر، یک پسر بمب را دستش می دهند: برو بگذار کجا، اینهایی که در آن کنارها نشسته اند، انسانند اینها؟ یا سبعهایی هستند که خودشان جرات بیرون آمدن نمی کنندو اطفال مردم را می فرستند و خرابکاری می کنند؟ اینها گمان می کنند که ملت ما برای خاطر فلان شخص و فلان شخص قیام کرده است؟
شما کاری بکنید که اولیای عظام خدا را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که خدا را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که اولیای عظام را از صحنه خارج کنید! شما کاری بکنید که مذهب تشیع را از صحنه خارج کنید! والا مذهب تشیع و مذاهب اسلامی این مسائل را دیده اند. مذهب خون و شمشیر است مذهب تشیع ،و این تا آخر هست. منتها یک وقت وسایل فراهم نبوده برای بعضیها، لکن درصدد بودند که بشود و یک وقت هم وسایل فراهم شد و شد. حالایی که همچو قیام مردانه بزرگی رخ داده است. و اینطور ملت ما برای همه چیز ایستاده است، حالا شما می توانید با یک بمب و با کشتن یک شخصیت –ولو هرچه شخصیت بزرگی باشد- می توانید ملت را هم از صحنه خارج کنید؟ یا اینکه ملت فریادش بیشتر می شود و مشتش گره بیشتر پیدا می کند و عزمش جزمتر می شود؟ شما باید این “الله اکبر” ها را از مردم بگیرید!
منبع:
ماهنامه راه