دنیای رنگُ وارنگ
هر رنگی که دلت بخواد
گاهی با خودم میگم،میشه دنیا بی رنگ باشه
اصلا دنیای بی رنگم میشه
دنیای رنگُ وارنگ، دنیای دو رنگی وسه رنگی و چند رنگ
مثل بعضی ها ، دو رو ، سه رو و چند رو بعضی ها هم تا هزار رو
البته دنیا بارنگاش قشنگه
اما کدوم رنگ، سفید، سیاه،قرمز، آبی یا هر رنگ دیگه ای
شایدم بی رنگی یا یه رنگ خوب
مثلاً آسمونی
آره آسمونی ، رنگ زیبایی است
مثل خود آسمونیا
آسمونی از اون رنگاست که دلُ نمی زنه
انگار دنبال چنین رنگی بودم
چون از همه رنگُ وارنگیها خسته شده بودم
راستش دیگه خسته شدم
دلم هوس آسمونُ کرده
آره دلم برای آسمون و آسمونی شدن تنگ شده
نمی دونم چی شد که یه دفعه یاد آسمونیا افتادم
شاید از زمینی بودن خسته شدم
بله درسته از زمینی بودن و رنگُ وارنگ بودنش خسته شدم
اما رنگ آسمونی رنگ صداقته، رنگ پاکی، رنگ همه خوبیهاست
بعضی وقتها از زمینی بودن خسته میشم
هرچی جلوتر میرم سنگین تر و دلتنگ تر
اینجاست که دیگه کم میارمُ بغضم میگیره
گاهی هم در زمان دلتنگی هام می رم حرم امام رضا
چون اونجا یه جوری آسمونیه
میرم که اگه بشه یک کمی رنگ آسمونی بگیرم
نمی دونم انگار اونجا خدا رو میبینم
باور کنید خود خدارو اونجا میبینم
از در صحن که وارد میشم از خود بی خود میشم
قبلنا اینطوری نبودم
الان مدتی که حال خوبی بهم دست میده
اره میگفتم از در صحن که وارد میشم بغضم میگیره تا میرسم جلوی ضریح امام دیگه از خود بی خود میشم
چون اونجاست که یکی از اهالی آسمون را میبینم و اونجاست خدا را میبینم
حالا دیگه احساس خوبی پیدا میکنم
یه جور احساس سبکی