خیابان فردوسی ، روبروی فروشگاه بانک ملی . اینجا کلوپ "باهماد آزادگان" پاتوق « سید احمد کسروی* » و طرفدارانش بود.
ساعت 2 بعدازظهر تک و تنها وارد سالن شد. داور مسابقه والیبال بر روی چهار پایه ای ایستاده بود، با آرامش از او خواست که از روی چهار پایه پایین بیاید؛ در میان نگاه حیرت زده مردم سید بالای صندلی رفت و سخن خود را آغاز نمود:
_ من آمده ام اینجا تا از نزدیک با شما صحبت کنم؛ اگر برادری هست که گمان می کند ، من در اشتباه هستم و سخن او حق است بیاید، و نسبت به گفتار من اعتراض کند، و اگر خود در اشتباه است ، ما تلاش می کنیم که او نسبت به مساله آگاهی پیدا کند...
گفتگو و مباحثه در گرفت و تا ساعت 7 بعد از ظهر ، زمانی که کسروی وارد سالن شد ادامه یافت. این بار نوبت خود پیامبر! بود که پاسخگو باشد.
جلسات بحث بیش از دو ماه ادامه یافت. در این میان به جز مردم، روزنامه نگاران و اطرافیان ، تنها کسانی که هنوز به پیامبر! و آئین « پاک دینی » ایمان داشت خود کسروی بود.
*سید احمد کسروی متولد 12369 در شهر تبریز است. ابتدا طلبه ای بود که در مدرسه طالبیه تبریز درس می خواند ، اما بعد از چندی درس طلبگی را رها کرد و در مدرسه آمریکایی ها به تحصیل پرداخت تا قاضی دادگستری شد و به سمت رئیس عدلیه خوزستان رسید.
مهم ترین دلایل اقدام نواب برای مبارزه با کسروی عبارت بود از :
1 – نگارش کتاب هایی در مورد دین اسلام و تاسیس مذهب « پاک دینی » کسروی خود را " پیغمبر" این مذهب می خواند.
2 – اعلام این که « قرآن کلام خدا نیست و با علوم جدید ناسازگار است »
3 – اعلام این که « دین اسلام مایه گمراهی و نادانی انسانها می گردد.»
4 – برگزاری مراسم سالانه ( در اول دی ماه ) پاره کردن و سوزاندن قرآن ، مفاتیح ، کتب دعا و ...(جشن کتاب سوزی )
5 – چاپ کتابی از وی به اسم « شیعه گری » که مملو بود از تمسخر و اهانت به امام ششم ، امام جعفر صادق(ع).
( نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی )