گاهی انسانها در خصوص آزادی صحبت می کنند وبرای بدست آوردن آن هزینه های زیادی را می پردازند. اما به نظر اینجانب در درجه اول شناخت از آزادی بیش از بدست آوردن آن اهمیت دارد. چرا که ممکن است انسان گاهی در قالب ویا لباس آزادی اسیروبنده افکار دیگران شود وچیزی را که به عنوان آزادی تلقی میکند عین برد گی باشد.
بسیاری ازافراد جامعه که بقول خودشان آزادی بدست آورده اند بدون اینکه متوجه باشند دچار بردگی خاصی شده اند که وضعیتشان از اول هم بدتر شده است و مثل کسی می ماند که خودش را از چا له ای رها کرده ودر چاهی عمیق وخطرنا ک افتاده باشد.
در اینجا لازم نیست که پای شخص دیگری در میان باشد بلکه افکار واهی خود او و بی خبری اوازحقیقت ممکن است معنای آزادی را در نظرش دگرگون جلوه داده باشد و در نتیجه با هرقدمی که در راه آزادی خیا لی خود گام بر می دارد یک قدم به بیگانه شدن از خود نزدیکتر می گردد.
تاریخ شاهد میباشد که بسیاری از مردم بودند که وقتی دستشان به جایی می رسد آنچنان از دیگران سبقت گرفتند و تاخت وتاز کردند که گویی اصلا حساب و کتابی در کار نیست و آن چنان در مسائلی ، همچون ما ل ، جاه ، شهرت و شهوت غرق شدند که دیگر نتوانستند به هیچ مصلحتی از مصالح واقعی خودشان بیندیشند. آنها بی بندوباری ولا قیدی را با آزادی به اشتباه گرفتند و در نتیجه زمانی به خود آمدند که کار از کار گذشته بود وزندگی را بر خود ودیگران تباه کرده بودند.