متاسفانه در خیلی از سازمانها،ادارات و نهادهای اجتماعی اعمال مدیریت بوسیله مدیریت سایه انجام می شود.
مدیریت سایه در واقع گونه ای از مدیریت است که البته خط دهنده و یا در مواقعی دستور دهنده واقعی افرادی می باشند که دیده نمی شوند.
صاحبان قدرت سیاسی و یا اقتصادی، بعضی از این مدیران سازمانها و نهدها را در حکم و فرمان خود در می آورند و از طریق آنان دستورات وامیال خود را به صورت زیبنده ای اعمال می کنند.
در مدیریت سایه مدیر سازمان در ظاهر مدیر سازمان است در صورتی که مدیران واقعی کسان دیگرند که هیچ گونه مسئولیت تعریف شده ای را در آن سازمانها ندارند.و از پشت پرده به راحتی دستورات خود را صادر میکنند. و از آنجایی که مدیران نیز وام دار آنها می باشند به جای پیش برد مصالح و اهداف سازمان ، کلیه منابع و امکانات سازمان را در جهت تحقق اهداف و منافع صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی که کمتر کسی آنها را می شناسد بکار می گیرد.
در این سازمانها دیگر چیزی بنام تکریم ارباب رجوع و تکریم کارمندان زیر مجموعه مفهومی ندارد. وهمه چیز در قالب شعارهای فریبنده می باشد و بس.
برای مثال: شعار مدیریت مشارکتی سر می دهند، اما در عمل افراد به مانند ماشینی می مانند در دست گردانندگان قدرت اصلی پشت پرده . و جو سازمانی ، فرهنگ نیرنگ و فریب است. شعارهای خوب داده می شود اما عملیات ضد شعار های سر داده شده می باشد.
دستاوردهای مدیریت سایه:
پخمه گزینی و چاپلوسی پروری.
تضاد بین شعارها و عملکرد.
مبهم بودن اهداف سازمان و بی برنامگی.
ترویج فرهنگ چاپلوسی.
تسلط فرهنگ بی اعتمادی و غیبت و نیرنگ.
مجرمیت دانایی( فهمیدن و دانستن جرم است )
فرار اندیشه ها از سازمان.
پنهان کاری.
کاهش رضایت شغلی در بین کارمندان.
کاهش بهره وری.
مدیر سازمانهایی که از طریق مدیریت سایه اداره می شوند از پاسخ دهی به دیگران خود را مبرا میدانند و دل خوش به قدرتهای پشت پرده ای هستند که آنها را کنترل و هدایت می کنند و اگر در شرایطی تحت فشار افکار عمومی قرار بگیرند، مدیران رده های پایین سازمان را قربانی می کنند.
در مدیریت سایه کلیه کارکنان دشمنانی تلقی می شوند که اگر شرایطی برای آنها بوجود آید درصدد احقاق حق تضیع شده خود برخواهند آمد. روی این اصل مدیریت سایه همیشه در صدد چشم و گوش گذاری است که البته با پیشرفت تکنولوژی از دوربینها مدار بسته نیز کنترل کلیه فعل و انفعالت کارمندان خود را زیر زره بین دارد.