از آنجا که امام جواد نخستین امامى بود که در خرد سالى به منصب امامت رسید ، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایى داشته است که برخىاز آنها بسیار پر سر و صدا و هیجان انگیز و جالب بوده است. علت اصلى پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملا ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانایان شیعه بر اساس عقیده شیعه هیچ شک و تردیدى در این زمینه نداشتند) ازینرو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مىکردند.
از طرف دیگر، در آن مقطع زمانى، قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانى مىکرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادى و معنوى حکومتى، براى استوارى و تثبیتخط فکرى آنان و ضربه زدن به گروههاى دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلى بهره بردارى مىکرد. مىدانیم که خط فکرى اعتزال در اعتماد بر عقل محدود و خطاپذیر بشرى افراط مىنمود: معتزلیان دستورها و مطالب دینى را به عقل خود عرضه مىکردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید مىکرد مىپذیرفتند و بقیه را رد و انکار مىکردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سؤالات دشوار و پیچیدهاى را مطرح مىکردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکستبدهند!
ولى در همه این بحثها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخهاى قاطع و روشنگر، هر گونه شک و تردید را در مورد پیشوایى خود از بین مىبرد و امامتخود و نیز اصل امامت را تثبیت مىنمود. به همین دلیل بعد از او در دوران امامتحضرت هادى (که او نیز در سنین کودکى به امامت رسید) این موضوع مشکلى ایجاد نکرد، زیرا دیگر براى همه روشن شده بود که خردسالى تاثیرى در برخوردارى از این منصب خدایى ندارد.
مناظره با یحیى بن اکثم
وقتى «مامون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامهاى براى حضرت جواد-علیه السلام-فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مامون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «ام الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. (3) مامون این سکوت را نشانه رضایتحضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزى به مامون گفتند: این چه برنامهاى است؟ اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافتبه عباسیان رسیده باز مىخواهى خلافت را به آل على برگردانى؟ ! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهاى چند ساله بین ما را فراموش کردهاى؟ ! مامون پرسید: حرف شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهرهاى ندارد.
مامون گفت: شما این خاندان را نمىشناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.
عباسیان از میان دانشمندان، «یحیى بن اکثم» را (به دلیل شهرت علمى وى) انتخاب کردند و مامون جلسهاى براى سنجش میزان علم و آگاهى امام جواد ترتیب داد. در آن مجلس یحیى رو به مامون کرد و گفت: اجازه مىدهى سؤالى از این جوان بنمایم؟
مامون گفت: از خود او اجازه بگیر.
یحیى از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هر چه مىخواهى بپرس.
یحیى گفت: درباره شخصى که محرم بوده و در آن حال حیوانى را شکار کرده است، چه مىگویید؟
امام جواد-علیه السلام-فرمود: آیا این شخص، شکار را در حل (خارج از محدوده حرم) کشته استیا در حرم؟ عالم به حکم حرمتشکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا بخطا؟ آزاد بوده یا برده؟ صغیر بوده یا کبیر؟ براى اولین بار چنین کارى کرده یا براى چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کارى ابا ندارد یا از کرده خودپشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟ !
یحیى بن اکثم از این همه فروع که امام براى این مسئله مطرح نمود، متحیر شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهرهاش آشکار گردید و زبانش به لکنت افتاد به طورى که حضار مجلس ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نیک دریافتند.
مامون گفت: خداى را بر این نعمتسپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم همان شد.
سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آیا اکنون آنچه را که نمىپذیرفتید دانستید؟ !