درزندگی،آدمی گاهی بر سر دوراهی قرار می گیرد.بین حقیقت ومصلحت.حقیقت همان است که دلتان می گوید و مصلحت آن چیزی است که (عقل حسابگر) می خواهد.برای حقیقت باید از چیزی بگذرید و برای مصلحت برعکس چیزی به دستتان می آید.البته چیزی که به دستتان می آید مثل ماهی زنده چندان توی دست نمی ماند؛می لغزد.
پس نباید برای لقمه ای نان هیچ وقت کمرمان را خم کنیم.برای همه دنیا هم کسی را تعظیم نکنیم. یادمان باشد وقتی انسان حقیقت را می طلبد،اگر هم به ظاهر چیزی را از دست بدهد در واقع چیز بزرگتری به دستش می آید.
و اما مصلحت طلب هم که خیال می کند زرنگ است و چیزی به دست آورده نمی داند که چه گوهری را از دست داده است.آن کسی که دستش را پیش هرکس و ناکسی بر سینه نهاده و مدام برای مصلحت (عقل حسابگر) خود را خم و راست می کند، در واقع روحش را باخته است.
بنابراین در این جنگ، خداون در سمت حقیقت ایستاده و شیطان در سوی مصلحت.پس خدا را انتخاب کنید اگر چه به ظاهر به ضررتان باشد.