قیمت آه
به سرعت وضو ساخت و راهى مسجد شد . اگر امروز به نماز جماعت صبح نرسد، نخستین بار است که نمازى در مسجد، از او فوت شده است . همیشه پیش از اذان صبح راه مىافتاد و چون به مسجد مىرسید، آن قدر نمازهاى مستحبى مىخواند تا مردم یک یک حاضر شوند ونماز جماعت برپا گردد . اما امروز، دیر کرده است . شتابان از خانه بیرون زد. کوچهها را یکى پس از دیگرى، پشت سر مىگذاشت .نمىداند آیا به جماعت مىرسد یا نه؛ اما سعى خود را مىکند و یک لحظه از شتاب و سعى خود نمىکاهد.
بالاخره به کوچه مسجد مىرسد. از دور مسجد نمایان است؛ اما دریغا که مردم نه در حال داخل شدن به مسجد، که در حال بیرون آمدناند . دریغ و حسرت، بر جانش چنگ مىزنند و آب در چشمانش جمع مىشود. پیش خود مىگوید: خوشا به حال این مردم که امروز، نماز صبح خود را به پیامبر (ص) اقتدا کردند و واى بر من که از این فیض بزرگ محروم شدم . یک لحظه تردید مىکند: شاید اینان براى کارى دیگر بیرون مىآیند!شاید هنوز نماز جماعت برقرار است!شاید پیامبر (ص) هنوز سلام نماز را نداده است . پیشتر مىرود. جلو مردى را که از مسجد بیرون مىآید، مىگیرد و مىپرسد: آیا نماز، تمام شده است؟ مرد نمازگزار به علامت تأیید، سر خود را پایین مىآورد . آهى سرد از سینه بیرون مىدهد . آه او چنان بود که گویى همه خاندان و دارایىاش را یکجا از دست داده است .
در میان نمازگزارانى که شاهد این گفت و گو بودند، مردى قدم به پیش مىگذارد و به او که همچنان در حال تأسف و تحسر بود، مىگوید: من از جمله کسانى هستم که نمازم را پشت سر پیامبر (ص) اقامه کردم و بابت این توفیق خداى را سپاس گزارم . آیا حاضرى ثواب این نماز را که در این صبح با پیامبر (ص) گزاردم به تو دهم و در عوض، تو پاداش فضیلت این آهى را که الان کشیدى به من دهى؟ پذیرفت و به این معامله تن داد؛ اما همچنان غمگین بود و نمىدانست که بر فوت کدام ثواب، حسرت خورد: حسرت نمازى که از دست داده است یا آهى که آن را فروخت و با آن، ثواب نماز جماعت صبح را خرید؟
به خانه برگشت و روز را در همین اندیشه گذراند. شب که تن خویش را به بستر خواب سپرد، در عالم رؤیا دید که کسى به او مىگوید: نماز را از تو پذیرفتم و آه را از او .