یکی از حکمای یونان گفته است:« معجزات و شگفتی ها در طبیعت فراوان است،ولی معجزه یی بزرگتر از خود انسان نیست!»
انسان خود نیز معجزات فراوان دارد،مثلا چه معجزه یی از این بالاتر که در آنِ واحد در پنج موسسه کار می کند، و خم به ابرو نمی آورد،و خستگی نمی شناسد و همه نیز از او خشنودند!
اما واقعا چنین است؟ من نمی دانم،ولی بزرگان دین و سیاست از زمانهای پیش متوجه شده اند که این کار ممکن نیست.در کتب تاریخ آمده است که « روزی اسیری پیش عمر خطاب آوردند و گفتند:این اسیر بسیار دانا و کاردان است ، و از فضایل او اینکه : هم حداد و نجار است و هم قفال و بزاز و هم خباز ! عمر را خنده آمد و گفت او را آزاد کنید که به هیچ دردی نمی خورد،زیرا یک انسان بیش از یک کار را به درستی انجام نمی تواند بدهد؛و این اسیر ، پنج کاره هیچ کاره است!»
و نیز از همین عمر نقل می کنند که گفت : « هرگاه به ذوفنونی برخوردم غالب آمدم،و هرگاه به ذیفنونی رسیدم مغلوب او شدم» و توضیح این عبارت آنست که هرگاه به آدمی برخوردم که ادعای دانایی چندین علم و هنر را داشت، او را مغلوب کردم؛ ولی هرگاه به دانشمندی برخوردم که یک فن داشت،مغلوب او شدم؛زیرا وی از ظرایف و دقایق آن هنر به نیکی آگاه بود.
امروزه که در کشور عزیزمان ایران می خواهند نظر و عمل با هم پیشرفت کند،و حتی به فنون عملی بیش از علوم نظری اهمیت می دهند باید به این نکته توجه کنند که : یکی از علل عدم پیشرفت کارها این است که هیچ کس کار خود را به نحو احسن انجام نمی دهد؛ زیرا فلان کس که معاون وزارت خانه است،رئیس فلان موئسسه، دکتر، خلبان ،مدیر فلان شرکت، رئیس سازمان سوخت و یا رئیس فلان تیم ورزشی هم هست. بدیهی است که هیچ یک از این کارها به طور شایسته نمی تواند انجام دهد.
همچنان که مرد عاشق پیشه یی- هر اندازه هم نیرومند و مقتدر باشد- نمی تواند پنج معشوق را راضی نگه دارد و به درد دل همه برسد پدران ما می گفتند:
گر مذهب مردمان عاشق داری یک دوست بسنده کن که یک دل داری
بله برادر ، یک تن هر قدر هم دانا و توانا باشد نمی تواند چند شغل را اداره کند مگر اینکه از « معجزه ایرانی بودن » برخوردار باشد.
آورده اند که در زمان سلطان طمغاچ،خان سمرقند،وقتی جماعتی از قصابان شهر شرح حال به خدمت او بردند که: ما گوسفند می خریم و می کشیم و گوشت می فروشیم و ما را سودی باقی نمی ماند.اگر پادشاه اجازه فرماید تا قیمت گوشت را گرانتر کنیم،هزار دینار به خزانه می رسانیم. پادشاه فرمود که«زر به خزانه باید رسانید و بدان قیمت که می خواهید گوشت فروشید.»چون زر به خزانه رسانیدند چیزی در نرخ گوشت در افزودند،پادشاه در شهر ندا فرمود که:«هر که از قصابان گوشت بخرد،بفرماییم تا او را مجازات کنند.»بنابر این هیچ کس از قصابان گوشت نخرید و در هر محله ای پنج شش تن به مشارکت گوسفندی می خریدند و گوشت قسمت می کردند و قصابها را گوشتها فاسد می شد. و البته کسی از ایشان چیزی نمی خرید. پس دادن مالی دیگر قبول کردند تا اجازه یافتند که به همان قیمت اول بفروشند.و چون این کار به این ترتیب پایان یافت،طمغاچ گفت :نیکو نمی بود که ما تمامی مردمان خود به هزار دینار می فروختیم.
واقعاً که بعضی ها چه معجزاتی دارند.مثلاً در آن واحد می توانند در پنج موسسه کار کنند اون هم در پستهای مدیریتی،مدیر کلی،مدیرعاملی و غیره وذالک و خم هم به ابرو نمی آورند و خستگی نمی شناسند و بالا دستی ها هم خشنودندکه دارد کارها می چرخد!!
اما واقعاً ممکن است؟ من که نمی دانم ، ولی بزرگان دین وسیاست از زمانهای دور متوجه شده اند که این کار ممکن نیست.در یک کتابی تاریخی می خواندم که :روزی اسیری پیش عُمر خطاب آوردند و گفتند:این اسیر بسیار دانا و کاردان است و از فضایل او اینکه : هم حداد و نجار است و هم قفال و بزاز و هم خباز! عُمر خندید وگفت : او را آزادش کنید که به هیچ دردی نمی خورد ، زیرا یک انسان بیش از یک کار را به درستی نمی تواند انجام دهد و این اسیر پنج کاره هیچ کاره است!
امروزه که در ایران می خواهند نظر و عمل با هم پیشرفت کند و حتی به فنون عملی بیش از فنون نظری اهمیت می دهند باید به این نکته مهم توجه کنند که: یکی از علل عدم پیشرفت کارها این است که هیچ کس در جایی که باید باشد نیست و نتیجه این می شود که کارها به نحو شایسته انجام نشود؛ زیرا فلان شخص که معاون فلان وزارتخانه است،رئیس فلان دانشگاه و مدیر فلان شرکت و رئیس فلان بیمارستان خصوصی و همچنین سرپرست انجمن شهر هم هست. بدیهی است که هیچ یک از این کارها را نمی تواند بطور شایسته انجام دهد، همچنان که مرد عاشق پیشه ای هر اندازه هم نیرومند و مقتدر باشد نمی تواند در آنِ واحد پنج معشوق را راضی نگه دارد و به درد دل همه آنها برسد. به قول قدیمی ها که می گفتند:
گر مذهب مردمان عاشق داری یک دوست بسنده کن که یک دل داری
همچنان که علوم نظری از قبیل فلسفه،تاریخ،اقتصاد،سیاست، روانشناسی و...... تخصصی شده اند و آن روزگار سپری شده است که یک نفر همه علوم زمانه را بداند و در باره همه آنها کتاب بنویسد، همچنین در کارهای عملی از قبیل وزارت و ریاست و مدیریت و روزنامه نگاری و غیره و ذالک چنان طول و عرض پیدا کرده که دیگر یک تن هر چند هم که دانا و توانا باشد نمی تواند، یک شغل را اداره کند چه رسد به پنج شغل. نتیجه این چند شغلی مایه بی نظمی و تباهی و فساد در همه این موسسات می شود. آن عده از آقایان که در آنِ واحد پنج شغل دارند، بدانند که حقوق چهار نفر را غصب و تضییع کرده اند و عده ای را بیکار گذاشته اند و جامعه را دچار بحران و نابسامانی می سازند
ولتر فرانسوی می گوید: کار و کوشش ما را از سه شر بزرگ می رهاند: ملالت و دلسردی، رذیلت و تباهی و فقر و نیازمندی! و در هر جامعه که کارها بر اساس استعدادها تقسیم نشود در واقع همه بیکاره اند.