پاستور کشیش. بایکی از راهبان در صومعه قدم می زد. برای صرف نهار دعوت شده بودند.صاحب خانه، مفتخر از این که میزبان دو کشیش است ، دستور داد با بهترین امکانات موجود ، از آنها پذیرایی کنند. اما راهب روزه دار بود. وقتی غذا آوردند ، نخودی در دهان گذاشت و مدت درازی آن را جوید و چیز دیگری نخورد.
هنگام خروج ، پدر پاستور به او گفت: برادر وقتی میهمان کسی هستی، تقوایت را به یک توهین تبدیل نکن.
بار بعد که روزه دار بودی ، اصلاً دعوت ناهار را قبول نکن.