سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، میراثی سودمند است . [امام علی علیه السلام]
یادداشتهای من
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» قصه آقا لک لک و جفتش

اوائل بهار بود . به اتفاق دو سه نفر دیگر ماموریتی داشتیم ، در کنار نهر آبی که چندین درخت کهنسال در آنجا بود چادر زده بودیم لک لک ها داشتند از مسافرت دور و دراز زمستانی خود برمی گشتند.در تکاپوی ساختن لانه بودند. هر کدام با دقت سعی می کرد بهترین مکان را برای آشیانه خود انتخاب کند. لک لک ها دو به دو در آمدو رفت بودند و عقب جای مناسبی جهت ساختن آشیانه می گشتند.بالاخره بعد از چند روز دیدم که یک جفت از آنها در خت کهنسال کنار نهر را انتخاب کرده و مشغول جمع آوری خاروخاشاک شده و با سرعت زایدالوصفی آشیانه خود را ساختند.و اغلب روزها در جلو چشم ما مشغول معاشقه و رازو نیاز بودند.سرگرمی خوبی برای فراهم شده بود!از صفا و صمیمیت و محبت و تعاون آنها درس می آموختیم و لذت می بردیم.و چون از همدمی و معشقه هم خسته می گشتند به پرواز در می آمدند به پرواز در می آمدند و در کنار نهر آب و برکه های اطراف جهت به دست آوردن طعمه به جستجو می پرداختند و شکم خود را سیر می کردند.این وضع ادامه داشت . تا لک لک ماده شروع به تخم گذاری کرد و آقا لک لک مانند جان شیرین از او پرستاری می کرد! به خصوص وقتی که لک لک ماده روی تخمها می خوابید آقا لک لک برای سیر کردن شکم جفت خود به پرواز در می آمد و بعد از ساعتی در حالی که قورباغه و یا مار و ماهی و یا طعام دیگری در منقار داشت مراجعت می کرد و جفت خود را بهره می رسانید و او را تیمار می کرد و در اطراف لانه پرواز نموده و با صداهای عجیب و غریب او را سرگرم و خوشحال می کرد.از بد حادثه روزی که لک لک نر بنا به عادت همیشگی رو به جهتی پرواز نمود از سمت دیگر لک لک پیداشد و یکسره در آشیانه ای که لک لک ماده روی تخمها به عدت همیشگی نشسته بود فرود آمد! لک لک ماده با مشاهده لک لک اجنبی به فغان آمد و داد و بیداد راه انداخت و یکی دو بار او را با منقار و شدت هرچه تمامتر از خود راند و از لانه بیرون نمود . ولی لک لک مهاجم و رزل و پست دست بردار نبود ! گوئی هرزگی و وقاحت را از آدمیان دیوسیرت و جوانان بیخبر این دور و زمانه آموخته بود! از رو نمی رفت و همه اش در فکر این بود که به آرزوی پست خود برسد و به هر نوعی و حیله دست زد و به تجاوز خود ادامه داد تا به کام خود برسد ! هر چه بر تهاجم لک لک ماده و داد وبیداد او افزوده میشد حرص و ولع نفسانی لک لک متجاوز تیزتر می شد! و بیشتر بر جسارت و بیشرمیش افزوده میشد! آنقدر زبان چرب و نرمش را به کار برد و قربان صدقه لک لک ماده شد و خود را پست نمود تا موفق شد! رفتار و کردار این لک لک متجاوز و دزد نوامیس بقدری شباهت به اشخاص هرزه و ولگرد و از خدا بیخبر و بی مغز انسانی داشت که آدم مات و مبهوت میشد! مگر نه اینکه بعضی انسان نماها و بی دینان که دائما در فکر تجاوز و تعدی به حریم دیگران و اغفال زنان عفیفه هستند، و هر چند به آنها فحش و نا سزا گویند اصلا اهمیت نداده و با کمال وقاحت و بی آبروئی و با زبان چرب و نرم و چاپلوسی افراد ضعیف را اغفال می کنند و امر را به آنها مشتبه و دختران و زنانی که ایمان و عقل و شعور و تعلیم و تربیت درستی ندارند را از راه بدر می کنند و کام دلی می گیرند و سپس آنها را رها کرده و فرد فاسدی را تحویل اجتماع می دهند! و چه خانواده هائی که بر اثر اعمال شیطانی آنها از هم متلاشی نشد!و چه خونهائی که ریخته نشده! تف بر این شیطانهای آدم نما!

این لک لک نانجیب هم دست کمی از آنها نداشت . زیرا آنقدر لک لک ماده را اغوا کرد تا بالاخره موفق شد با او به معشقه بپردازد. لک لک نر نیز مانند همیشه در پی کار و تامین زندگی بود و غذای لک لک ماده را که رو تخم ها خوابیده بود فراهم می کرد.اما کمی هم شک کرده بود مثل اینکه فهمیده بود در غیاب او اوضاع و احوال غیر عادی در حریمش می گذرد . یه روز هنوز چند دقیقه ای از پروازش نگذشته بود که مانند اجل معلق به لانه خود برگشت و تا چشمش به یک لک لک نر غریبه در لانه اش و کنار لک لک ماده خود دید چنان نعره ای زد و صدائی از خود در آورد و از آن بالا شیرجه وار همانند بمبی به روی لک لک غریبه انداخت که نزدیک بود آشیانه فروریزد . و چنان رعبی در دل ما کا در حال تماشا بودیم انداخت که بر خود لرزیدیم! لک لک ماده از ترس و رسوائی که ببار آورده بود شرمنده و حیران و مات مبهوت در کنج آشیانه خزیده و تماشگر جنگ و جدال دو لک لک نر بود. دولک لک نر با حالی سبعانه به جان هم افتاده بودند. یکی سعی داشت تا جان خود را نجات دهد و دیگری می جنگید تا سزای تجاوز به ناموس و عرض و شرف و لانه و کاشانه خود را به کف دست خائن و متجاوز بگذارد! پر واضح است که کدام یک با حرارت و شدت بیشتری می جنگید ! آنقدر جدال ادامه پیدا کرد تا یک وقت دیدیم که جسد لک لک متجاوز از آن بالا به سوی زمین سرازیر شد ودر پای درخت افتاد. لک لک مدافع ناموس بر روی آن فرود آمد و قدر آن را اینور و آنور کرد و چون مطمئن شد که به سزای خیره سری و اعمال ننگین خود شده آن را به حال خود گذاشت و به کنار نهر آمد و بعد از نوشیدن قدری آب بدون این که اعتنائی به لانه و جفت خود که بشدت میلرزید کند به پرواز درآمد و رفت! فکر کردیم که قهر کرده . به پای درخت رفتیم لک لک متجاوز را مرده و تکه پاره یافتیم و آنقدر زخمهای کاری با منقار و چنگال به آن زده شده بود که تقریبا جای سالم در بدن نداشت! و لک لک ماده خائن وحشت زده روی تخمها بود و به اطراف و بالا و پائین نگاه می کرد مثل اینکه انتظار وقوع ناگواری بود.ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که یک مرتبه دیدیم آسمان از لک لک های خشمگین با صدا های گوش خراش پر شده است.و در جلوی آنها لک لک صاحب آشیانه در پرواز بود.و چون به حوالی آشیانه رسیدند حلقه وار آن را محاصره کردند و چند تایی هم در اطراف نعش لک لک مرده کنار درخت فرود آمدند و بعد از معاینه جسد برخاستند. فریاد آنها گوش فلک را کر می کرد . با هیجان و بی تابی همگی اطراف آشیانه گشتند و هر لحظه بر عصبانیت آنها افزوده میشد تا اینکه از میان آنها چهار عدد لک لک شیرجه وار بر سر لک لک ماده که دیگر رمقی نداشت و بر روی تخمها نشسته بود فرود آمدند و در کمتر از یک دقیقه جسد بیجان و تکه تکه شده آن را از آشیانه بر روی جسد لک لک نر متجاوز انداختند! سپس لک لک نر با حالت سبعانه داخل آشیانه شد و یک یک تخمها را از بالا به زیر انداخت و همه را شکست و نابود کرد!؟ لک لک ها دیگر همچنان در آنجا به جولان و پرواز مشغول بودند . لک لک نر بعد از شکستن تخمها با شتاب و عصبانیت شروع به متلاشی کردن آشیانه کرد و چون از این کار هم فارغ شد به پائین درخت فرود آمد و اطراف آشیانه خراب شده خود و جسد بیجان جفتش و تخمهای متلاشی شده با حال زار و غضبناک قدم می زد و چرخ می خورد و آنقدر قدم زد و پائین و بالا کرد تا خسته شد  لذا به کنار  نهر رفت قدری آب نوشید و مکثی کرد و خیره به ما نگاه کرد مثل اینکه داشت با زبان بی زبانی به ما می گفت ای آدمیان غیرت و دفاع از ناموس چگونه است و بعد به پرواز در آمد  و به جمع لک لک های دیگر پیوست و دسته جمعی از آنجا دور شدند و دیگر پیدایشان نشد. و سالهای بعد هم دیده نشد که لک لکی در روی آن درخت کهنسال آشیانه بسازد!

نفس در سینه ما حبس شده بود! پایمان به زمین چسبیده بود ! دهانمان خشک و قلبمان به شدت می زد! آری طبیعت چه زیبائیها و زشتیهائی دارد؟

فاعتبروا یا اولی الابصار ( پس عبرت گیرید ای دارندگان چشم « بینایان»)

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » هادی حامدرحمت ( دوشنبه 92/10/16 :: ساعت 11:5 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرگ بر آل سعود
حق و حقوق خانمها
چند نکته
عشق حسین
دسته کلید
نکته
خائن به وطن ، همه جا ، نزد همه و همیشه منفور است!
ازغدی: شیعه را نباید از گزینه نظامی ترساند
فدائیان اسلام
اجرای حکم اسلام در حکومت طاغوت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 31
>> بازدید دیروز: 60
>> مجموع بازدیدها: 371551
» درباره من

یادداشتهای من

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حسین[5] . آمریکا[3] . شهادت[3] . یهود[3] . محرم[2] . مظلوم[2] . معرفت[2] . ندارد[2] . شیطان بزرگ[2] . شیعه[2] . صهیونیست[2] . بنزین[2] . آزادی بیان[2] . عزت[2] . علی[2] . فلسطین[2] . امام حسین[2] . امام رضا . امام رضا(ع) . امربه معروف ونهی از منکر . انسان . اوباما . ای شما ایکه . ای کسانی که . ایران . ایمان . بردگی . آمریکا . ائمه اطهار . ابی عبدالله . اختلاف سیاسی و مذهبی . ارزش . استثمار . اسرائیل . اصل هشتم . افزایش قیمت . حسین(ع) . حسینی . حضرت محمد(ص) . خدا . خودپرستی . خودنمائی . درد . دروغ . دین_سکوت . ذلت . رئیس جمهور آمریکا . رانت خواری . رمضان . رمی جمرات . رنگارنگ . زیبایی . زینت . سازمان تمانی . سازمان کهیلا . شعار . شکست . قانون اساسی . قدر . قطره چکان . قمه زنی . قیامت . کربلا . کفش . گران فروشی . گریه . مجلس . غدیر . فرانسیس فوکویاما . فرهیخته . فساد مالی . فعالیت اقتصادی . عشق حسین . آسمونی . ترس . تروریسم . تعزیه . تلویزیون سلام . تنهایی . توانمندی . توبه . توطئه . جامعه فرهیخته . جهان . چشم چرانی . چهره . حجاب . صیاد . طرح اقتصادی . ظلمکم فروشی . عاشورا . عباسی . عزاداری . صلوات . نظارت . نقد . هدفمند کردن یارانه ها . هنر . هوشمندی . وداع . ولایت فقیه . مهدویت . مهم و مهمتر . مداحی . مدیریت . آبرو .
» آرشیو مطالب
طنز سیاسی
طنز اجتماعی
آموزشی
سیاسی و اجتماعی
مذهبی
اد بی
قصه
یک نکته
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب